طبيعت و عدم قطعيت
در سال 1935 ميلادي يوكاوا دانشمند ژاپني براي
توجيه پايداري هسته و به منظور نشان دادن بر هم كنش بين نوكلئون ها
ي آن نيرويي پيشنهاد نمود كه از بردي در حدود يك فمتومتر 10-15m برخوردار
بود و جرم ذرات ميدان كه نقش انتقال اين نيرو رابر عهده دارند را
200 مگا
الكترون ولت تخمين زد ذرات پيشنهادي يوكاوا مزون (متوسط) ناميده
شدند چرا كه جرم ذره فرضي او حد واسط بين جرم ذرات شناخته شده سبك
(الكترون ) و نوكلئون هاي سنگين بود در سال1947 ميلادي يعني دوازده
سال بعد يك فيزيكدان انگليسي به نام سسيل پاول با مطالعه پرتو هاي
كيهاني اين مزون را كه به پيون معروف است كشف نمود. برد اين ذره را
مي توان به طرز جالبي با استفاده از اصل عدم قطعيت در انرژي بدست
آورد بر اساس اصل عدم قطعيت ، يك ذره مجازي تا زماني كه t
بزرگتر از آنچه كه اين اصل مجاز مي شمارد نباشد مي تواند بوجود آيد
و براي مدت زمان t
دوام داشته باشد انطباق
جالب برد ذره مزون پی بدست
آمده از محاسبات يوكاوا با نتايج حاصل از رابطه عدم قطيعت در انرژي
گواهي بر تاييد تجربي اين اصل ميباشد.
پيامدهاي فيزيك كوانتومي
هر نظريه جديد خواه ناخواه با خود يكسري نگرشهاي جديد نسبت به عالم
به ارمغان مياورد چنانچه نسبيت جهان كوچك ما ر ا وسعت بخشيد وافق
محدود عالم ما را تا ميلياردها سال نوري گسترش داد سكون را از
عالم ما گرفت و براي خلقت آن، نقطه
آغاز متصور گرديد زمان مطلق را كه ا ز ازل تايم شده بود و قرار
بود تا ابد تيك تاك كند را درهم شكست و سرعتها را كه فيزيك
كلاسيك رها كرده بود سامان داد و درچارچوب سرعت نور مهار كرد فيزيك
كوانتومي نيز با خود همانند نظريه نسبيت ديدگاههاي جديدي نسبت به
عالم نه با مقياس نسبيت بلكه در مقياس بسيار كوچكتر (اتمي و زير
اتمي) ارائه نمود .ما كه از دنياي كلان با فيزيك كلاسيك و نسبيت
آگاهي رضايت بخشي كسب نموديم تا قبل از پيدايش مكانيك كوانتومي
تنها الكترون و هسته را ميشناختيم آن هم در حد يك شناخت
سطحي ويكسري روابط دست وپا شكسته كه اوج آنها روابطي بود كه بوهر
فيزيكدان دانماركي با زيركي
از تلفيق فيزيك كلاسيك با اصول موضوعه خود به آنها دست يافت.
گرچه اين روابط طيف حاصل از اتم هيدروژن را به خوبي توجيه ميكرد
ولي عملا براي ساير اتمهاي سنگينتر ناكارآمد وبياستفاده
بود.فيزيك كوانتومي با پيدايش خود سه بمب اتم بر سرعالم فرو ريخت
دوتاي آنهادر ژاپن و سومي بر تفكر فلسفي فيزيكدانان .براي
فيزيكداناني كه صدها سال با جبر نيوتني يا اصل عليت خوگرفته بودند
و وقوع هر معلولي را به يك علت خاص ربط ميدانند بسيار بغرنج بود
كه دست از اين تفكر بردارند چرا كه اين تفكر بخوبي با وقايع دنيايي
قابل مشاهده منطق بود.گردش زمين تنها معمول نيروي گرانشي است كه
خورشيد برآن وارد ميكند، انحراف
نور ستارگان دور دست از يك مسير مستقيم، تنها
معلول انحناي فضا – زمان
است. پديده
تداخل معلول رفتار موجي نور ميباشد و دامنه اين تفكر جبريبه
جائي رسيد كه لاپلاس رياضيدان فرانسوي بيان نمود كه حالت
جهان معلول گذشته آن و علت آينده آن است.
اين تفكر به ما ميگويد كه با آگاهي از موقعيت كنوني زمين و خورشيد
نسبت بهم و سرعت چرخش زمين بدور خورشيد ميتوان كسوفهاي آينده را
دقيقا مشخص نمود حركت سيارات وحتي ستارگان دنباله دار را با دقت
فوق العاده تعيين كرد.
بنابراين همه چيز از جبر نيوتني يا اصل
موجبيت يا عليت پيروي مي كرد ولي به يكباره پيدايش فيزيك كوانتومي
با اصل عدم قطعيتش همه چيز را بهم ريخت وسايه ترديد و احتمال را بر
دنياي زير اتمي مسلط ساخت.غير
قابل پيش بيني بودن برخي از وقايع – تاثير
روش هاي اندازهگيري بر روي سيستمهاي مورد آزمايش- ناتواني
مطلق دراندازه گيري همزمان متغيرهاي مكمل(چون
تكانه و مكان ذرات يا خاصيت موجي و ذرهاي فوتون) از جمله پيامدهاي
فيزيك كوانتومي بود. اين فيزيك جديد به ما ميگويد نميتوان با
قطعيت مسير يك ذرهاي را بادانستن تمامي حالات كنونيش پيشبيني
كرد، ما هرگز نميتوانيم بفهميم در پديده تداخل الكترون مورد نظر
ما از كدام يك از دو شكاف دستگاه عبور كرده است.فيزيك كوانتومي
همانند فيزيك كلاسيك و نسبيت اين اجازه را به ما نميدهد كه با
دانستن حالت كنوني يك سيستم با قطعيت از آينده آن صحبت كنيم.همه جا
صحبت ازميانگينها و احتمال
هاست و همين موضوع بود كه
اينشتين را وادار به بيان اين جمله كرد : خدا
هرگز تاس نمياندازد ولي
آيا طبيعت به راستي فرمانبردار مطلق خداست؟. آيا يك اتم اورانيوم
هنگامي متلاشي ميشود كه از خدا فرمان بگيرد؟ و يا يك فوتون هنگام
رسيدن به سر دو راهي شكافها منتظر فرمان خدا ميايستد كه از كدام
يك از شكافها بگذرد و بهمين خاطر ما قادر به تعيين محل آن نيستيم؟
يا اينكه طبيعت بعد از ساخته شدن توسط خدا
رها شده است كه ذرات آن هر گونه كه دلشان بخواهند رفتار كنند اين
تفكر كه نميتوان
با قطعيت از رفتار آينده يك سيستم صحبت كرد و
اين اندازهگيريها
است كه به پديدهها رنگ واقعيت ميبخشد به تفكر
كپنها گي Copenhagen
interpretation معروف
است كه بوهر سردمدار آن بود.اين تعبير از جهان اطراف ما به ما
ميگويد كه تصور مكان و تكانه مشخص براي يك ذره همانند الكترون تا
موقعيكه اندازهگيري نشدهاند بي معناست در اين اندازه گيري شي و
دستگاه اندازهگيري توامان نتايج حاصل از اندازهگيري را مشخص
ميكنند.
ولي آيا ميتوان پذيرفت كه فرآيند اندازهگيري
ميتواند روي جهان تاثير بگذارد آيا شليك يك گلوله تا موقعي كه
گوشي صداي آن را نشنيده است(به عنوان دستگاه اندازه گيري) داراي
صدا است آيا يك الكترون داراي بارالكتريكي است يا اينكه اين دستگاه
اندازهگيري است كه براي الكترون باري مشخص در نظر ميگيرد.
كوانتوم فرآيند اندازه گيري را مختل كننده و تاثيرگذار فرض ميكند
تا جائيكه بوهر باني تفكر كپنهاگي
بيان ميدارد كه خواصي مانند ماهيت موجي يا ذرهاي يك فوتون يا
الكترون يا بار الكتريكي ، تكانه ، محل
و سرعت يك ذره، تا
هنگامي كه اندازهگيري نشدهاند وجود ندارد يا غير واقعي هستند به
عبارت كلي تر يك
سيستم كوانتومي فاقد خواص است .اينشتين
بهواقعيت عيني معتقد
بود، اينكه
جهان فيزيكي مستقل از هر نوع فرآيند اندازهگيري است، و
به اين موضوع ايمان راسخ داشت. به
عبارتي او تاثير گذاري فرآيند اندازه گيري را بر پديدههاي فيزيكي
مردود ميدانست و معتقد بود كه ذرات زير اتمي داراي وجودي مستقل از
اندازهگيري هستند براستي آيا فيزيك كوانتوم آن گونه كه اينشتين
اعتقاد داشت ناقص است؟ ولي نتايج تمام آزمايشات به خوبي با محاسبات
فيزيك كوانتومي مطابقت دارند گرچه فيزيك كوانتومي از پيش بيني
رفتار يك فوتون يا يك هسته اتم راديواكتيو به تنهايي عاجز است ولي
به خوبي رفتار گروهي اين ذرات را پيش بيني ميكند.
فيزيك كوانتومي نه تنها قادر به توصيف رفتار ذرات زير اتمي است
بلكه با تعميم آن ميتوان رفتار اجرام ماكروسكوپي همانند يك توپ
تنيس يا يك جسم قابل مشاهده ديگر را تعيين نمود و همين عامل موجب
شده است تا فيزيكي كوانتومي را يك نظريه بنيادي كه رفتار جهان را
توصيف مي كند در نظر بگيريم همانند فيزيك
كلاسيك و نسبيت پيامدهاي
فلسفي اين علم جديد را ميتوان به گردن بوهر انداخت. بوهر به جاي
تكميل و رفع نواقص آن كه از ديد اينشتين و حاميان او EPR
paradox مطرح
ميگرديد با قاطعيت شروع به دفاع فلسفي از اين ايده جديد نمود او
پديده تكميل يا اصل مكمليت
Principle of Complementarity
را كه مبتني بر اصل
عدم قطعيتهايزنبرگ بود را براي تاثير اندازه گيري بر سيستم
كوانتومي مطرح كرد. بر اساس اين اصل، اندازه
گيري خاصيتي از يك سيستم است و درهنگام اندازه گيري يك خاصيت از يك
سيستم اطلاعات مادر مورد ساير خاص آن سيستم از بين ميرودمثلا
اگر بنا باشد خاصيت موجي نور
را اندازه گيري كنيم اطلاعات ما در مورد خاصيت ذره اي آن به كلي از
ميان مي رود. همچنين
در تعبير كپنهاگي واقعيت تا هنگامي كه اندازهگيري نشود وجود ندارد
بر همين اساس تصور بار و تكانه و... براي
يك الكترون تا هنگاميكه اين كميتها اندازهگيري نشوند بيمعنا
خواهد بود در سال گذشته يك جوان ايراني بنام پرفسور شهريار صديق
افشار با انجام آزمايشي بربخشي از اصل مكمليت بوهر خط بطلان كشيد و
سلطۀ هشتاد
سالۀ آن
بر فيزيك كوانتومي را در معرض تزلزل و تباهي قرار داد.
نقل از پارس اسکای
نویسنده : قاسم
رضايي راد