داستان عشق؛
داستان عشق را بی آغاز و ناتمام نوشتند.
چون آغاز و پایان نداشت، غبار کهنگی بر آن ننشست
داستان؛ یکی بود، اما هر کسی آن را به گونه ای
خواند
و هر خواننده ای؛ رازی تازه در آن یافت
و فصلی را در آن کم دید
فصلی که گویای عشق او بود
و داستان عشق خود را بر آن افزود
و با احساس خود، رنگی به آن زد
پس؛ داستان عشق رنگارنگ شد...!
از پس رنگها رفت،
رنگ خود را گم کرد، و احساس خود را نیز
آنگاه؛ ناله سر کرد و معشوق را نکوهش
ندانست که؛ رنگ عشق از معشوق جداست
رنگ عشق است که زیباترین است
نه معشوق
زندگی بی عشق، دوزخ نشینی است
پس اگر نکوهشی باید،
نه بر معشوق، که بر زیستن باید
که زیستن، بی عشق نشاید
تصویر واقعی
هیچ تصویری، همه ی منظره را نمی پوشاند
جهان و مردم، حتی نزدیکان ما، در ذهن و قلب ما
نیستند
ما از آنها تصویری در ذهن می سازیم
با احساس و برداشت خود از آنها،
شرحی زیر آن ضمیمه می کنیم،
که همیشه با واقعیت فاصله دارد
هرچه این تصویر را بزرگنمایی کنیم، تارتر می شود
و هرچه شرح آن، بیشتر رنگ احساسی بگیرد، مبهم تر است
مرور زمان، تصویر را روشن تر
و شرحش را، از احساس دور می کند
و آنگاه، به واقعیت نزدیکتر می شویم
امروز، از بزرگنمایی و شرح احساسی دوری کن
تا فردا، در آتش ندامت نسوزی
و افسوس نخوری که چرا احساست را
هزینه ی خود فریبی کردی
سلیقه
شکل و رنگ آمیزی لباس های محلی شهرها و روستاهای
مختلف ایران،
نشان دهنده سلیقه جمعی مردم این مناطق است
سلیقه جمعی طی قرون متمادی و تحت تآثیر شرایط
جغرافیایی، محیطی، آب و هوا، اجتماعی، اقتصادی، اعتقادات مذهبی
بوجود آمده است.
این سلیقه های مشترک بی دلیل بوجود نیامده و با
فرهنگ و تجارب مردم گره خورده است
نمی توان به این سلیقه های جمعی ایراد گرفت و مردم را سرزنش کرد
سلیقه های فردی نیز بهمین ترتیب است
سلیقه فردی نیز تحت تأثیر تجارب شخصی و احساسات و نیازهای وی ایجاد
شده است
که حتی ممکن است ناخودآگاه باشد
پس، به سلایق دیگران احترام بگذار
همچنان که به سلیقه خودت اهمیت می دهی
سلیقه تو، بخشی از شخصیت تو است،
سلیقه دیگری نیز بخشی از هویت اوست
توهم
من از کودک گنده ترم
کتاب ها خوانده ام که او نه
فیلم ها دیده ام که او نه
مسافرت ها رفته ام که او نه
خاطرات تلخ و شیرین داشته ام که او نه
دوستان بسیار، خوب و بد داشته ام که او نه
تجارب ها داشته ام که او نه
من... ها داشته ام که او نه
پس من از او داناترم
من از او باهوش ترم
و ...
اما اگر صادقانه بگویم، دچار توهم شده ام
گذر عمر، هم با تجربه همراه است هم با دیدارهای بسیار
که هیچکدام دلیل بر دانایی و هوشیاری نیست
ممکن است او از من داناتر، شجاع تر و با هوش تر باشد
او تنها در تجربه، اطلاعات و دانش زندگی از من عقب تر است
که همه اکتسابی است و به حکم جبر تاریخ و رشد جامعه
از امروز من پیشی خواهد گرفت
پس تفاوت ما، تنها در گذشت زمان است
هر پدیده ای را باید در یک روند پویا دید
حال پایدار نیست
حال، کششی است بین گذشته و آینده
حال همانقدر نامحسوس است که گذشته در ابهام و آینده مجهول
تا بخواهیم حال را حس کنیم، به گذشته پیوسته و سر از آینده در می
آوریم
کودک امروز، جوان فردا و بزرگسال آینده است
احترام به کودک، تأمین کننده عزت و اعتماد به نفس فردای ماست
رفتار امروز ما با کودکان، آیینه ی فرداست
تنها رفتار با کودک نیست که با همه ی موجودات، جاندار و بیجان
ما خود را مالک طبیعت می دانیم، که توهمی بیش نیست
ما بخش ناچیزی از چرخه ی حیات در طبیعت هستیم
اگر ما حرمت داریم، دیگران هم دارند
اگر بزرگترها حرمت دارند، کودکان نیز دارند
اگر انسان حرمت دارد، بقیه جانداران نیز دارند
اگر جانداران حرمت دارند، طبیعت بی جان هم بی حرمت نیست
چون همه ی آنها، وابسته به هم و از یکدیگرند
همزمان با گسترش دایرهی دانش ما، تاریکیای که این
دایره را احاطه میکند نیز گسترده میشود. اینشتین
قبلی
بعدی
عطف به عتف - نگاهی
به پژوهش و ISI در
ایران
امید عمومی - نامه
به ریاست جمهوری
مرز بین ایمان و تجربه
نامه
سرگشاده به حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی
آخرین
مقالات
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40
|