متن کامل با فرمت PDF
ایستادگی برای یافتن پاسخ سئوالات
در آنزمان
رفتن بهدانشگاه
و دانشجو شدن نسبت بهامروز
از اهمیت و اعتبار زیادی برخوردار بود. بههمین
خاطر دبیران، رئیس دبیرستان، خانواده، دوستان و
اطرافیان همگی اسرار داشتند که کنکور بدهم و بهدانشگاه
بروم. مدیران سندیکا نیز اصرار داشتند که بهدانشگاه
بروم و میگفتند
که موقعیت تحصیلی مرا رعایت خواهند کرد. اما من که
فکر و ذکرم جای دیگری بود، همه موقعیتها
را نادیده گرفتم و بهسربازی
رفتم، شاید چنان ذهنم درگیر سئوالات خودساخته
بود که نمیتوانستم
موقعیتها
را ببینم.
بیستم مهرماه 1348 بههنگ
آموزشی ژاندارمری سنندج اعزام شدیم. ظهر روز بعد
بهپادگان
رسیدیم. اتوبوس در مقابل ساختمان اداری پادگان
توقف کرد. من روی یک صندلی وسط اتوبوس لم داده
بودم. افسر جوانی وارد اتوبوس شد. توضیح داد که
باید بهشهر برویم موها را کوتاه کنیم و چه وسائلی
تهیه کنیم. بعضی از بچهها
مانند کلاس درس تیکه میانداختند.
افسر توضیح داد که اینجا پادگان است و باید انضباط
نظامی داشته باشید و خلق و خوی شخصی را فراموش
کنید. یکی از بچهها
که نزدیک افسر بود چیزی گفت که من نشنیدم، ولی بهافسر
برخورد و یک کشیده بهآن
جوان زد و همراه آن چند تا فحش ناموسی هم نثارش
کرد و گفت:"فهمیدی رفتار نظامی چیه؟ حالا برید شهر
و کارهایی که گفتم انجام بدید و قبل از غروب
برگردید" بچهها از فحاشی شکه شده بودند. بهشهر
رفتیم، موها را زدیم و حمام گرفتیم، وسائل را تهیه
کرده و برگشتیم. در این مدت بچهها
پچ پچ میکردند
که چرا آن افسر فحاشی کرد. یکی از بچهها
پیشنهاد کرد یک تلگراف بهستاد
فرماندهی ژاندارمری مرکز بزنیم و نسبت بهفحاشی
اعتراض کنیم. من پشتیبانی کردم و گفتم"با تلگراف
موافقم، اما برای شاهنشاه و رونوشت آنرا بهستاد
بفرستیم" که پذیرفته شد. نفری سه ریال جمع کردیم و
پس از خاموشی سه نفر از بچهها
از کنار پادگان که یک رودخانه بیآب
بود، برای ارسال تلگراف رفتند. ساعتی بعد از همان
راه برگشتند. موضوع اصلی متن تلگراف این بود که
اگر قرار باشد سرباز در پادگان مورد هتاکی و فحاشی
قرار گیرد، دیگر برایش شرافتی باقی نمیماند
که برای دفاع از شرف خود در مقابل دشمن سینه سپر
کند. قبل از طلوع آفتاب بیدار باش زدند. همان صبح
متوجه تغییر رفتار کادر آموزشی شدیم که مؤدبانه
اما منضبط رفتار میکردند.
سه روز بعد هم تیمسار رستم آبادی را برای بررسی
اوضاع و گزارش، از تهران بههنگ
آموزشی سنندج اعزام کردند. از آن پس توهین و فحاشی
نبود و تنها از تنبیهات انضباطی استفاده میشد.
در هر صورت محیطی دوستانه و شاد داشتیم و میتوانم
ادعا کنم که من نقش خوبی در این زمینه داشتم. اما
بیش از هر چیزی درگیر سئوالات خودم بودم.
پس از اتمام دوران آموزشی و تقسیمبندی،
در سنندج ماندم. در این مدت با بچههای
سنندج رابطهی
دوستانه خیلی خوبی داشتم و در ضمن بهتدریس
خصوصی هم مشغول شدم و بیش از ده شاگرد خصوصی داشتم
و افراد زیادی مرا میشناختند.
مردم کردستان را مردمی مهربان و با صفا یافتم و
خاطرات شیرین زیادی از آن دوران دارم. قبل از
اتمام سربازی در کنکور شرکت کردم و در رشته ریاضی
دانشگاه ملی ایران (شهید بهشتی فعلی) قبول شدم و
ثبت نام کردم و با یک ماه تأخیر سر کلاس رفتم با
اینحال،
تمام درسها
را با نمره خوب پاس کردم، در حالیکه
اکثر دانشجویان با ردی مواجه بودند. از همان آغاز
بهعنوان یک دانشجوی درس خوان و فعال شناخته شدم.
همچنین کار هم میکردم،
در آموزشگاه تدریس میکردم
و شاگرد خصوصی هم داشتم. امید داشتم خوب درس
بخوانم و فوق لیسانسم را بگیرم و برای دکترا بهخارج
بروم. از فیزیک نا امید بودم، هرچند که همه فکرم
را سئوالاتم بهخود
مشغول کرده بود. در سال 1351 یک بار دیگر بیماری
سئوال بیجا عود کرد و همه چیز بهم ریخت. این بار
هرچند سئوال جدید بود، اما خطرناک و در عین حال
سرنوشتساز بود (سرنوشتساز از نظر علمی). سئوالات
قبلی با سئوال جدید یک اختلاف اساسی و مهم داشت،
سئوالات قبلی ذهنی بود و هیچکس
قبل از من روی آنها کاری انجام نداده بود که من
کار او را دنبال کنم. نمیدانستم
چگونه میتوانم
قانون دوم نیوتن را با قانون گرانش در مقابله با
هم قرار داد. یا چگونه میتوان
سرعت حد نور را از انرژی الکترومغناطیسی بهساختار
ماده تعمیم داد. اما سئوال جدید روی یک معادله
ریاضی بنا شده
بود که میتوانستم
بهصورتی
کاملاً منطقی و در نظام پذیرفته شده علمی و بهروشی
علمی روی آن کار کنم و این برایم جذابیت داشت و
امیدوار کننده بود.
در مکانیک نیوتنی، جرم ثابت فرض
شده بود، یعنی تغییر سرعت یک
جسم، تأثیری در جرم آن نداشت و در تمام حالات
حرکت، جرم مطلقاً ثابت باقی میماند. نخستین
تردیدها در مورد ثابت بودن جرم، پس از کشف الکترون
بهوجود
آمد. درسال
1897 تامسون نسبت بار بهجرم
الکترون را با استفاده از یک باریکه کاتودی اندازه
گرفت. در سال 1901 کافمن (فیزیکدان
آلمانی) نشان داد که این نسبت بهسرعت
الکترونها
وابسته است، یعنی با افزایش سرعت الکترونها،
جرم آنها نیز افزایش مییابد.پس
از ارائهی نسبیت توسط اینشتین، بازنگری قوانین
فیزیک از جمله اندازهی حرکت که سرعت و جرم در یک
کمیت با هم ترکیب میشوند، ضرورت یافت. در
رابطه جرم آلبرت اینشتین میتوان ادعا کرد که جرم
یک جسم با اندازه انرژی آن هم ارز است و از آن
رابطه E=mc2 را
نتیجه گرفت. با اینحال
بایستی بین جرم در حال حرکت و جرم در حال سکون جسم
تمایز قائل شد. ممکن است جرم در حال سکون جسم را
با نام جرم سکون مشخص نمود، برای مثال کوانتومهای
نور یا فوتونها،
دارای هیچگونه جرم در حال سکون نیستند، اما دارای
جرم در حال حرکت هستند. فوتونها
دارای بار
الکتریکی نیستند
و نمیتوانند با سرعتی بهغیر
از سرعت نور حرکت کنند. بنابرین بهذرات
مادی (یا اجسام محتوی ذرات) که برخلاف فوتونها،
دارای جرم در حال سکون هستند، نام ماده نسبت داده
میشود. فوتون دارای جرم سکون معادل با صفر است.
اما جنبه مادی آن کمتر از ذرات ماده نیست. این
مسئله باعث شد که قانون دوم نیوتن که در آن جرم
ثابت است و با سرعت نامحدود سازگار است، بهگونهای
تغییر کند
که با تغییر جرم، سرعت نامحدود نیز کنار گذاشته
شود. بهطوریکه
یک ذره با افزایش سرعت، جرم آن نیز افزایش مییابد،
این افزایش جرم در قانون دوم نیوتن بهگونهای
اعمال شد که طبق گفته اینشتین"هیچ ذره/جسمی نمیتواند
بالاتر از سرعت نور حرکت کند و ذراتی که دارای جرم
حالت سکون غیر صفر هستند، حتی نمیتوانند
با سرعت نور حرکت کنند، تنها ذراتی میتوانند
با سرعت نور حرکت کنند که دارای جرم حالت سکون صفر
(مانند
فوتون) باشند". فهم این رابطه برای من مشکل
بود. از سال 1351 روی رابطه جرم نسبیتی و بهطور
کلی صورت نسبیتی قانون دوم نیوتن تمرکز کردم. کار
اصلی من همین بود.
در سال 1351 بهنمایندگی دانشجوبان
کلاس انتخاب شدم و بتدریج پر نفوذترین نماینده
دانشجویان دانشکده شدم. چون مسئلهی اصلی من درک
جرم نسبیتی و صورت نسبیتی قانون دوم نیوتن بود،
هرچه در این زمینه میتوانستم پیدا کنم،
میخواندم. با آقای دکتر مدنی استاد فیزیک دانشکده
صحبت کردم و ایشان چند جلد مجله معتبر فیزیک را در
اختیارم قرار داد. مطالب مفیدی داشت، اما
نمیتوانست پاسخگوی سئوالات من باشد. هرچه بیشتر
در این زمینه مطالعه میکردم،
بیشتر متقاعد میشدم که خودم باید پاسخ سئوالاتم
را دریابم. صورت مسئله کمکم بهاین شکل در
آمد:�تغییرات جرم جسم یا ذرهی در حال حرکت، در
میدانهای مختلف چگونه قابل درک و توضیح است؟
اصولاً برای یک جسم که شامل اتمهای مختلف و
میدانهای وابسته بهآنهاست، تغییر جرم ذرات زیر
اتمی آنها چه تأثیری روی میدانهای موجود در آنها
میگذارد؟ در آغاز تصور میکردم درک این پدیدهها
چند ماه بیشتر طول نکشد، اما هرچه بیشتر کار
میکردم، کمتر بهنتیجه میرسیدم.
دوره لیسانس بهاتمام رسید. چون
میخواستم از نظر فکری با اندیشهها و سئوالات
خودم خلوت کنم، ترجیح دادم از محیطهای آموزشی و
علمی دور باشم تا درگیر مسائل جدیدی نشوم تا رشته
افکارم از هم نپاشد. با آنکه میتوانستم بورسیه
بگیرم و برای ادامه تحصیل راهی غرب شوم، این کار
را نکردم و با معرفی یکی از همکلاسیهایم شادروان
رضا شیرازی نزد پدرش، شادروان حاج علی شیرازی که
بازرگان خوش نامی بود مشغول کار شدم. از نظر مالی
اوضاع بر وفق مراد بود و وقت زیادی برای امور
مالیکه لازمهی اولیه زندگی است، هدر نمیرفت.
هرچه وضع مالی بهتر میشد، درگیری فکری من برای
فهم تغییرات جرم بیشتر میشد تا جایی که از سال
1361 بهبعد کار را رها کردم و فقط بهاندیشه
پرداختم تا جایی که امور زندگی با مشکل روبهرو
شد. این امر باعث نکوهش و سرزنش اطرافیان میشد.
در سال 1365 روش فکری گذشته را مورد بازبینی قرار
دادم تا مشکل خود را پیدا کنم. کاری که در این مدت
میکردم این بود که میخواستم مکانیک کلاسیک و
نسبیت را از دیدگاه مکانیک کوانتوم بررسی کنم تا
اثر تغییرات جرم را در ساختمان اتم درک کنم و
اصولاً این تغییرات جرم را بهطور کلی در ساختار
ماده بررسی کنم. در اواخر سال 1365 بهاین نتیجه
رسیدم که احتمالاً باید مکانیک کوانتوم را رها کنم
و دنبال نگاه جدیدی باشم که فراتر از کوانتوم
باشد. در اوائل سال 1366 بهاین نتجه رسیدم که
باید بهفضاهای زیر کوانتومی بپردازم. این نگاه با
یک مشکل اساسی همراه بود. در مکانیک کوانتوم ذرات
بنیادی نظیر الکترون و فوتون فاقد ساختمان هستند و
طبق قوانین کوانتومی و تصریح فیزیکدانانی نظیر
دیراک، طرح فضای زیرکوانتومی برای آنها غیرمنطقی
است. در میان دیوارهای بلند نظریههای مختلف فیزیک
گرفتار بودم، بههر طرف که میرفتم با یک تابلوی
ورود ممنوع روبهرو میشدم که زیر آن غولی ایستاده
بود. با تمام این مشکلات تصمیم گرفتم از انرژی
شروع کنم و ساختمان فوتون را تشریح کنم. راهنمای
من در این زمینه، رابطهی مستقیم انرزی امواج
الکترومغناطیسی و بسامد آن بود. جرم حالت سکون
فوتون را کنار گذاشتم و فوتون را مانند هر جسم
دیگری در میدان گرانشی در نظر گرفتم. سرانجام،
سرعت نور را از انرژی بهماده تعمیم دادم. بیش از
سه ماه بهطور پیوسته روی آن کار کردم. نتایج
بهدست آمده مبهوت کننده بود. از یک طرف بهتمامی
سئوالاتی که از دیرباز داشتم پاسخ میداد و از طرف
دیگر دانش فیزیک را ملموستر و واقعیتر از قبل
یافتم. هنگامیکه تصمیم گرفتم ماهیت زمان را از
دیدگاه زیرکوانتومی توضیح دهم، شوکه شدم. کل نتایج
این فرایند را بهدو بخش تقسیم کردم؛ بخش اول
بهقوانین فیزیک مدرن مربوط میشد که تنها باورهای
فیزیکدانان
را بهچالش میکشید و بخش دوم بهماهیت زمان مربوط
میشد که باورهای عمومی را نسبت بهزمان بهچالش
میکشید و مستقیماً باور عادی همهی انسانها (از
جمله خود من) را نسبت بهزمان زیر سئوال میبرد.
هرچند ماهیت زمان از دیرباز مورد
توجه و اندیشه عموم حتی دانشمندان و فلاسفه بوده و
هست، اما بهطور کلی زمان را تابعی خطی و یک سویه
از گذشته بهآینده میدانستند. نخستین بار اینشتین
در نظریه نسبیت خود نشان داد که آهنگ ساعت (زمان)
تابع شرایطی از جمله سرعت و شدت میدان گرانشی است،
با این وجود در نسبیت هم بحثی از ماهیت زمان مطرح
نشده است. اما با بررسی فضای زیرکوانتومی و تعمیم
سرعت نور از انرژی بهماده، متوجه شدم که با نگرش
زیرکوانتومی بهجهان هستی، اجزاء سازنده جهان،
مستقل از زمان وجود داشته، وجود دارند و وجود
خواهند داشت. بهعبارت دیگر، لحظه آفرینش جهان هم
اکنون است (آفرینش بهمفهوم
فیزیکی آن) و هیچ لحظهای از پیدایش جهان هستی
نمیگذرد. در یک جمله از دیدگاه ذرات
زیرکوانتومی:�مادر و دختر و نوه، همزمان متولد
میشوند و در لحظهی تولد میمیرند�. چون خود ما
بخشی از سطوح چروکیده جهان هستیم و در قسمتی از
سطح چروکیده جهان زندگی میکنیم، مشاهدات و
تجربیات ما نیز محدود بههمین سطوح چروکیده (ذرات
زیر اتمی، اتمها، مولکولها، اجسام، سیارات،
ستارگان و...) است، تصور میکنیم زمان جاری بر این
سطوح چروکیده، قابل تعمیم بر کل هستی است، در
حالیکه چنین نیست.
هنگامیکه بهماهیت زمان پی بردم،
باور و پذیرش آن برایم بسیار سخت بود. چگونه
میتوانستم از مفهومی متضاد با باور عمومی سخن
بگویم که حتی خودم در پذیرش آن مشکل داشتم. علاوه
بر این مشکلات با مشکل امور عادی زندگی نیز
روبهرو بودم. زندگی و افکارم کاملاً بهم ریخته
بود. در اوائل شهریور 1366 بهافکارم مسلط شدم و
دلائل کافی برای لزوم بازنگری صورت نسبیتی قانون
دوم نیوتن و نتایج بهدست آمده از نگرش
زیرکوانتومی و ماهیت زمان را داشتم. همهی این
دلایل و نتایج را میتوانستم
در تعمیم سرعت نور از انرژی بهماده
جمعبندی کنم. بنابراین از تلاش مستمری که انجام
داده بودم، راضی و خرسند بودم. تنها مشکلم نحوهی
ارائهی نظریهام و ادارهی امور عادی زندگی بود.
یک فرصت مطالعاتی حداقل ده ساله را برای برای
مطالعه بیشتر و بحث و تبادل نظر و فرمولبندی
ریاضی آن ضروری میدانستم. بهروشنی میدانستم
انجام دادن چنین کار بزرگی بسیار سخت است و بدون
حمایت و کمک دیگران امکان پذیر نیست. برای روشن
شدن موقعیت خودم ذکر دو مورد زیر را لازم و کافی
میدانم. یک روز مادر بهدیدنم آمد و پس از نصایحی
چند اصرار داشت که کار و زندگی من بسته شده و تنها
راه نجات، مراجعه بهدعا نویس است. در ادامه صحبت
معلوم شد که بهدعا نویس مراجعه کرده و راه چاره
را گرفته است. من میبایست نزد دعانویس میرفتم
تا مرا از نزدیک ببند و دعای لازم را بدهد. بحث در
این مورد را بینتیجه میدانستم، گفتم:"مدتی صبر
کن، اگر مشکلم حل نشد، آن وقت در این مورد حرف
میزنیم". چند روز بعد شادروان حاج علی شیرازی زنگ
زد و مانند پدری دلسوز که نگران بیکاری و احتمالاً
تنبلی فرزندش باشد گفت:"گوشه خانه نشستهای که چه
بشود؟ برو دنبال کار و زندگیت، اگر بخواهی خودم
برایت کار خوبی سراغ دارم". تشکر کردم و
گفتم:"اجازه دهید خودم خبر میکنم".
تدوین و ارسال نظریه
هرچند در مقاطعی از تاریخ ایران،
پیشرفتهای قابل توجهی در علم داشتهایم، اما
ایران یک کشور علمی نبوده و نیست. یک کشور زمانی
علمی میشود که تجربهگرایی، حداقل در مسائل مربوط
بهامور عادی زندگی در بخش بزرگی از جامعه نهادینه
شده باشد و این مهم زمانی امکان پذیر است که مرز
بین ایمان و تجربه مشخص شود. عشق و ایمان هدیه
خداوند بهانسان است و تجربه مسیر شناخت قوانین
آفرینش و تنها راه مقابله با خرافات و رقابت بین
جوامع است. در هر صورت میدانستم که با مشکلات
زیادی روبهرو هستم. بهطور کلی یک طرح خام داشتم
که باید روی آن کار میشد تا یک نظریه علمی بزرگ
را شکل دهد. خلاصه طرح این بود که مقطع مشترک سه
نظریه، مکانیک کلاسیک (مکانیک نیوتنی)، نسبیت و
مکانیک کونتوم را در نظر بگیریم، آنرا بسط دهیم و
از درون آن یک نظریه واحد بهدست آوریم. هر یک از
این سه نظریه، خود بهتنهایی بنای عظیمی است که هر
یک از عناصر ریاضی آن با دقتی وصف ناپذیر و متکی
بهآزمایشات و اندیشههای مداوم در کنار هم قرار
گرفته اند. بنابراین باید انتظار داشت که هرگونه
اشکالی که بهآنها گرفته میشد، با واکنش سخت
روبهرو شود. از طرف دیگر، برای کسی که سالیان
دراز در یک زمینه علمی مطالعه و تحقیق کرده است،
زمینه علمی مورد نظرش، بخشی از هویت علمی و شخصیت
فکری او را تشکیل میدهد، لذا نباید انتظار داشت
که بهمحض مطرح شدن یک فکر جدید یا حتی نظریهای
منسجم و مستدل، بیطرفانه مانند کودکی که ذهنی صاف
و آینهگون دارد، بهآن توجه کند. حتی برای خود من
هم که از آغاز بهاین نظریهها با دیدی شکاک همراه
با سئوالات جدید بر خورد داشتم، کنار آمدنم با این
نتایج چندان ساده نبود، چه رسد بهکسی که حتی
سئوالاتی که من مطرح کردم، احتمالاً برایش جای
سئوال نداشت که پاسخ آنها برایش جالب باشد.
در آنزمان بهدلیل شرایط ویژه
انقلاب و جنگ، پژوهش چندان مورد توجه نبود یا
حداقل در مورد آن بحث چندانی نبود، اگر هم در بعضی
از مراکز علمی مورد توجه بود، بهدلیل دوری من از
جوامع علمی کشور، از آن بیخبر بودم. سر در گم
بودم که چگونه و از کجا شروع کنم که بتوانم
همکارانی همفکر بیابم و در محیطی آرام و دور از حب
و بغض با نگرشی پژوهشگرانه این طرح را پیاده
کنیم. علاوه بر آن میبایست هزینه زندگی نیز تأمین
میشد. در چنین عوالمی بودم که یک روز (31/06/1366) همسایه
دیوار بهدیوار ما که دبیر بازنشستهای بود، زنگ
خانه را بهصدا در آورد و گفت:"تا چند دقیقه دیگر
ریاست جمهوری ایران (حضرت آیت الله خامنهای) در
سازمان ملل سخنرانی دارند". بهاتفاق گوش بهرادیو
سپردیم. برای من اشاره ایشان بهتاریخ و پیشینهی
علمی ایران بسیار جالب و امیدبخش بود. احساس کردم
نیاز مشترکی در جهت رشد و پیشرفت علمی کشور داریم
و میتوانم از ایشان کمک بگیرم، اول آنکه با
نظارت ایشان طرح را بهداوری صاحب نظران بگذارم و
دوم آنکه هزینه اجرای طرح که شامل تبادل نظر و
مطالعه بیشتر و تکمیل آن بود، برای ارائه در سطح
جهان فراهم گردد.
تعمیم سرعت نور از انرژی
الکترومغناطیسی بهماده، تمام شاخههای فیزیک را
در بر میگیرد که مهمترین آنها را میتوان شامل
فیزیک ذرات بنیادی، اتحاد نیروها، ترمودینامیک،
اختر فیزیک کوانتومی دانست که هر کدام بهتنهایی
بهسالیان طولانی کار توسط گروههای علمی
علاقهمند و تلاشگر نیاز دارد و انجام دادن آنها
تنها با کمک و حمایت دولت امکان پذیر است. از اول
مهرماه 1366 روی این مسئله متمرکز شدم که تعاریف و
اصول اولیه نظریه خود را تدوین کنم. پس از دو ماه
تلاش نخستین ذره بنیادی جهان هستی را بهنام
"ذرهی هستی" تعریف کردم و با توجه بهآن،
بهتعریف نور پرداختم و نیروها را به دو دسته؛
نیروهای درونی یک سیستم و نیروهای خارجی وارد بر
سیستم تقسیم کردم و میدان عمل هر یک از این نیروها
را نیز مشخص کردم. در این تعریف هر پدیده فیزیکی
قابل مشاهده یا آشکار پذیر، از جمله فوتون و سایر
ذرات زیر اتمی خود یک سیستم در نظر گرفته شد. حاصل
این تلاش را بهصورت مقدماتی در تاریخ نهم آذرماه
1366 برای برخی از دانشگاهها و شورای عالی
انقلاب فرهنگی پست کردم (تصویر1). یک نسخه نیز
مجزا همراه با یک نامه کوتاه شخصاً برای ریاست
جمهوری بهدفتر ایشان تقدیم کردم.
تصویر1
کارهای بعدی این بود که دلائل
تجربی را برای تأیید آنچه که در نوشته قبلی بیان
شده بود فراهم آورم. دو نمونه یکی در کوچکترین
مقیاس ممکن، سرعت نور در مایعات در حال حرکت که
تحت عنوان کشش فرنل مطرح میشود و دیگری در مقیاسی
بسیار بزرگ یعنی دلیل محدودیت تمرکز ماده در یک
جسم آسمانی بزرگ را در مقایسه با هم قرار دادم تا
قوانین حاکم بر جهان هستی را در کوچکترین و
بزرگترین مقیاس ممکن نشان دهم و لزوم بازنگری مجدد
قانون دوم نیوتن را بیان کردم که در تاریخ پنجم
دیماه 1366 ارسال کردم. قانون دوم نیوتن بعد از
ارائه نسبیت بررسی شده بود. اشکالی که بهمکانیک
نیوتنی و نسبیت وارد میدانستم این بود که طبق
قانون گرانش نیوتن هیچ محدودیتی برای تمرکز مقدار
ماده برای یک جسم آسمانی وجود نداشت و در نسبیت
نیز آنچنان که معادلات میدان نسبیت عام نشان
میدهد، فضا چنان پیچیده میشود که حجم بهصفر
میرسد، ولی چگالی بینهایت میشود که امروزه تحت
عنوان تکینگی شناخته میشود. در اینجا نیز با
بینهایتها مواجهیم که از نظر من درست نبود.
سپس بررسی و بیان دو مسئله بیش از
همه مورد توجهم بود، یکی ماهیت فیزیکی زمان و
دیگری ترمودینامیک بود. با توجه بهمفاهیمی که در
نوشته اول ارسال کرده بودم، زمان و گرما هر دو
برداشت احساسی انسان از ماهیت فیزیکی پدیدهها
بود. نه زمان موجودیت فیزیکی دارد نه گرما و سرما.
این نتایج برای خود من هم تکان دهنده بود. چگونه
میتوان وجود فیزیکی زمان را انکار کرد، در
حالیکه برای خود من هم از آغاز طفولیت همواره
ملموس بهنظر میرسید. از طرف دیگر موجودیت من
وابسته بهگرما و سرما بود. با گرمای زیاد یا سرد
شدن محیط، جانم بهخطر میافتد. پس انکار گرما و
سرما از دید ذرات زیرکوانتومی و وابسته کردن آنها
بهسرعت، بسیار تکان دهنده بود. آیا گرما و سرما
ماهیت فیزیکی ندارد؟ یکه خوردم و از جایم
برخواستم. یک استکان چای داغ ریختم و جرعهای از
آنرا سر کشیدم. دهانم سوخت و مجبور شدم محتویات
دهانم را تخلیه کنم و با نوشیدن آب سرد، خودم را
تسکین دهم. آنگاه نشستم و این رویداد را بررسی
کردم. با نوشیدن چای داغ، حجم سلولهای دهانم
افزایش مییابد و بهتبع آن، بعضی از اتمهای
سازنده سلولها، الکترون از دست میدهند و سلولها
با خطر انهدام روبهرو میشوند. اعصاب حسی این خطر
را بهمغز میرسانند. مغز آنرا با واژه بسیار داغ
دریافت میکند و فرمان میدهد که از نوشیدن چای
داغ اجتناب کنم. در فرایندی معکوس، هنگامی که
سرمای محیط از حدی پایینتر میرود، حجم سلولهای
بدنم کاهش مییابد و جریان خون کند میشود، مغز
فرمان میدهد که خود را گرم کنم، چون سلولهای بدن
ممکن است بر اثر کاهش بیشتر حجم یا انجماد، آثار
حیاتی خود را بدون بازگشت از دست بدهند. اما سرمای
زیاد برای کرم
پشم آلوی قطبی، در آغاز زمستان، فرصتی است که
منجمد شود تا زمستان را بدون نیاز بهغذا
سپری کند و در بهاری دیگر با گرم شدن هوا، زندگی و
تلاش خود را دوباره آغاز کند. این کرم چهارده سال
این فرایند را تکرار میکند
تا بهاندازه
کافی رشد کند و در پیله ابریشمی که خودش میتابد،
پروانه شود و پرواز کند. وجود چنین حیاتی در آغاز
قرن بیستم دور از ذهن بود. همچنین تصور میلیاردها
کهکشان خارج از کهکشان راه شیری باور کردنی نبود.
امروزه تصور ما از حیات، نوعی حیات وابسته بهآب
است و جهان کیهانی ما محدود بهجهان
آشکار است که طبق نظریه بیگ بنگ از حجم صفر و
چگالی بینهایت یا از هیچ بهوجود
آمده است.
در حالیکه
طبق نظریه من، جهان آشکار از چگالی محدود و حجم
غیر صفر ایجاد شده و علاوه بر آن، جهان آشکار با
میلیاردها کهکشانش، ذرهای
کوچک در مقابل جهان غیرآشکار است و در هر لحظه،
جهانهای
جدیدی ممکن است بر اثر انفجار یک سیاه
چاله ی مطلق جهانی شبیه
جهان ما بوجود
آید.
سرانجام ترجیح دادم این دو مسئله
(زمان و گرما) را یکجا بیان نکنم و مسئله
ترمودینامیک را موقتاً کنار بگذارم و تنها مسئله
زمان، کاهش حجم بر اثر ازدیاد سرعت را با بررسی
عناصر رادیوآکتیو و پارادوکس دو قولوها با استفاده
از مفاهیم نخستین نوشته بررسی کردم و در تاریخ
بیست و ششم دیماه 1366 را ارسال کردم (تصویر2).
تصویر2
بعد از ارسال سومین نوشته، دو
مسئله ذهن مرا بهخود
مشغول کرده بود. یکی ترمودینامیک و دیگری اتحاد
نیروها. اتحاد نیروها بهنظرم
مهمتر بود. هنگام بررسی نیروها بهنکته
جالبی پی بردم. در مکانیک نیوتنی سه کمیت نیرو،
انرژی و جرم از یکدیگر جدا بودند. در قرن نوزدم
قانون بقای ماده و قانون بقای انرژی هریک بهطور
مجزا مطرح شدند. هنگامیکه
اینشتین نسبیت را ارائه کرد، دو قانون بقا، قانون
بقای ماده و قانون بقای انرژی را در یک قانون بقا،
قانون بقای ماده-� انرژی خلاصه کرد و نشان داد که
ماده و انرژی قابل تبدیل به یکدیگرند و رابطه هم
ارزی جرم�انرژی را ارائه داد. هنگامیکه
از نگاه زیرکوانتومی بهرابطه
هم ارزی ماده � انرژی نگاه کردم، متوجه شدم که میتوان
انرژی و نیرو را نیز هم ارز کرد. بهعبارت
دیگر نیرو بهانرژی
تبدیل میشود و
بالعکس. یعنی سنگ بنای اولیه جهان یک ذره است که
آنرا "ذرهی هستی"
نامیده بودم. با چنین نگاهی بهاین
نتیجه رسیدم که میتوان
نیروها را خیلی سادهتر
از مدل استاندارد ذرات بنیادی متحد کرد. اینکه
میگویم سادهتر،
هرگز بهاین
معنی نیست که مثلاً ظرف مدتی کوتاه و با تلاشی
اندک میتوان
به این مهم دست یافت، بلکه دهها
سال کار گروهی برای انجام دادن آن لازم است. هدف
من تنها این بود که با نشان دادن مثالهای
تجربی، مسیر کار را مشخص کنم. بههمین
دلیل توجه خود را معطوف بهنخستین
و ضعیفترین
نیرو، یعنی گرانش کردم. در فیزیک، نیرو بهعنوان
انرژی پتانسیل بر واحد طول مطرح می شود. بنابراین
فضای تهی که در آن تنها آثار گرانشی وجود دارد و
آنرا خلاء مینامند،
انباشه از انرژی است. با تغییر شدت میدان گرانشی،
یا تداخل دو میدان گرانشی قوی، نظیر عبور دو جسم
بزرگ آسمانی از کنار هم، توفان گرانشی بهوجود
میآید. مسئله
بهاین صورت در
آمد، میدانهای
گرانشی در کنش با یکدیگر انرژی الکترومغناطیسی
تولید میکنند
و طبق رابطه هم ارزِی جرم-� انرژی، صورتی از ماده
تولید میشود.
عطف به عتف - نگاهی
به پژوهش و ISI در
ایران
امید عمومی - نامه
به ریاست جمهوری
مرز بین ایمان و تجربه
نامه
سرگشاده به حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی
آخرین
مقالات
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40
|