چکیده:
علم و تکنولوژی
مدرن در وضعیت بحرانی وخیمی قرار دارد. این بحران خود را در اشکال
گوناگون نشان می دهد. واضحترین اشکال چنین بحرانی را می توان در
آخرین تولیدات نظام های علمی و تکنولوژیک مانند کالاها و تکنولوژی
های جدید و غیره مشاهده کرد که اغلب معطوف به تخریب، هدر دادن و
منزوی کردن افراد از یکدیگر و از طبیعت هستند.
این فقط محصولات
نهایی علم نیست که نگرانی ها را برمی انگیزد؛ ما اکنون رفته رفته
بیشتر پی می بریم که یک اشتباه اساسی در اعماق علم و تکنولوژی مدرن
و در ماهیت آن وجود دارد. در طول دو دهه گذشته، حتی در زیربنایی
ترین بخش های علمی مانند ریاضی و فیزیک، تردیدهای معرفت شناسانه ای
بروز کرده است. در علم بیولوژی، تکنیک های بازسازی D.N.A و امکان
ایجاد و رهاکردن موجودات جدید و عجیب الخلقه در طبیعت و یا حتی
شبیه سازی انسان ها، کابوس فرانکشتاین (1) را کاملاً به واقعیت
نزدیک کرده است.
تقلیل گرایی (روش
مسلط بر علم مدرن) در علم فیزیک، از سویی به بی معنایی و بی
محتوایی منجر می شود و از سوی دیگر در بیولوژی به سوی داروینیسم
اجتماعی بی محتوایی منجر می شود و از سوی دیگر در بیولوژی به سوی
داروینیسم اجتماعی و تنازع بقاء و انتخاب نژادهای برتر حکومت می
کند. چیزی در ماوراء علم و تکنولوژی مدرن و روش دانستن و انجام کار
در آن وجود دارد که این شیوه ی تفکر و تحقیق را به سوی تخریب سوق
می دهد.
مفهوم رؤیای علم
به عنوان حقیقت دست نخورده و خالص و مفهوم دانشمند به عنوان کسی که
در انزوای از واقعیت اجتماعی دنیوی قرار دارد و همانند معتکفی علیه
همه ی مشکلات لاینحل برای فهم واقعیتی عینی تلاش می کند، اکنون
کاملاً غیر قابل دفاع و نپذیرفتنی شده است. در حقیقت، پس از یک دهه
تحقیق در اقصی نقاط جهان، اکنون مشخص شده است که علم از درون
روندهای اجتماعی حاصل می شود. در واقع، برخی از فلاسفه و تاریخ
نگاران علم استدلال می کنند که علم خود روند اجتماعی
است. نیروهای اجتماعی که در سطح و ساختار اقتصاد جهان و اقتصاد
سیاسی ملی عمل می کنند، به همراه جوامع علمی، خصوصیات، محتوا و
الگوهای علم و تکنولوژی مدرن را شکل می دهند. دانشمندان شدیداً به
عقاید و افکاری پای بندند که آن ها را مجبور می کند، تفاوت ها و
پیچیدگی های موجود در جهان را به شباهت ها و همانندی ها تبدیل
کنند. علاوه بر نظام اعتقادی و فرهنگی مذکور که خود را در پیش فرض
ها و عقاید دانشمندان نشان می دهد علم مدرن، قدرت ساختاری،
نظام پاداش دهی و گروه های اعیان و اشراف خود را دارد. همه ی این
ها در کنار هم مشخص می کند که علم رابطه ای نزدیک با نظم و سلطه
اجتماعی ناعادلانه موجود در حیطه های سیاسی و اقتصادی دارد.
سلطه و کنترل،
بخشی درونی و اساسی از علوم و تکنولوژی های جدید را تشکیل می دهد.
این مفاهیم در قلب روش شناسی علمی و روند ایجاد و تداوم علم قرار
دارند. اهداف علم مدرن از ابتدای به وجود آمدن این علم در اولین
مراحل رنسانس در اروپا، با مفاهیم سلطه و کنترل بیان شده اند.
فلاسفه عصر روشنفکری در قرن هفدهم، کاملاً برخلاف میراث تفکر و
تمدن اسلامی و دیگر تمدن هایی که بر مبنای آن جهان جدیدی را
ساختند، مدعی جدایی تعقل از ارزش شدند. آن ها تعقل را به عنوان
خنثی و بی طرف پنهان می کرد، بازسازی کردند. بنابراین هر گونه
تعلقی که ارزش های خود را مطرح سازد، غیر علمی در نظر گرفته شد. از
این رو فقط شیوه ی مسلط آگاهی و دانستن تعقل
محسوب شد و همه ی گونه های دیگر، کنترل و سلطه بر انسان های
غیراروپایی تبدیل شد که برای این کار، از روش علمی و تعقل خطی
پاگرفته در آن، به عنوان ابزار استفاده شد. علم و تکنولوژی مدرن
فعلی، در تجربه سلطه گرایانه اروپا و آمریکا و تجربه مستعمراتی
جهان سوم رشد کرده است.
بحران علم مدرن،
خود را در جهان سوم نیز به خوبی نشان می دهد. علم و تکنولوژی مدرن
باعث شده است که جوامع جهان سوم جایگاه خود را از دست بدهند؛ فرهنگ
های سنتی تخریب گردند و زیست بوم ملت های جهان سوم دچار خسارت همه
جانبه گردد. علاوه بر این، شیوه ی چند بعدی و ترکیبی دانش در جهان
سوم، به واسطه علم و تکنولوژی مدرن، با تفکر خطی، بی روح و غیر
انسانی عقلانیت مدرن، جایگزین شده است. تکنولوژی و علم غربی، جوامع
جهان سوم را به نام عقلانیت علمی، به نحوی سازمان یافته چپاول کرده
است. این دستاورد محصول انقلاب سبز و استفاده ی وسیع از داروهای
مدرن و به هدردادن منابع کمیاب و باارزش برای تحقیق در حیطه های
تزیینی و غیرضروری بوده است. هیچ ملاک و معیاری نمی تواند بازگو
کننده صدمات و تلفات ایجاد شده از سوی این تجارب مهندسی اجتماعی که
از سوی متخصصان و مشاوران غربی برای جوامع جهان سوم به ارمغان آمده
است، باشد.
در بسیاری از
کشورهای در حال توسعه، علم و تکنولوژی عاریتی غربی، هنوز ریشه
ندوانده است. نه علم و نه عالمان مدرن، رابطه ای زنده و فعال با
مشکلات، نیازهای اساسی و منابع محلی جوامع برقرار نکرده اند. علم
مدرن و عالمان مدرن در جوامع در حال توسعه، اغلب بی رابطه، اسراف
گرا، عقیم و غیرمولد، تقلیدگرا و دارای نشانه های کالاهای دست دوم
و درجه دوم می باشند.
علاوه بر این،
نظام علم و تکنولوژی مدرن در جهان سوم به قیمت از میان رفتن فرهنگ
هایی رشد کرده است که پیش از سلطه فرهنگ اروپایی در آن مناطق، خوش
درخشیده بودند. پیش از سلطه قدرت های استعماری اروپایی، تمدن های
جهان سوم، نظام های معرفتی و صنعتگری پیچیده و گسترده خود را
داشتند.
علم اسلامی در
آفریقای شمالی و آسیای غربی اصلی ترین پارادایم حل مسأله بوده است.
محصول علم اسلامی چه به لحاظ کیفیت و چه از نظر کمیت، از قرن هفتم
تا قرن چهاردهم بی نظیر بود. دانشمندان مسلمان پایه جبر و مثلثات
را ریختند؛ محیط زمین را محاسبه کردند؛ خصوصیات نور و حرکت را مورد
بررسی قرار دادند؛ بدن انسان را مورد دقت نظر قرار دادند و جریان
خون را در بدن انسان کشف کردند و در همه ی این زمینه ها، نتایج
اعجاب انگیزی از لحاظ دقت به دست آوردند. دانشمندان مسلمان همه این
فعالیت ها را در چارچوب فکری و تحقیقاتی متافیزیکی که ارزش ها و
واقعیت ها را متحد می دانست، انجام دادند. دانشمندان مسلمان به
استبداد روش ها تن در ندادند بلکه روش هایی متناسب با طبیعت تحقیق
و در چارچوب یک نظام اخلاقی کاملاً تعریف شده ایجاد کردند.
در تمدن چینی نیز
علم و تکنولوژی رونق داشت و قلل بی شماری را فتح کرد. بخش اعظمی از
علم حساب فعلی، مبتنی بر یافته های چانگ تسانگ (متوفی 152 پیش از
میلاد) و هندسه ما برگرفته از آموزش های کلاسیک وانگ هسیتونگ
(متوفی 727 پیش از میلاد) است. یافته های چانگ چیو چین (متوفی 650
پیش از میلاد) در علم داروشناسی، در چارچوبی متافیزیکی رشد کرده
است که هماهنگی و رشد قواعد و ارزش های خاصی را مورد تأکید قرار می
دهد.
از ایام باستان،
شبه قاره هند به خاطر تکنولوژی های کشاورزی، فلزشناسی، نساجی، کشتی
سازی، معماری و داروسازی معروف بوده است. این تکنولوژی ها تا پیش
از پایان قرن هجدهم به طور گسترده ای در تمامی منطقه جنوبی آسیا و
آسیای جنوب شرقی رواج داشته اند که بسیاری از اسناد مختلف ثبت شده
اروپایی در همان زمان، به آن ها اشاره دارد. خصوصیت اصلی این
تکنولوژی ها، سادگی همراه با پیچیدگی آن ها بوده است، به عنوان
مثال، در تفکر باستانی هندو، شاسترا های مختلفی وجود دارد که
اصول کلی علمی را مشخص می کند. این شاستراهای مختلف، خود بر پایه ی
فلسفه دارشاناس های مختلف قرار دارند. دارشاناس ها مکاتبی
فلسفی هستند که ساختار روش شناسی، معرفت شناسی و منطقی تفکر هندو
را مشخص می کند.
اصل هدایتگر همه ی
این علوم و فلسفه ها این بود که جهان گنجینه ای از حقیقت است و هدف
علم و تکنولوژی، فقط توانا ساختن بشر برای زندگی سعادتمند و سالم
در جهان می باشد و نه تغییر و دستکاری دنیا.
سنت های آسیای
جنوب شرقی نیز مملو از مثال های بی شماری از علوم و تکنولوژی بومی
است. علم و تکنولوژی غربی، این نظام های معرفتی را تخریب کرد. نمود
بارز این تخریب، در نفی همه ی این تمدن ها و فرهنگ های سنتی در
تاریخ علم و تکنولوژی هویدا است. علم و تکنولوژی مدرن، داروسازی
سنتی را تخریب و سرکوب کرده؛ معماری و تکنیک های خانه سازی محلی را
از میان برد و کشاورزی و شیوه های آبیاری متناسب با محیط زیست را
منسوخ نمود.
با توجه به ماهیت
مخرب علم و تکنولوژی فعلی و این حقیقت که این علم وتکنولوژی از سوی
کشورهای صنعتی و شرکت های چند ملیتی کنترل و مدیریت می شود، ضروری
است که کشورهای جهان سوم مبنای محلی خاص خود را برای تولید،
استفاده و توزیع دانش علم و تکنولوژی ایجاد کنند. کشورهای جهان سوم
باید در این دوره با یکدیگر همکاری کنند. علاوه بر این، باید به
طور کلی در مفهوم انتقال تکنولوژی و واردات علم از غرب تجدیدنظر
کرد.
ایجاد فرهنگ علمی
بومی نیازمند آن است که دانشمندان، تکنولوژیست ها، تصمیم گیران و
فعالان جهان سوم، ارزش های متناسب با علم و تکنولوژی سنتی را فراهم
سازند. تکنولوژی ها و نظام های پزشکی سنتی باید ارتقا، پیشرفت و
توسعه یابند و مبنایی برای ایجاد تکنولوژی ها و نظام های پزشکی
بومی (اما کاملاً معطوف به زمان حال) قرار گیرند. به همین صورت،
معضلات ملی نیز باید در چارچوب مدل فکری و بومی و با منابع محلی حل
شوند.
صرفاً هنگامی علم
و تکنولوژی می تواند برای ما معنادار باشد و نیازهای ما را برآورده
سازد و خلاقیت و نبوغ واقعی ما را نشان دهد که در محیط اجتماعی
فرهنگی خودمان و از عقاید و فرهنگ های خودمان ریشه گرفته باشد. علم
و تکنولوژی جهان سوم فقط با تکیه بر علوم، اصطلاحات و سنت های محلی
در همه ی حیطه های تفکر و عمل، قابل شکل گیری است.
ناتوانی علم در
برآورده ساختن نیازهای اساسی
علم مدرن به واسطه
ی پیشرفت های تکنولوژیک آن، می تواند در صورتی که نظام های اجتماعی
و تولیدی به خوبی مورد بهره برداری قرار گیرند، نیازهای اساسی همه
ی انسان های روی زمین را برآورده سازد!
حقیقت آن است که
بیش از نیمی از جمعیت جهان (دو سوم از جمعیت جهان سوم) در شرایطی
کاملاً غیر انسانی و محروم از اساسی ترین نیازهای بشر مانند: غذا،
لباس و سرپناه به سر می برند. این داستان غم انگیز هنگامی فاجعه
آمیزتر می شود که این حقیقت را در نظر آوریم که همان توانایی
تکنولوژیکی که سرهم بندی غیر معقول کالاهای فعلی را مممکن ساخته
است، به همان میزان قدرتمند است که می تواند بخش عظیمی از منابع
تجدیدناپذیر جهان را تخریب کند و از میان ببرد. این توانایی غول
آسای تکنولوژیک، هر روز انرژی بیشتری را مصرف می کند، معادن بیشتری
را استخراج می کند، جنگل های بیشتری را قطعه قطعه می کند، خاک سطحی
بیشتری را به هدر می دهد و آب، خاک، هوا و حتی جو بیشتری از زمین
را آلوده می نماید. در سطح فعلی مصرف، بسیاری از منابع باارزش
جهان، ظرف چند دهه به پایان خواهند رسید.
دنیای ما حجم محدودی از منابع طبیعی را در اختیار ما قرار داده است
که فرایند تولید فعلی، سالانه بخشی از این منابع را از میان می
برد. تولید ناخالص ملی که اکثر کشورهای جهان تا حد زیادی دل مشغولی
آن را دارند، در واقع گزارشی سالانه است که اساساً به میزان منابع
طبیعی در دسترس هر کشور بستگی دارد. هنگامی که این منابع پایان
یابند، ماجرای تولید ناخالص ملی هم تمام خواهد شد. اکثر منابع
موجود در جهان غیرقابل تجدید هستند؛ هر چه بیشتر از منابع طبیعی
بهره برداری کنیم، امکان تولید را در آینده کاهش داده ایم. به
عبارت دیگر، هر چه تولید ناخالص ملی فعلی ما بالاتر باشد، تولید
ناخالص ملی در آینده وقتی آثار مصرف بی رویه منابع
طبیعی احساس شود پایین تر خواهد بود. این حقایق اساساً
ساده و ابتدایی، از همه ی کتاب های درسی اقتصاد حذف شده اند.
برنامه ریزان و سیاست مدارانی که برای زندگی آینده ی ما تصمیم می
گیرند و بر ما حکومت می کنند، اساساً به چنین حقایقی توجه ندارند.
دانشمندان و متخصصان تکنولوژی نیز که مصرف بی رویه منابع طبیعی را
از طریق توسعه ی ظرفیت تکنولوژیک سرعت می بخشند، نسبت به این موضوع
فاقد خودآگاهی هستند.
توزیع و کنترل نابرابر جهان
استخراج و استفاده ی از منابع طبیعی به شدت نابرابر صورت می گیرد.
80% از منابع جهان از سوی کشورهای توسعه یافته مصرف می شود و 20%
آن در جهان سوم. این توزیع نابابر منابع طبیعی، کیفیت کالاهای
تولید شده را نیز مشخص می کند. برای تولید کالای مخصوص بازار
ثروتمندان، تکنولوژی های پیچیده ای ایجاد شده است تا کالاهای با
کیفیت برتر مانند: دوربین های فیلم برداری، دیسک های سخت، رایانه
ها، خودروها و خدماتی نظیر: پزشکی پیشرفته، مسافرت های خارجی و حتی
برنامه های حقوقی معاف از مالیات را فراهم کند. بخش عظیمی از تولید
ناخالص ملی جهان صرف این کالاهای مصرفی و نیز کالاهای سرمایه ای یا
تکنولوژی هایی برای تولید این کالاهای مصرفی می گردد؛ در حالی که
جهان سوم صرفاً 20% از منابع طبیعی جهان را مصرف می کند و از آنجا
که درآمدهای ملی نیز به طور نابرابر توزیع شده اند، بخش بزرگی از
این منابع نیز صرف تولید همان کالاهای مصرفی با کیفیتی می شود که
در کشورهای توسعه یافته مورد بهره برداری قرار می گیرد و یا صرف
وارد کردن تکنولوژی های معطوف به سرمایه برای تولید کالاهای مصرفی
ثروتمندان می شود. بنابراین صرفاً بخش کوچکی از منابع جهان صرف
تولید کالاهایی برای بقای اکثریت فقرای جهان سوم و یا ایجاد
کالاهای سرمایه ای ساده می شود که از سوی کشاورزان فقیر و صنعتگران
خرده پا و بازرگانان کوچک مورد استفاده قرار می گیرد.
رشد شمال به قیمت از میان رفتن جنوب
در
روند فعلی تحلیل منابع و استفاده ی غیرمنطقی از منابع طبیعی جهان،
نیرو و دینامیسم اصلی این حرکت در اقتصاد سیاسی و نظام های اجتماعی
اقتصادی جوامع قرار دارد که باعث رشد رقابت میان شرکت ها و ملت ها
می گردد؛ اما نقش علم و تکنولوژی در این میان بسیار حائز اهیمت
است. اگر سطح تکنولوژی پایین باشد، ممکن است باز هم نابرابری وجود
داشته باشد اما درجه ی استخراج و تحلیل منابع پایین خواهد بود؛ حال
آنکه در جهان واقعی، سطوح تکنولوژیک تحت فشار رقابت میان شرکت ها و
کشورها (نه فقط در حیطه اقتصاد بلکه حتی در حیطه نظامی گری) به
سرعت در حال افزایش می باشد و به این ترتیب، تحلیل منابع نیز به
سرعت صورت می گیرد.
علاوه بر این، ظرفیت تکنولوژیک فزاینده جهان توسعه یافته، همواره
باعث عقب ماندگی بیشتر جهان سوم می شود و بنابراین فاصله و
نابرابری میان ملت ها همواره افزایش می یابد.
در
سال 1980، ملت های شمال که فقط یک چهارم ملت های جهان سوم را تشکیل
می دهند، 80% از تولید ناخالص جهان را به خود اختصاص دادند اما در
جنوب، سه چهارم از جمعیت جهان صرفاً 20% از درآمد دنیا را کسب
کردند. از سال 1980، جهان همواره نابرابرتر شده است. جهان سوم به
واسطه تجربه مستعمراتی، همواره در تجارب وام گرفتن، سرمایه گذاری و
تکنولوژی، وابسته به غرب باقی مانده است. در طول چند سال گذشته،
سرمایه های فزاینده ای از جنوب به شمال منتقل شده است. فقط در سال
1985، 74 میلیارد دلار از جهان سوم تحت عنوان بازپرداخت وام به
شمال منتقل شده است. این در حالی است که جهان سوم در همین سال
صرفاً 41 میلیارد دلار وام خارجی جذب کرده است که باید در ازای آن
14 میلیارد دلار بازپرداخت داشته باشد.
اگر
فرار سرمایه هایی را که از جهان سوم و کشورهای صادرکننده در غرب
آسیا از طریق سود شرکت های چند ملیتی به کشورهای شمال منتقل شده
است نیز در نظر بگیریم، فقط در سال 1985، 230-240 میلیارد دلار
سرمایه از کشورهای جهان سوم خارج شده است. باز هم اگر 65 میلیارد
دلاری را که در اثر کاهش قیمت کالاها از دست جهان سوم خارج شده است
(مطابق برآورد نشریه Economist) در نظر بگیریم، جهان سوم صرفاً در
طول یک سال 300 میلیارد دلار سرمایه از دست داده است. در سال 1986
به علت سقوط قیمت نفت و دیگر کالاها، اوضاع وخیم تر از سال قبل
بود. کل سرمایه از دست داده شده در سال 1986، 300-400 میلیارد دلار
برآورد می شود. بادرنظر گرفتن این حجم غول آسا از جابه جایی سرمایه
از جنوب به شمال، ابراز این که شمال به جنوب کمک بلاعوض میکند،
صرفاً یک شوخی است. همه ی کمک های شمال در مقایسه با اقیانوس
سرمایه ای که از جنوب به سوی شمال می رود، قطره ای بیش نیست. خاصه
این که کمک های بلاعوض، همیشه مشروط به شرایطی هستند.
تمسک شدید شمال به علم و تکنولوژی مدرن، نقشی اساسی در استثمار
اقتصاد ضعیف جهان سوم دارد. کشورهای ثروتمند از تکنولوژی های صنعتی
و کشاورزی خود برای تولید کالاهای مازاد که قادر به مصرف آن
نیستند، استفاده می کنند و این خود بخشی از مشکل توسعه یافتگی بیش
از حد یا انباشت بیش از حد سرمایه است. آن گاه این کالاهای مازاد
صنعتی و کشاورزی مثل: غله و دیگر محصولات کشاورزی و صنعتی، با قیمت
پایین تر به بازار جهانی عرضه می شود و باعث سقوط بیش از حد قیمت
کالاهای جهان سوم می گردد و از این طریق، درآمد و استانداردهای
زندگی فقرا کاهش می یابد. علاوه بر این، تکنولوژی و نظام های
اطلاعاتی مدرن، بانک ها و کمپانی های فراملیتی را قادر به توسعه در
کشورهای در حال توسعه می کند و از این طریق، این کشورها را پیش از
پیش در بازار جهانی فرو می برد. وقتی کشورهای جهان سوم خود را غرق
در بازار جهانی دیدند، راه ورود کالاهای صنعتی خویش را به کشورهای
پیشرفته مسدود خواهند یافت. چرا که موانع تعرفه ای حمایتی کشورهای
ثروتمند از ورود کالاهای آن ها جلوگیری می کند. همچنین کشورهای
جهان سوم درخواهند یافت که کشورهای ثروتمند، تکنولوژی های جدید را
به نفع خود ایجاد کرده اند؛ مثلاً کشورهای ثروتمند با یافتن منابع
جایگزین و استفاده کمتر از منابع در تولید کالاها، وابستگی خود را
به مواد خام جهان سوم کاهش دادند؛ به این ترتیب، قیمت صادرات و
درآمدهای جهان سوم در حالی به شدت کاهش می یابد که مجبور به پرداخت
سرمایه های بیشتری در ازای سود وام های گذشته هستند.
توسعه�ی نابرابر در جهان سوم
چنین ساختاری از نابرابری، در سطوح ملی، منطقه ای و محلی جهان سوم
نیز وجود دارد. بنابراین جریان ملی کالاها نیز مطابق همان الگو شکل
می گیرد. کالاهای لوکس برای گروه های پردرآمد، کالاهای متوسط برای
طبقه متوسط و کالاهای اساسی و یا کمتر از آن برای طبقه پایین که
70% جمعیت را تشکیل می دهند.
در
بخش بازرگانی، شرکت ها برای کسب قدرت بیشتر در بازار و یا حفظ و
افزایش سود خود، به شدت در حال رقابت هستند. شرکت هایی که سود کافی
به دست نیاوردند، سقوط خواهند کرد و یا به تصرف رقبای قوی تر در
خواهند آمد؛ بنابراین، رشد و توسعه، مفهومی درونی در سیستم رقابت
میان شرکت هاست. تکنولوژی مدرن نقشی اساسی در توسعه و رشد بازی می
کند، هم در کشف راه های بهتر و بیشتر تولید و هم در تولید کالاها و
مدل های جدید؛ بنابراین علم و تکنولوژی مدرن در خدمت نیازهای توسعه
طلبانه شرکت ها قرار دارد.
در
جهان سوم، ماهیت توسعه، تابعی از نگاه شمال به این مفهوم است؛ با
این تفاوت که توسعه جهان سوم توسعه ای وابسته است. در جهان سوم،
رشد اقتصادی به معنای استخراج بی رویه ی منابع طبیعی برای صادر
نمودن به شمال و استفاده از مازاد درآمد این صادرات و وام های
خارجی برای ساختن زیربناهای گران قیمت و سرمایه گذاری در تکنولوژی
های سرمایه محور می باشد که سود اصلی آن عاید کاخانه ها و کشاورزی
های صنعتی بزرگ می شود.
بخش
های بازرگانی شده ی اقتصاد که تحت سلطه ی تکنولوژی و منابع مالی و
فیزیکی آن می باشد، اقتصاد سنتی را کاملاً تحت تأثیر قرار داده و
بخش های موفق اقتصاد را فتح می نماید. از این رو درصد بسیار بالایی
از مردم، از زندگی اقتصادی و کاشانه خود آواره می شوند. به عنوان
مثال: ماهی گیران خرده پا که از نظام های تولیدی سازگار با محیط
زیست استفاده می کنند، به واسطه کشتی های تجاری صید ماهی که زیست
بوم دریایی را با ماهی گیری بیش از حد و استفاده از تجهیزات مخرب
از میان می برند، از صحنه خارج می شوند. مثال دیگری در این زمینه
را می توان کشاورزانی دانست که دولت و یا شرکت های خصوصی با خرید
زمین های آن ها، این زمین ها را برای خانه سازی، ایجاد مجتمع های
تجاری، کارخانه های صنعتی و یا بزرگراه ها تغییر کاربری می دهند.
تکنولوژی های بومی جهان سوم از بسیاری جهات مانند: زمینه سازی برای
اشتغال، کنترل تکنولوژی از سوی جامعه و یا تولیدکنندگان، کنترل
روند تولید، رعایت عدالت و سازگاری با محیط زیست، بر انواع
تکنولوژی های مدرنی که امروزه جهان سوم را اشغال کرده است، برتری
دارد. با این همه، این تکنولوژی های بومی در حال حاضر تحت تأثیر
بخش های تجاری شده اقتصاد و با تهدید فرهنگ مصرفی که ذائقه ی مردم
را از فرهنگ بومی به مدل ها و کالاهای فرهنگ غربی تغییر می دهد، در
حال به دور انداخته شدن هستند. بنابراین غرق شدن کشورهای جهان سوم
در وابستگی به نظام جهان مدرن، فاجعه ای را پیش روی کشورهای جهان
سوم قرار داده است. حال آنکه توسعه ی پایا که ضرورتی برای آینده ی
کشورهای جهان سوم است، نیازمند استفاده معقول از منابع این کشورها
برای توسعه ی صحیح آن ها است. از این رو اکنون زمان آن رسیده است
که جهت گیری های خود را در مفاهیمی مانند: علم، تکنولوژی و توسعه
تغییر دهیم.
پیشنهادها
1-
اقتصاد بین المللی و نظم مالی فعلی باید تغییرات اساسی ای را پشت
سر بگذارد تا قدرت اقتصاد، سرمایه و درآمد به نحو متناسب تری توزیع
گردد و از این رو، جهان توسعه یافته باید مجبور به کاهش سطح غیر
معقول و بسیار بالای مصرف خود گردد. اگر چنین امری صورت گیرد، سطح
تکنولوژی صنعتی نیز پایین تر خواهد آمد؛ در این صورت، دیگر نیاز به
هدر دادن انرژی، مواد خام و منابع فراوان طبیعی که اکنون صرف تولید
کالاهای اضافی ای می شوند تا تقاضای مؤثر موجود در
بازار را حفظ کنند و ماشین های اقتصادی غول آسا را در حال حرکت نگه
دارند، نیست. تکنولوژی بومی که برای جهان سوم مناسب به نظر می رسد
(اگر به شرایط اجتماعی و زیست محیطی توجه کنیم) به عنوان جایگزینی
برای تکنولوژی های پیشرفته اما کهنه ی جهان توسعه یافته، کاملاً
ضروری به نظر می رسد؛ اما این آرزو که کشورهای توسعه یافته به نحو
داوطلبانه دست به این کار بزنند، اساساً غیر محتمل است. چنین
اقداماتی باید از طریق اجبار صورت گیرند؛ حال یا با استفاده از
اتحادی جدید از جهان سوم با روحیه ی سال های دهه ی 1970 و اوایل
1980 اوپک و یا با سقوط فیزیکی یا اقتصادی این نظام. ما باید این
نکته را درک کنیم که حتی در جهان اول نیز انسان های محروم و گروه
های استثمار شده ای وجود دارند که تحت فشار نظام اقتصادی حاضر به
سر می برند. از سوی دیگر، نخبگان محلی در جهان سوم، سودهای سرشاری
از این نظام اقتصادی می برند و منابع گسترده ای در حفاظت از آن
دارند. از این رو، ایجاد اتحاد و پشتیبانی از افراد و گروه های
پیشرو در جهان اول و سوم بسیار مهم است؛ افراد و گروه هایی که باید
نظام اقتصاد بین المللی فعلی را به چالش بکشند و تغییر دهند.
2-
آینده ی سازگار با محیط زیست جهان، فقط در جهان سوم امکان تولید
دارد. در بسیاری از مناطق جهان سوم، مناطق بزرگی با اقتصاد سازگار
با محیط زیست و نظام های زندگی ای یافت می شود که در جهان پیشرفته
کاملاً از میان رفته اند. ما نیازمند شناسایی این مناطق و کشف مجدد
آگاهی های فرهنگی و تکنولوژیک از نظام های بومی کشاورزی، صنعت،
خانه سازی، آبیاری، بهداشت، داروسازی فرهنگ هستیم.
البته این به معنی پذیرش بی چون و چرای هر امر سنتی و اعتقاد
احساسی به گذشته های طلایی برای بازگشت همه جانبه به آن دوران
نیست؛ به عنوان مثال: بهره برداری از سیستم های اجتماعی فئودالی و
یا برده داری نیز بخشی از گذشته هستند که زندگی را بسیار مشکل می
ساختند. در بسیاری از تکنولوژی ها، مهارت ها و روندهای بومی که
هنوز بخشی از زندگی جاری جهان سوم هستند، با توسعه ی پایدار
سازگار بوده و در هماهنگی با طبیعت و جامعه قرار داند. این نظام
های معرفتی بومی باید مور توجه خاص و لازم قرار گرفته و توسعه و
حمایت لازم از آن ها صورت گیرد. اما باید توجه داشت که این نظام
های معرفتی توسط نظام مدرن علم و تکنولوژی بلعیده نشود.
3-
به عبارت دیگر، دولت ها و مردم جهان سوم ابتدا باید بر دلمشغولی
خود به تکنولوژی های مدرن فائق آیند که هر روز بخش بیشتری از
کالاهای مازاد و سرمایه ها را در پروژه هایی مانند: سدهای غول آسای
تولید برق و صنایع سنگینی که نیازهای غیر ضروری بشر را برآورده می
سازند، به خود جذب می کنند. ما باید از دلمشغولی به ابزارها و
تولیدات مدرن که نیاز به آن ها از سوی جهان صنعتی ایجاد شده است،
دست برداشته و به سوی خشکاندن ظرفیت و نیاز به ارضای تقاضای
مؤثر حرکت کنیم.
4-
ما نیازمند ابداع و تلاش برای اجرایی کردن سیاست هایی سازگار با
محیط زیست و مناسب با شرایط اجتماعی برای تأمین نیازهایی مانند:
آب، بهداشت، غذا، آموزش و آگاهی دهی هستیم. ما نیازمند تکنولوژی
های مناسبی برای کشاورزی و صنعت هستیم؛ از آن مهم تر، نیازمند
تعیین اولویت های خود در مورد این نکته اساسی هستیم که کدام یک از
کالاهای مصرفی را تولید کنیم. ما نمی توانیم تکنولوژی مناسبی
را که کالاهای نامناسب تولید می کند بپذیریم؛ بلکه باید برای
اجرایی کردن تکنولوژی های مناسب، برای تولید کالاهای مناسب مبارزه
کنیم؛ تکنولوژی هایی که به لحاظ کاربرد بی خطر و پایا هستند و
نیازهای اساسی و انسانی را برآورده ساخته و منابع زیست محیطی و
طبیعی را تخریب و تباه نمی کنند.
شاید مهم ترین بخش مبارزه ای که نیازمند آن هستیم، تلاش برای
مقابله با مغزشویی های صورت گرفته در مردم جهان سوم، در اثر
نفوذ فرهنگی جهان اول باشد. در این مبارزه باید تلاش شود تا شیوه ی
زندگی، انگیزه های شخصی و ساختار اجتماعی جامعه ما از نظام صنعتی و
تبلیغات فرهنگ ساز این نظام کاملاً مجزا گردد.
5-
در نهایت، در حالی که علم جدید بدون ایجاد تغییراتی متناسب و مقدم
بر آن در ساختارهای اجتماعی موفقیت نخواهد داشت، این نکته نیز درست
است که صرف تغییر در ساختارهای اجتماعی اقتصادی برای
ایجاد نظم پایه دار جدید ناکافی است. کنترل و توزیع منابع، بخش
مهمی از نظام اجتماعی را تشکیل می دهد اما تغییر در این حیطه به
تنهایی کافی نیست و در صورت نداشتن درکی کامل از محدودیت های منابع
و جنبه های فرهنگی، زیست محیطی، بهداشتی و اخلاقی علم و تکنولوژی،
می تواند به مشکلات مشابهی منجر گردد. بنابراین بدون تغییر در
اجتماع، اصلاح علم بی معنا خواهد بود. علاوه بر آن، تا تغییری در
درک ما از علم و کاربرد صحیح آن در خدمت به بشر و هماهنگی با طبیعت
صورت نگیرد، اصلاح ساختارهای اجتماعی بی معنا خواهد بود.
منبع:
ماهنامه سیاحت غرب شماره 34
نقل از شبکه فناوری اطلاعات ایران
عطف به عتف - نگاهی
به پژوهش و ISI در
ایران
امید عمومی - نامه
به ریاست جمهوری
مرز بین ایمان و تجربه
نامه
سرگشاده به حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی
آخرین
مقالات
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40
|