همین بینش باعث
شد تا هنگامی که به طور تصادفی با مقالههای
دیراک اسمیسترز (Dirk Smeesters) از دانشگاه
اراسموس روتردام (Erasmus University
Rotterdam) هلند و لورنس سانا (Lawrence Sanna)
از دانشگاه میشیگان در سال ۲۰۱۱ برخورد کرد،
درنگ کند. در هر دو، دادهها به نظر بهتر از
آنی به نظر میرسیدند که بتواند واقعی باشند؛
آنها شامل اثرات بیش از حد بزرگ و نتایج
آماری مهمی بودند. سیمونسون متوجه شد که در یک
آزمایشِ سانا که داوطلبان در آن ظاهراً به
گروههای مختلفی تقسیمبندی شده بودند، نتایج
با انحراف معیارِ به طرز عجیبی مشابه، بدست
آمده بود و در نتایج کار اسمیسترز نیز،
فراوانی کم و مشکوکی از اعداد صحیح و شباهتی
غیرعادی بین میانگینها را مشاهده کرد. او میگوید:
«اگر اختلال بسیار کم و دادهها بیش از حد
قابل اطمینان باشند، نمیتوانند واقعی باشند.
چرا که دادههای واقعی با خطا همراه هستند.»
او سوءظن خود
را از طریق شبیهسازی مکرر آزمایشها بررسی
کرد تا ببیند نتایج گزارش شده تا چه حد
نامحتمل هستند. سپس تجزیهوتحلیلهای خود را
روی سایر مقالههای منتشر شده توسط همان
نویسندگان تکرار و الگوهای یکسانی را یافت.
سپس کنترل منفی را انجام داد که نشان میداد
هیچ الگوی مشکوکی در کار سایر روانشناسان که
از همان ساختار استفاده میکردند، وجود ندارد.
سیمونسون با هردو نویسنده تماس گرفت و ماهها
وقت صرف کرد تا توضیحات جایگزین برای
ناهمخوانیهایی را که یافته بود، رد کند.
سرانجام به این نتیجه رسید که تنها یک گزینه
باقی مانده و آن دستکاری دادههاست. پیگیریهای
او باعث شد تا دانشگاههایی که این دو نفر در
آن مشغول به کار بودند، نیز بررسیهایی را
آغاز کنند و سرانجام آنها از کار خود کنارهگیری
کردند.
آرمانگرا
هلن هیل (Helene
Hill) روزی در سال ۱۹۹۹ هنگامی که فکر میکرد
به بازنشستگی نزدیک میشود، تصمیم گرفت نگاهی
مخفیانه به ظروف کشت همکارش در آزمایشگاه
بیندازد. او که یک زیستشناس تابشی از دانشگاه
پزشکی و دندانپزشکی نیوجرسی در نیویورک بود،
در آن زمان با آنوپام بیشایی (Anupam Bishayee)
روی موضوع «اثر تماشاچی»، پدیدهای که به موجب
آن سلولها در معرض یک عامل (در اینجا تابشی)
قرار داده میشوند، مطالعه میکرد. آنها اثر
همسایههایی را که تحت تابش نبودند، بررسی میکردند.
او در حال آموزش این روش به بیشایی، دانشجوی
مقطع فوق دکترا بود و با این بررسی، میخواست
ببیند او تا چه اندازه موفق عمل کرده است. هیل
میگوید: «آن ظرفها خالی بود اما بیشایی
بعدها گزارشی مبنی بر تعداد سلولهای شمارش
شدهی آنها ارائه کرد.»
او چهارده سالِ
بعد را صرف افشای این تقلب علمی نمود. شکایت
خود را در کمیتههای نظارتی دانشگاه، دفتر
نظارت بر درستی پژوهشهای ایالات متحده و دو
دادگاه قانونی دیگر مطرح کرد که همگی پس از
ارزیابی رد شدند. این پیگیریها برای او
هزاران دلار و ساعتهای بیشماری جهت جستجو
میان بیش از ۳۰,۰۰۰ سند هزینه برداشت و حتی میتوانست
به قیمت از دست دادن کارش تمام شود. اما هنوز
او که اکنون ۸۴ سال دارد، هیچ تمایلی برای عقبنشینی
ندارد و میگوید: «شخص موظف است در صورتی که
میتواند کار درست را انجام دهد.»
بعد از آن
مشاهده، او و یکی دیگر از دانشجویان مقطع فوق
دکترا تصمیم گرفتند که به طور پنهانی آزمایشهای
بیشایی را با عکس گرفتن از نمونههایش کنترل
کنند. هنگامی که او نتایج آزمایش را گزارش کرد،
آنها او را متهم به دست بردن در نتایج کردند
و کمیتهی نظارتی دانشگاه را مطلع ساختند؛ اما
در نهایت به دلیل نبودن شواهد کافی هیل
نتوانست ادعای خود را ثابت کند. بیشایی نتایج
کار خود را در قالب یک مقاله منتشر کرد و نام
راجر هول (Roger Howell) و هیل را به ترتیب به
عنوان استاد راهنما و همکارش ذکر کرد (اینجا
را ببینید). اما هیل همچنان سعی میکرد تا
آنها را قانع کند که دادههای بیشایی را
مجدداً مورد بازبینی قرار دهند. سرانجام او از
طرح دعوی دیگری به نام qui tam کمک گرفت که
مستلزم گذشت چندین سال و صرف هزینهی ۲۰۰,۰۰۰
دلاری برای او بود. هیل میگوید: «من فکر نمیکنم
فرزندانم از اینکه من چنین مبلغی را اینگونه
از دست بدهم، زیاد خوشحال شوند. اما احساس
کردم وظیفه دارم تا ببینم پیگیری ادامه دارد.»
در نهایت دادگاه
در اکتبر سال ۲۰۱۰ به نفع بیشایی رای داد و در
سال ۲۰۱۱ درخواست هیل در دادگاه تجدیدنظر نیز
رد شد. اما او معتقد است که پیگیریهایش به
نتیجه رسیده است. به او اجازهی دسترسی به
یادداشتهای ده سال آزمایشگاه هول داده شد و
او توانست با دادههایی که بدست آورد، دست
بردن در نتایج را آشکار کند و تاکنون در تلاش
بوده است تا نتیجهی این بررسیها را اثبات و
منتشر کند. رابرت جانسون (Robert Johnson)
ریاست دانشگاه روتگرز (Rutgers University)،
محل کار فعلی هیل، به او هشدار داده است که
عدم موفقیت در اثبات ادعاهایش میتواند به
تنبیه انضباطی او و یا حتی حذفش از دانشگاه
منجر شود. اما هیل همچنان مصمم است و میگوید:
«من میخواهم این کار را به اتمام برسانم. آن
تمام ذهن مرا به خود مشغول ساخته است.»
ناشناس
تذکر از جانب
افراد ناشناس چیز تازهای نیست. اما از سال
۲۰۱۰ تاکنون شخصی با نام مستعار کلاری فرانسیس
(Clare Francis) صدها ایمیل به ویراستاران
life-science فرستاده است مبنی بر آنکه به
سرقت علمی و یا دست بردن در نمودارها مشکوک
است. ایمیلهای او منجر به تعداد انگشتشماری
برگشت یا اصلاح مقالات شده است؛ اما
ویراستاران اغلب با انبوه تذکرات او روبرو میشوند
که در بسیاری از موارد راه به جایی نمیبرد.
به هر حال
فرانسیس بحثی را برانگیخته است مبنی بر آنکه
ویراستاران تا چه حد به تذکرات افراد ناشناس
توجه میکنند و این به لطف گسترش وبسایتهاست
که به عموم اجازه داده است تا در مورد مقالات
منتشر شده نظر دهند. سابین کلینرت (Sabine
Kleinert) ویراستار ارشد COPE افزایش اخیر
نظرات افراد ناشناس را «پدیدهی کلاری فرانسیس»
مینامد. تا سال ۲۰۱۱ ویراستاران به طور
فزایندهای از دست او خسته شده بودند و بسیاری
از ادعاهایش را مورد بررسی قرار نمیدادند.
اریک مورفی (Eric Murphy) ویراستار ارشد
Lipids میگوید: «من مشکلی ندارم که اینگونه
نظرات را نگاه کنم. اما دوست ندارم افراد وقتم
را تلف کنند.» بعلاوه بسیاری از نظرات فرانسیس
غیرمستقیماند و دنبال کردن آنها دشوار است.
بسیاری از ویراستاران به فرانسیس هشدار دادهاند
که درخواستهای او را با احتمال کمتری در
مقایسه با سایر نظرات بررسی میکنند. روی
کافمن (Roy Kaufman) از Wiley’s ایمیلی به او
فرستاد مبنی بر آنکه تضمین نمیکنیم که همهی
نظرات شما را مورد بررسی قرار دهیم. فرانسیس
این یادداشت را منتشر کرد و به این ترتیب این
بحث برانگیخته شد که تا چه حد باید به چنین
مواردی رسیدگی شود.