برگرفته از كتاب Stephen Hawking - The story of his
life and work نوشته Kitty Ferguson
گامي بلند
سياهچالههاي آغازين
كه هاوكينگ آنها را Primordial Black Holes مينامد، از رُمبش
ستارگان پديد نميآيند. آنها بقاياي جهان نخستيناند. ما اگر ميتوانستيم،
ماده را به اندازه كافي بفشريم ممكن بود يكي از آنها را درست كنيم
ولي توانايي آن را نداريم. اما در جهان بسيار نسختين، فشار آنقدر
زياد بوده كه امكان آن وجود داشته است. بعضي از مواقع تنها مقدار
كمي ماده فشرده شده است. در هر حال، اكنون يك سياهچاله بدوي، نسبت
به زمان آغاز پيدايش آن بسيار كوچكتر است، زيرا در طول زمان طولاني
مقداري از جرم خود را از دست داده است.
تابش هاوكينگ، براي
سياهچالههاي بدوي پيامدهاي حاد و بنيادي دارد. به تدريج كه جرم
كمتر و سياهچاله كوچكتر ميشود، دما و آهنگ گسيل ذرات در افق
رويداد زيادتر ميشود. سياهچاله خيلي سريعتر، جرم از دست ميدهد.
هر قدر جرم كاهش مييابد، دما زيادتر ميشود- يك دور تسلسل! هيچكس
نميداند كه عاقبت آن چيست؟ هاوكينگ حدس ميزند كه سياهچاله كوچك،
در يك حركت واپسين و انفجار گونه عظيم، ذرات گسيل داشته و ناپديد
ميشود. قدرت اين شبهانفجار، معادل ميليونها بمب هيدروژني است.
آيا يك سياهچاله بزرگ هيچگاه منفجر خواهد شد؟ قبل از اينكه به اين
مرحله برسيم، جهان مدتها پيش به پايان رسيده است.
فكر اينكه يك
سياهچاله ميتواند كوچكتر شده و در نهايت منفجر شود، چنان در جهت
مخالف نظريات كساني بود كه در 1973 در زمينه سياهچاله تحقيق
ميكردند، كه هاوكينگ در باره كشف خود، سخت دچار ترديد شد. هفتهها
او اين فكر را پنهان نگه داشت و محاسبات آن را در فكر خود مرور
كرد. اگر براي او باور كردن اين واقعيت سخت بود، پيشگويي
عكسالعملي كه دنياي دانش ميتوانست در اين زمينه داشته باشد،
ترسناك به نظر ميآيد. هيچ دانشمندي، از چشمانداز مسخره شدن خوشش
نميآيد. از طرف ديگر، هاوكينگ ميدانست كه اگر انديشه او درست
باشد، انقلابي در علم اختر فيزيك به راه خواهد انداخت.
هاوكينگ ابتدا اين
فكر را با همكاران نزديكش مطرح كرد. پذيرش آن متفاوت بود. يك
فيزيكدان كمبريج، نزد دنيس سياما كه هاوكينگ رساله دكتراي خود را
زير نظر او انجام داده بود، رفت و با حالت شگفتزده به او گفت، «
شنيديد؟ استيون همه چيز را تغيير داد». سياما، با پشتيباني از
هاوكينگ نيروي تازهاي به او بخشيد و توصيه كرد كه هرچه زودتر،
اكتشافات خود رامنتشر كند.
در اوايل 1974،
هاوكينگ پذيرفت كه كشف عجيب و غريب خود را به صورت مقالهاي، در
آزمايشگاه رترفورد- آپلتون در جنوب آكسفورد ارائه دهد. هنگامي كه
به آنجا سفر ميكرد، هنوز واهمه داشت و براي اينكه اداعاي او زياد
گستاخانه نباشد، يك علامت سؤال در جلوي عنوان مقاله «آياسياهچاله
منفجر ميشود؟» قرار داد. اين كنفرانس كوتاه كه با نشان دادن
اسلايدهايي از معادلات همراه بود با سكوت محترمانه ولي ناراحت
كننده و چند پرسش روبهرو شد. استدلالهاي هاوكينگ، براي خيلي از
شنوندگان كه در زمينههاي ديگر تخصص داشتند، مشكل و نامفهوم بود.
اما براي همه آشكار بود كه او چيزي را پيشنهاد ميكند كه با نظريه
پذيرفته شده، كاملاً در تضاد است. آنهايي كه حرفهاي او را فهميدند،
در برابر ديدگاههاي غير منتظره قرار گرفتند و آمادگي بحث و مجادله
با او را نداشتند. چراغها بهطور ناگهاني خاموش شد. گرداننده
كنفرانس، يكي از استادان برجسته دانشگاه لندن، بلند شد و اعلام
كرد: « استيون، معذرت ميخواهم ولي اين حرفها مهمل محض است».
هاوكينگ، اين «
مهملات» را ماه بعد در مجله علمي معتبر انگلستان نيچر منشر كرد و
ظرف چند روز همه فيزيكدانان جهان در باره آن به بحث پرداختند.
تعدادي از آنها، اين نظريه را مهمترين كشف فيزيك نظري در سالهاي
اخير دانستند. سياما، اين مقاله را « يكي از زيباترين مقالهها در
تاريخ فيزيك» ناميد. ديدگاهها روشنتر شد. هاوكينگ از واكنشهاي ذرات
مجازي براي تشريح چيزي كه از نظريه نسبيت برميخواست، يعني
سياهچالهها، استفاده كرده بود. او، گامي در راستاي پيوند
نظريههاي نسبيت و مكانيك كوانتومي برميداشت ...
نابغه و خدا
چهار سال پس از
آنكه هاوكينگها خانه خود را در ليتل سنت ماريلين خريده و تعمير
كرده بودند، استيون هاوكينگ، ديگر قادر به بالا رفتن و پايين آمدن
از پلهها نبود. خوشبختانه اكنون او يك فيزيكدان مهم شده بود و
كالج كايوس بيش از سابق، در زمينه مسكن به آنها كمك ميكرد. كالج،
به هاوكينگها يك آپارتمان وسيع در طبقه همكف يك ساختمان آجري،
متعلق به كالج در وسترود پيشنهاد كردند كه از در عقب كينگزكالج
چندان دور نبود. اين آپارتمان، سقفهاي بلند و پنجرههاي بزرگ داشت
و براي اينكه براي رفت و آمد با صندلي چرخدار مناسب باشد به
تغييرات محدودي نياز داشت. خانه، به استثناي يك محوطه پاركينگ
سنگفرش شده در قسمت جلو، در ميان باغهايي واقع شده بود كه توسط
باغبانهاي كالج نگهداري ميشد. براي فرزندان هاوكينگ، اين خانه،
براي گذرانيدن دوران كودكي بسيار مناسب بود.
راه بين خانه و
انستيتو در ده دقيقه طي ميشد. اين پيادهروي از عقب خانه، از
چمنزارها، راههاي پر از درخت، باغهايي دركنار رود كم رد ميشد، از
ميان رودخانه ميگذشت و به مركز تاريخي شهر كمبريج منتهي ميشد. در
اوايل 1970، استيون هاوكينگ اين راه را با صندلي چرخدار ميپيمود.
او در مبارزه براي ايستادن روي پاهاي خود، شكست خورده بود. دوستان
او را با تأثر مينگريستند ولي هاوكينگ از نظر طبع شوخ و اراده
راسخ، چيزي كم نداشت.
استيون و جين سعي
ميكردند كه بيماري او را در پنهاني زواياي زندگي خودشان جاي دهند
و نگذارند كه زندگي آنها را تحت تأثير قرار دهد. عادت كرده بودند
كه به آينده نگاه نكنند. در انظار مردم دنيا، آنها به قدري در اين
زمينه موفق بودند كه شنيدن صحبتهاي جين در باره مشكلات وحشتناكي كه
گاهي اوقات با آن روبهرو بودند، آنها را شگفتزده كرده بود. جين
در باره راه پر از افتخارات شوهرش ميگويد: « نميتوانم بگويم كه
اين موفقيت عظيم ارزش آن را داشت كه آن بدبختيها را تحمل كنيم. فكر
نميكنم كه بتوانم نوسانات پاندولي را كه يك طرف آن اعماق سياهچاله
و در طرف ديگر اوج جوايز پر از زرق وبرق قرار داشت، آشتي دهم». از
مطالعه نوشتههاي استيون هاوكينگ در اين مورد، نميتوان پيبرد كه
او از اين اعماق آگاه بوده است. ميتوان تصور كرد كه براي او صحبت
كردن بدون مقدمه در اين زمينه، يعني حداكثر كاري كه ميتوانست
بكند، اقرار به شكست و باخت بود كه به عزم راسخ او براي ناديده
گرفتن مشكلاتش لطمه ميزد.
جين هاوكينگ، سخت
ميكوشيد تانيازهاي خانواده رو به گسترش و شوهر روي صندلي جرخدار
خود را برآورده كند. او تمام وقت و انرژي خود را در راه تشويق او و
اينكه با وجود بدتر شدن بيماريش بتواند به يك زندگي عادي ادامه
دهد، وقف ميكرد. سعي ميكرد كه شوهرش بتواند به كار خود ادامه دهد
و در عين حال فرزندان زندگي دوران كودكي خود را بهطور عادي
بگذرانند. تا 1974، او امور خانواده را تنها اداره ميكرد! پرستاري
از شوهر، نگهداري از بچههاو خانهداري بدونكمك از خارج.
در اواخر سالهاي دهه
80، جين هاوكينگ هنگامي كه از آن دوران صحبت ميكرد، توانايي خود
را براي رويارويي با اين مسائل، طي سالهاي زياد، مديون ايمان به
خدا ميدانست. او ميگفت: « بدون اين ايمان، من قادر به تحمل اين
وضع نبودم. پيش از همه، قادر نبودم كه با استيون ازدواج كنم زيرا
خوشبيني آن را كه در اين راه موفق شوم و به زندگي ادامه دهم،
نداشتم».
شوهرش، نسبت به
ايماني كه به اين طرز باشكوه روحيه جين را تقويت ميكرد، با او هم
فكر نبود. اگر در رويارويي هاوكينگ با معلوليت و خطر مرگ زودرس او،
جنبههاي مذهبي يا فلسفي دخالت داشته است، او هيچگاه در انظار
عمومي از آن صحبت نكرده است. با وجود اين، از كتاب تاريخچه زمان
اينطور برميآيد كه خدا هيچوقت از افكار او دور نبوده است. او به
بك مصاحبه كننده گفت: «مشكل است بتوانيم از آغاز جهان بدون اشاره
به مفهوم خدا بحث كنيم. كار من در باره آغاز جهان در خط مرزي بين
علم و مذهب قرار دارد، ولي من سعي ميكنم كه در طرف علمي اين مرز
باشم. كاملاً امكان دارد كه خدا به راههايي عمل كند كه با قوانين
علمي توصيفپذير نباشد. اما در اين مورد هركس ميبايد بنابر اعتقاد
شخصي خود پيش برود». در پاسخ به سؤال در مورد اينكه آيا او فكر
ميكند علم او با مذهب در رقابت است ميگويد: اگر اين نگرش درست
بود، نيوتن(كه مردي بسيار مذهبي بود) نميتوانست قانون گرانش را
كشف كند.
هاوكينگ، منكر وجود
خدا نيست ولي ترجيح ميدهد كه « از كلمه خدا به عنوان تجسمي از
قوانين فيزيك استفاده كند.
«ما مخلوقات آنقدر
ناچيزي بر سيارهاي كوچك، از ستارهاي بسيار متوسط، در حوالي صدها
هزار ميليون كهكشان هستيم. بنابراين مشكل است بتوان به خدايي عقيده
داشت كه ما براي او اهميت داشته باشيم و يا حتي به وجود ما توجه
داشته باشد».
اينشتين با هاوكينگ
در اين زمينه همگرايي داشت. اشخاص ديگر احتمالاً با جين هاوكينگ
موافق بوند و اين انديشه را ديد نسبتاً محدودي از مفهوم خدا ميدانستند.
آنها باور اين نكته را نيز مشكل ميدانستند كه همه اشخاص عقلگرا و
باهوش (از جمله دانشمنداني كه در ميان آنها هستند) كه خدايي شخصي
را تجربه كردهاند، به نوعي فريب خورده باشند. آنها با نقل گفته
معروفي از هاوكينگ كه « اگر او (خدا) نيست، پس واقعاً بيگانهاي در
كار است!» تعبير ميكردند كه چهطور ميتوانيم، به راستي، آن را
توضيح دهيم؟ پاسخ هرچه باشد، اين اختلاف فاحش در نگرش را نميشد
جالبتر از آنچه در ديدگاههاي جين و استيون هاوكينگ وجود دارد، نشان
داد. جين به ياد ميآورد كه: «براي من اظهار نظر استيون مبني بر
اينكه او به رابطه شخصي با خدا اعتقاد ندارد، بسيار آزار دهنده بود».
او در مصاحبهاي در سال 1988 گفت « استيون در قلمروهايي كندوكاو ميكند
كه براي افكار عمومي اهميت دارد و به طريقي است كه ميتواند آثار
ناراحت كنندهاي بر مردم داشته باشد». « يكي از جنبههاي فكر او
كه همواره مرا بيشتر آزار ميدهد و كنار آمدن با آن براي من دشورا
است، اين احساس بود كه چون همه چيز با عقل و فرمول رياضي بيان ميشود،
بايد اين چيزها حقيقت باشد». به نظر جين در افكار استيون جايي براي
امكان اين موضوع وجود ندارد كه حقيقتي كه از بطن رياضيات او آشكار
ميشود، ممكن است تمام حقيقت نباشد. يكسال بعد، جين طرز تفكر خود
را تا اندازهاي تغيير داد: « به تدريج كه سن انسان بالا ميرود،
آسانتر ميتوان به ديد وسيعتري دست يافت. من فكر ميكنم كه ديدگاه
استيون به علت حال و شرايط او با ديدگاه هر شخص ديگر تفاوت دارد
... او نابغهاي است كه تقريباً بهطور كامل فلج شده است ... هيچكس
نميتواند بداند كه نظر او در باره خدا و رابطهاش با خدا چگونه
است».
منبع: هوپا
پايان فيزيك-دیدگاه هاوكينگ -بخش
اول
پايان فيزيك-دیدگاه هاوكينگ -بخش
دوم
پايان فيزيك-دیدگاه هاوكينگ -بخش
سوم
پايان فيزيك-دیدگاه هاوكينگ -بخش
چهارم
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40
آخرین
مقالات |