ستاره نوتروني لکه نورانی در مرکز تصوير است که
از رصدخانه XMM-Newton ديده
مي شود
همانطور
که ذکر شد این ستاره ها چگالی بسیار زیادی دارند در نتیجه ی
باید جرمشان نیز بسیار باشد ( با توجه به حجمشان) با تکیه با
این مطالب می توان گفت که یک ستاره ی نوترونی به جرم خورشید و
شعاع 10 کیلومتر در مسیر یک پرتوی نور 46 درجه انحنا ایجاد می
کند . تصویر زیر به شما به خوبی مسیر حرکت اطراف اجرام مختلف
آسمانی از جمله یک ستاره و یک کوتوله سفید ، همچنین یک ستاره
نوترونی را نشان می دهد . در این تصویر اشاره ای به سیاهچاله
نیز شده است . در این فصل قصد نداریم به بحث در زمینه ی
سیاهچاله بپردازیم . زیرا موضوع اصلی این مقاله در زمینه
سیاهچاله است و در یک فصل مجزا کامل شرح داده خواهد شد . ولی
برای درک بهتر این تصویر بد نیست که بدانیم سیاهچاله یکی از
حالت رمبیده از ستاره ها است که از ستاره های نوترونی و کوتوله
های سفید بسیار پر جرم تر است و هیچ چیزی حتی نور قادر به گریز
از آن نیست . همچنین در این تصویر دو ستاره ی نوترونی به نمایش
گذاشته شده است یکی پر جرم و دیگری تقریبا" کم جرم . آن تصویر
که مربوط به ستاره ی نوترونی کم جرم است همان کوتوله سفید است
زیرا بعضی از دانشمندان آن ها را یکی فرض می کنند و می گویند
که کوتوله سفید حالتی از ستاره نوترونی است .
تصویر چهار
فصل
دوم : مفاهیم مربوط به سیاهچاله
برای درک بهتر سیاهچاله لازم
است نگاهی هر چند مختصر به دو نظریه ی انقلابی قرن حاضر یعنی نسبیت و مکانیککوانتوم بیندازیم
. هر دو نظریه از جنبه ای خاص در درک سیاهچاله به ما کمک می
کنند ؛ اما به این دلیل که اصولا" خود سیاهچاله را می توان
محصول نظریه ی نسبیت عام دانست به نسبیت عام در این بحث بیشتر
بها داده خواهد شد . از سوی دیگر برای دانستن نظریه ی نسبیت
عام لازم است تا جنبه هایی از نسبیت خاص را به رشته ی تحریر در
آوریم . هر چند که امروزه گروهی از دانشمندان نسبیت خاص را
صورت ویژه ی از نسبیت عام می دانند . همچنین برای شرح برخی از
خواص سیاهچاله ها لازم است تا پیش زمینه ای از مکانیک کوانتوم
به خصوص اصل عدم قطعیت ورنر هاینزبرگ داشته باشیم تا بتوانیم
خاصیتی از سیاهچاله چون تابش هاوکینگ را شرح دهیم.
بخش اول : نسبیت خاص Special
relativity
تصویر پنج
- او
تجسم خرد ناب بود، استادى كه انگليسى را با لهجه آلمانى تكلم
مى كرد، كسى كه چهره اش به عنوان يك كليشه خنده دار در هزاران
عكس و فيلم به نمايش درآمده است. سيماى
منحصر به فرد او با آن موهاى بلند و آشفته بلافاصله قابل تشخيص
بود � درست 101 یک سال پیش بود که آلبرت اینشتن با انتشار
چند مقاله به شهرت جهانی رسید ؛ یکی از این مقالات در رابطه با
الکترودینامیک اجسام متحرک بود که امروزه ما آن را نسبیت خاص
می نامیم . نسبیت خاص نتایج بسیار و شگفت آوری را برای فیزیک
رقم می زند از جمله اتساع زمان ، کاهش طول خط کش و یا هم ارزی
جرم و انرژی .
دو اصل اساسی
نسبیت خاص عبارتند از :
1-
قوانين فيزیک در تمام دستگاه های لخت يكسان است و هيچ دستگاه
مرجع مطلقي در جهان وجود ندارد.
2-
سرعت نور در فضای تهي و در تمام دستگاه های لخت ثابت است.
اما چیزی که به کار ما می آید و همچنین یکی از
مهمترین دستاورد های نسبیت خاص نیز هست این است که فضا را از
سه بعد به چهار بعد ارتقا می دهد ، بعد چهارم که فضا � زمان
نامیده می شود از پیوند بین زمان و سه بعد فضایی حاصل می شود .
اما اصولا" زمان چیست ؟
در فیزیک دو تعریف وجود دارد که هر دوی آنها بر اساس قانون
دوم ترمودینامیک که به آنتروپی می انجامد مورد بررسی قرار می
گیرند . تعریف اول که تعریف ترمودینامیکی زمان نامیده می شود
بر پایه ی اصول ترمودینامیک که بسیار ساده و قابل فهم نیز
هستند بنا شده است . این تعریف زمان در سطوح و سیستم های ساده
مورد بررسی قرار می دهد و بر اساس اصل دوم قانون ترمودینامیک
است که می گوید بی
نظمی و اختلال با زمان توسعه داده می شود که
اصطلاحا" به آنتروپی می گویند برای مثال شما اتاقتان را در صبح
یک روز تعطیل در نظر بگیرد که بسیار به هم ریخته و بی نظم است
و مادرتان به شما گفته است که اتاق را مرتب کن . مسلما" شما
اتاق را مرتب خواهید کرد و پیش خود خواهید گفت که من از بی
نظمی کاسته ام و به نظم افزوده ام در نتیجه آنتروپی جهان کاهش
یافته است ؛ ولی اگر در این اندیشه اید بهتر است که طرز فکرتان
را تغییر بدهید زیرا شما نیروی فکر و انرژی مصرف کرده اید و آن
را به یک حالت غیر قابل استفاده تبدیل کرده اید در نتیجه به
آنتروپی جهان افزوده اید
حال بیاییم زمان را از منظری دیگری به بحث و گفتگو بگذاریم ،
این روش تاریخ مدارانه نام دارد همانطور که از نامش بر می آید
شما در این روش به زمان گذشته و آینده سر و کار خواهیم داشت .
این روش در سیستم ها و سطوح پیچیده به کار می رود و در زندگی
روزانه ی خود آن را احساس نمی کنیم اما در فیزیک وجود دارد .
این روش قانون دوم ترمودینامیک را نامتقارن می کند یعنی شروطی
را می آورد که دیگر قانون دوم ترمودینامیک قادر به توجیه آن
نیست . اما اصولا" چگونه می توان این قانون را نقض کرد و بر آن
تبصره ای گذاشت . همانطور که ذکر شد بر اساس قانون دوم
ترمودینامیک میزان بی نظمی با گذر زمان افزایش خواهد یافت .
اگر شما پیکان زمان را از گذشته به آینده در نظر بگیرید آن
گاه این قانون صادق است یعنی با گذشته زمان از نظم کاسته و به
بی نظمی افزوده می شود ولی بیاییم پیکان زمان را در جهت عکس در
نظر بگیریم یعنی در صورتی که از آینده به گذشته باشد آنگاه
دیگر این قانون صدق نمی کند برای مثال یک خرگوش را در نظر
بگیرید که زخمی شده باشد این خرگوش پس از مدتی خوب خواهد شد به
آغوش طبیعت باز خواهد گشت . همانطور که مشخص است این دو تعریف
تضاد آشکاری با هم دارند . برای حل این مشکل دانشمندی به نام
لیزر گفت که زمان در سطوح اتمی و یا کوچکتر متقارن فرض کنیم در
چنین شرایطی بر اساس اصل عدم قطعیت هایزنبرگ که شرح داده خواهد
شد اطلاعات در سطح اتمی دارای حد مشخص خواهند بود و حالات
محدودی برای این حالت وجود دارد پس این موضوع در سطوح کیهانی
نیز قابل تعمیم است .
مشکل دیگر این است که زمان یک کمیت جهت دار است . اندیشمندانی
و فلسفه دانی چون چون مک ناگارت به طور کلی منکر این موضوع می
شد ولی بر پایه ی اصولی می توان سخنان او را رد کرد . اما
دانشمندی چون بورل بر این عقیده بود که در هنگام منظم کردن
سطوح کیهانی اطلاعات سطوح خرد به طور مکرر و یکنواخت تلف می
شوند و دقیقا" همان نتیجه است که می توان اصول آنتروپی و زمان
جهت دار نتیجه گرفت.
تصویر شش
در
بالا می توانید دست نوشته های اینشتین و چگونگی به دست آوردن
بعضی از فرمول های او را ببینید .
در
واقع اینشتین با نسبیت خاص زمان را از حالت مطلق که در مکانیک
کلاسیک نیوتنی تعریف شده بود خارج ساخت و آن را به صورت یک
بافت با سه بعد فضایی در نظر گرفت . در واقع وقتی ما بخواهیم
یک نقطه در در صفحه پیدا کنیم باید دو کمیت x و y آن
را داشته باشیم ولی اگر در این بافت بخواهیم نقطه ای را مشخص
کنیم باید برچسبی شامل بر چهار عدد بر آن بزنیم که سه عدد
موقعیت آن را مشخص می کند و عدد چهارم نیز زمان رویداد و نقطه
را مشخص می کند این اعداد x
و y
و z و t
هستند . همچنین یکی دیگر از موضوعات در رابطه با این اصل این
است که بین این چهار عدد رابطه ای همچون رابطه ی فیثاغورث
برقرار است البته این رابطه به صورت زیر است .
ds2=dx2+dy2+dz2-c2dt2
در
این رابطه ds همان
فاصله دو نقطه در این بافت است این رابطه متریک شبه ریمانی
نامیده می شود . همچنین c اصل
ثبات نور است که در خلاء برای هر دستگاه اندازه گیری مرجع
برابر 300000 کیلومتر بر ثانیه است در نسبیت خاص سرعت نور حد
سرعت ها محاسبه می شود یعنی هیچ جسمی جرم داری قادر نیست با
چنین جسمی به سیر و سفر بپردازد . زیرا اگر در نسبیت خاص
بخواهیم جرم جسمی به جرم سکون m و
سرعت v را
محاسبه کنیم اگر به جای v ، c را
قرار دهیم آنگاه مخرج کسیر حاصل برابر صفر می شود و آنگاه دیگر
معنایی ندارد زیرا در ریاضیات مخرج صفر برای کسرها تعریف نشده
است و به آنها بی نهایت می گویند . به همین دلیل اگر آن را بی
نهایت فرض کنیم آنگاه هیچ انرژی دیگر قادر نخواهد بود تا به
این جرم فوق العاده شتاب دهد . دلیل این که فوتون ها و
احتمالا" نوتروینوها قادر هستند با چنین سرعتی سفر کنند این
است که جرم سکون آنها صفر است . البته در نظریه ی نوین CPH سرعت cphها از
سرعت فوتون بیشتر است البته این cph ها در
ساختمان فوتون دارای اسپین هستند و مجموع حرکت انتقالی و اسپین
ها آنها از سرعت نور بیشتر است . ممکن این موضوع برای شما مطرح
شود که این موضوع خلاف نسبیت است اما در واقع این صحه ای بر
نسبیت است در شرایط مقداری از سرعت تبدیل می شود .
نظریه ی CPH نظریه
ای بنیادی در فیزیک است که توسط جناب آقای حسین جوادی ارائه
شده است.
تصویر هفت
هر چند که درک سه بعد از دو بعد سخت تر است
اما مسلما" درک چهاربعد بسیار سخت از سه بعد است . به هم
پیوستن فضا و زمان در فضا � زمان چیزی است که اگر بتوان یکی از
آنها را رها کرد راهی منحصر به فرد است ؛ یعنی اگر راهی یکتا
وجود داشت تا زمان و موقعیت یک چیز در رویداد مشخص شود . هرچند
مقالات قابل توجه اینشتن در ادره ی ثبت اختراعات در سال ١٩٠۵
نشان داد که فضا � زمان در یک رویداد رخ می دهد منوط براینکه
حرکت جسم چگونه باشد .
فضا - زمان
مشترک است و این دو جزو لایجتزی یکدیگرند همانطور که ذکر شد
نسبیت خاص در سال 1905 توسط آلبرت اینشتین فیزیکدان آلمانی
زمانی که یک کارمند ساده در اداره ی ثبت اختراعات سوئیس بود
انتشار داده شد و انقلابی فکری را در زمینه الکترودینامیک
اجسام متحرک به وجود آورد . او بسیاری از کمیت ها را که در
فیزیک نیوتنی مطلق تعریف شده بود از این مفهوم خارج ساخت .
برای مثال در مکانیک کلاسیک نیوتنی جرم یک کمیت مطلق محسوب می
شد . اما پس از انتشار نسبیت خاص مشخص شد که یک جسم دارای یک
جرم سکون است و جرم آن در حال حرکت افزایش می یابد و هرچه
سرعتش بیشتر باشد جرمش بیشتر خواهد بود . یا اینکه او این
موضوع را بیان کرد که اگر یک جسم در حال حرکت باشد انقباض طولی
دارد که اصطلاحا" به این قضیه انقباض لورنتس می گویند . در
نسبیت خاص از ریاضیات قابل فهمی استفاده شده بود به طوری که هر
انسانی که تحصیلات متوسطه به بالا داشته باشد می تواند ریاضیات
آن را درک کند اما در نسبیت عام خواهیم دید که درک ریاضیاتش
برای یک انسان با تحصیلات عالی نیز چندان ساده نیست .
نویسنده : امیر سجاد رضایی
as.rezaei@gmail.com
گروه علمي نابغه هاي ايران
1 -
نگاهی به سیاهچاله
2 -
سیاه چاله و نسبیت عام
3 - سیاه
چاله و اصل
عدم قطعیت هایزنبرگ
4 -
شوارتتز شیلد و سیاهچاله
5 - حجم
سیاه چاله