اصولاً بر خلاف تصور عموم جامعه از افراد تشکیل نمی شود، بلکه
از اطلاعات نهادینه شده در ذهن افراد شکل می گیرد و جهت حرکت
جامعه را همین ذهنیت مشترک افراد مشخص می کند.
میزان پیشرفت و سطح بهروزی افراد و موفقیت جمعی را نیز همین
اطلاعات نهادینه شده در جامعه تعیین می کند. تا اطلاعات
نهادینه شده در جامعه تغییر نکند، به هیچ وجه شرایط جامعه نیز
تغییر نخواهد کرد.
به عنوان مثال به همین مسئله کودک آزاری بیندیشید.
چرا کودک آزاری وجود دارد؟
پاسخ آن بسیار ساده و روشن است، کودک آزاری رواج دارد، چون
نسبت به کودک احساس مالکیت وجود دارد. علاوه بر آن حق مالکیت
قابل انتقال است.
پدر هر زمان که خواست حق دارد کودک را تنبیه کند. او را کتک
بزند، همچنین می تواند اجازه دهد دیگری (مثلاً عمو، دایی، پدر
بزرگ و مادر بزرگ یا دوستم و...) به فرزند وی فرمان دهد یا او
را تنبیه کند.
همچنین در مورد همسر. برخی به زن مانند یک مستخدم برخورد می
کنند. زن باید (وظیفه دارد) در خانه مانند مستخدم از مرد
پذیرایی کند. این مستخدم وظیفه دارد از مادر، خواهر، برادر و
... شوهر نیز پذیرایی کند.
یا در مورد کوچکتر و بزرگتر، روی حرف بزرگتر نباید حرف زد، ولو
آنکه بزرگتر بی سواد، خودخواه و کوته بین باشد و کوچکتر فردی
تحصیل کرده و دانا.
رئیس اداره، ادراه و امکانات آن را تیول خود می داند و
کارمندان را جیره خوار خویش می پندارد.
در چنین شرایط غیر انسانی نه فرد از سعادت بهره می برد و نه
جامعه می تواند به پیشرفت قابل توجهی برسد. همه
ی اینها ریشه ی مشترک دارند و آن این است که حقوق انسان از سطح
خانواده تا بالاترین سطوح اجتماعی تعریف نشده و مورد حمایت
قرار نمی گیرد.
راه حل ساده است. اطلاعات نهادینه شده در جامعه باید تغییر
کند. تا این اطلاعات تغییر نکند، سرنوشت جامعه
نیز تغییر نخواهد.
والدین به عنوان پدر (یا مادر) اگر کودک را آزار دهند، مصونیت
حقوقی دارند و از مجازات بری هستند(یا گزارش نمی شود، یا با کم
توجهی قانون یا
قاضی مواجه
می شود). همین امر پایه بسیاری از مصونیت های قانونی و حقوقی
را تشکیل می دهد. والدین خیر و صلاح فرزند را تشخیص می دهند
ولو فرزند جوان برومند و تحصیل کرده ای باشد و جامعه
(اطرافیان) از آن به عنوان حق والدین دفاع می کند. در حالیکه
این امر با ابتدایی ترین حقوق طبیعی، انسانی و اجتماعی سازگار
نیست. چنین رفتاری در سطح کلان به احزاب و گروه های سیاسی
اجازه می دهد که خیر و صلاح یک ملت رشید را تشخیص دهند.
همچنانکه می دانیم در پزشکی هرگاه بیمار دچار عفونت شود، ضمن
تجویز دارو عفونت زدائی می کنند.
اما در جامعه فرد خود را مداوا می کند (با مطالعه و معاشرت با
افراد فرهیخته با حقوق خود و دیگران آشنا می شود) اما در محیط
آلوده دوباره بیمار می شود.
در این کشاکش، انسان بین بیماری و بهبودی دست و پا می زند و
آرامش نخواهد داشت. اگر شما رفتار جوانان (بویژه دانشجویان) را
ملاحظه کنید، در برخی از آنان متوجه یک نوع سردرگمی مبهم
خواهید شد. دلیل آن هم این است که بین آنچه که می دانند و آنچه
که می بینند، یک نوع تضاد جدی مشاهده می کنند.
چه باید کرد؟
تکنیکهای ساده ای برای تغییر این اطلاعات نهادینه شده وجود
دارد.
-
پایه حقوق افراد کدام است؟
-
حقوق دیگران (اعم از اطرافیان و جامعه)
نسبت به فرد چیست و فرد چه وظایفی در مقابل آنها دارد؟
-
دیگران نسبت به فرد چه وظایفی دارند؟
-
همواره از
این حقوق و وظایف دفاع کنیم.
-
مسائل شخصی افراد را از مسائل عمومی جدا
کنیم و از حقوق خود و دیگران دفاع کنیم.
-
اجازه ندهیم کسی در حضور ما به مسائل شخصی
دیگران دخالت کند.
-
اجازه ندهیم که احساسات و حب و بغض ما و
دیگران این حقوق را پایمال کند.
بهترین روش برای رسیدن به آزادی و دفاع از آن، نهادینه کردن
اطلاعات منطبق با حقوق طبیعی و قانونی افراد در ذهنیت جامعه
است. یعنی محدود کردن اختیارات به موارد مورد تایید قانون. که
ضمن کم هزینه بودن نتایج پر ثمر و زودرسی خواهد داشت. با محدود
کردن اختیارات و
رعایت آن نهال
آزادی رشد خواهد کرد و همگان از میوه ی آن بهره مند خواهند شد.
شاد و پیروز باشید.