روزنامه گاردين در 26 آگوست سال گذشته ميلادى 2004 بخش علم خود را
به ويژه نامه اى براى داستان هاى علمى اختصاص داد. نويسندگان مقاله
زير دلايل اين كار را تشريح مى كنند و به بررسى گونه علمى- تخيلى
مى پردازند.
سال ها قبل در كهكشانى دوردست فردى عقيده داشت هنگامى كه علم
واژگون شود بيشترين جذابيت را خواهد داشت. از همان زمان كه خود علم
در حال گسترش بود، قصه گويان قصه گستردن جهانى فيزيك، زيست شناسى،
شيمى و مهندسى را آغاز كردند. آنها جهانى را آفريدند آكنده از
شمشير هاى نورى، سفينه هاى فضايى و روبات ها، در آميزه اى مهيج از
گفتار تكنيكى آراسته شده با زمينه اى از سفر به دنيا هاى غريب، اما
داستان علمى چيزى بيشتر از داستان عامه پسند است؛ در ژرفاى داستان
علمى ميل به درك جايگاه انسانيت در جهان قرار دارد.
ما از دانشمندان پيشگام در سراسر جهان پرسيديم كه داستان علمى
برايشان به چه معنا است، چگونه با آن رابطه برقرار مى كنند و اين
داستان ها چه تاثيرى بر آنها گذاشته است. پاسخ ها نشان داد داستان
علمى نه تنها بازتاب دهنده علم بلكه الهام بخش آن هم هست. اين ويژه
نامه بزرگداشتى از اين ارتباط است.
«رابرت مى» زيست شناس جمعيتى و رئيس «انجمن سلطنتى» درباره داستان
علمى مى گويد: «داستان هاى علمى در بهترين شكلش، مانند كتاب هاى
آسيموف برانگيزاننده و آينده نگرانه اند. آنها به پرسش هايى درباره
چيز هايى مى پردازند كه علم به ميان آورده است مانند ماشين هاى
هوشمند».
«مارك بريك» استاد ارتباطات علم (Science
Communication) در
دانشگاه گلامورگان معتقد است كه داستان علمى را مى توان به عنوان
كوششى در نظر گرفت براى معنا بخشيدن به ايده جهان به صورتى كه
كپرنيك آن را ارائه كرد، جهانى كه در آن، انسان هاى كره زمين و همه
هستى ما ديگر جايگاه ويژه اى ندارد. به قول او: «دو هزار سال بود
كه ما معتقد بوديم جهان تنها براى ما به وجود آمده است، زيرا جهانى
را كه مى شناختيم زمين- مركز بود و انسانيت در مركز آن قرار مى
گرفت.»
خاستگاه هاى اين گونه ادبى به انقلاب علمى قرن هفدهم بازمى گردد.
كتاب Somnium، نوشته
ستاره شناس آلمانى يوهانس كپلر، منتشر شده به سال 1634 و پس از مرگ
او، از جزيره نشين جوانى سخن مى گويد كه به ماه سفر مى كند. كپلر
با اين كتاب دست كم تا حدى به اكتشافات سى سال گذشته كپرنيك و
گاليله واكنش نشان مى دهد.به گفته «بريك»، داستان علمى حتى از زمان
كپرنيك سعى مى كرده است با قراردادن انسان در مقابل موجودات غير
انسانى يا يادآورى اين موضوع كه دانش ما درباره كيهان پيرامونمان
چقدر كم است، به جايگاه انسان در جهان بپردازد. «بريك» مى گويد: «اين
داستان ها اغلب درباره انسانيت ما هستند و شيوه اى كه انسانيت ما
در نتيجه شتاب يافتن سرعت ناشى از علم و تكنولوژى تغيير مى كند.»
اگر كپرنيك موقعيت انسان در جهان را مورد بررسى قرار داد، چارلز
داروين در سال 1859 ما را به تامل دوباره خودمان كشاند. همان
طور كه «استيو جونز»، ژنتيك دان و نويسنده كتاب هاى علمى براى
عموم، از يونيورسيتى كالج لندن، مى گويد: «پس از انتشار كتاب
«منشاء گونه ها» سبك داستان علمى تغيير كرد تا نشان دهد گرچه ممكن
است جوامع اساساً بدون تغيير بمانند، اما افراد تغيير مى كنند.»
داروين اين انديشه را مطرح كرد كه «جسم انسان» جهش پذير است.
جونز استدلال مى كند كه اين انديشه مستقيماً بر داستان علمى «ماشين
زمان» اثر اچ جى ولز در سال 1895 تاثير گذاشت، قصه اى درباره انسان
هاى ابر تكامل يافته در هزاران سال بعد. اصطلاح داستان علمى (Science
Fiction) كه
در دهه 1930 ابداع شد تا اين ژانر را از داستان هاى عامه پسند (Pulp
Fiction) متمايز
كند، بعد ها خود به گونه ادبى پرطرفدارى بدل شد كه با قرار دادن
شخصيت ها در موقعيت هايى كه در آنها برخى از مشكلات محدود كننده
انسان رفع شده اند، مثلاً سفر در زمان امكان پذير شده است، به
بررسى اخلاقيات انسانى مى پرداخت. اين داستان ها عموماً نشان مى
دادند كه علم پاسخ همه پرسش ها را در اختيار ندارند و هر پيشرفتى
پرسش هاى جديدى را به همراه مى آورد.
به گفته «بريك»: «فرهنگ استعمارى در سفر هاى فضايى در داستان هاى
علمى اغلب براى انتقاد از استعمار برروى كره زمين مورد استفاده
قرار گرفته است. سابقه امر به كتاب «جنگ دنياها» اثر اچ جى ولز باز
مى گردد. ولز بيزار از نابودى تقريباً كامل تانزانيايى ها [به دست
استعمار بريتانيا] تلاش كرد در اين كتاب وضعيت فرضى مشابهى را در
بريتانيا بازسازى كند تا بپرسد: «اگر خودتان مورد تهاجم قرار
بگيريد چه احساسى خواهيد داشت؟» او از اين طرح فرضى استفاده مى كند
تا پرسش هايى در مورد وضعيت حاضر را مطرح كند.» علم و جامعه تاثير
آشكارا عظيمى بر داستان علمى دارند، اما اين قضيه در جهت عكس هم
صادق است. به قول بريك: «بهترين تاثير داستان علمى اثرى است كه
اغلب بر خود آگاهى عمومى مى گذارد. يكى از دلايل استفاده از داستان
علمى توسط ما، علاقه مندى به ايجاد ارتباط همگانى با علم و گسترش
دادن جاذبه آن و تلاش براى هرچه بيشتر علاقه مند كردن مردم به آن
است.»
پرسش زندگى فرازمينى را در نظر بگيريد. كپرنيك اين حقيقت را كشف
كرد كه نه كره زمين و نه انسانيت مركز عالم نيستند، پس امكان داد
زندگى فرا سوى كره زمين وجود داشته باشد؛ داروين مكانيسمى براى
تكامل زندگى در هرجا يافت. دانشمندان در سال 1995 سياره فرا
خورشيدى [سياره هاى خارج از منظومه شمسى در مناطق ديگر كهكشان يا
كهكشان هاى ديگر] را كشف كردند. اما هميشه تنها اظهار نظر علمى
درباره پرسش زندگى و معناى آن از نظر علم در داستان علمى مطرح شده
است. حتى مى توان گفت كه سازمان هايى مانند: «موسسه جست وجو براى
هوش فرازمينى»
(Seti) در
كاليفرنيا يا وجود «كميته اختر زيست شناسى ناسا» نشانه به رسميت
شناختن اين اثر داستان علمى هستند. داستان هاى تخيلى يقيناً مرز ها
را در برابر دانشمندان گشوده است، به قول ماركوس دو ساتوى،
رياضيدان دانشگاه آكسفورد «داستان تخيلى به ما كمك مى كند به امر
ناممكن بينديشيم و ببينيم كه آيا مى توان آن را ممكن كرد.»
زمانى كه كارل سارگان مى خواست روشى براى سفر فضا- زمانى در رمان
«تماس» (Contact) بيابد
با «كيپ ثورن» كيهان شناس درباره اين ايده تبادل نظر كرد كه براى
ممكن كردن اين سفر از سياهچاله ها استفاده كند. ثورن با اين روش
مخالف بود و استدلال مى كرد كه نظريه عمومى نسبيت عمومى اينشتين
امكان به وجود آمدن يك «سوراخ كرمى» (Wormhole) را
مى دهد، اگر تمدنى كاملاً پيشرفته موجود باشد كه بتواند انرژى منفى
كافى براى باز نگه داشتن آن را فراهم كند. ثورن به دنبال اين بحث
شروع به پژوهش درباره اساس نظرى سوراخ هاى كرمى كرد. بريك مى گويد
رمان «ماشين زمان» اچ جى ولز كه در سال 1895 نوشته شد، 10 سال
جلوتر از نظريه نسبيت خاص بود. به گفته او: «اينشتين به بازانديشى
در فيزيك پرداخت، اما مى توان گفت كه ولز با انديشيدن درباره امكان
سفر در زمان بر او تقدم داشت.» حتى امروزه موسسات علمى در جست وجوى
الهام از داستان ها هستند.
«آژانس فضايى اروپا» از طرفداران داستان هاى علمى تقاضا كرده است
اگر به اشكال ابتكارى و بديع سفينه فضايى در كتاب ها يا فيلم ها
برخورد مى كنند آژانس را مطلع كنند. به گفته مى: «اين داستان ها در
بسيارى از موارد درست به همان اندازه كار هاى علمى كه در حال حاضر
انجام مى شود معقول و خردمندانه اند.»
آيا همان گونه كه بسيارى از افراد از طريق داستان علمى با ايده هاى
علمى آشنا مى شوند، داستان نويسان علمى مسئوليتى براى دقت علمى
آثارشان دارند؟ استيو جونز پاسخ مى دهد: «نه اصلاً، به هر حال آنها
تنها داستانند» اما بريك معتقد است كه نويسندگان مختلف داستان هاى
علمى به درجات متفاوت در اين مورد احساس مسئوليت مى كنند. در حال
حاضر در داستان علمى مجازيم تا حدى با علم بازى كنيم. به قول بريك:
«مى توان گفت داستان علمى ماهيتاً بر مبناى برونيابى يا تصميم
مجهول از معلوم است» علمى عادى يا متعارف وجود دارد كه اغلب مردم
عادى خود را با مطالعه آن به زحمت نمى اندازند زيرا بسيار خشك و
ملال آور است. اين علم در آزمايشگاه ها هر روز ادامه مى يابد و
احساسات كسى را هم برنمى انگيزد. اما نوع ديگرى علم هم هست كه آن
را علم بحث برانگيز يا مورد اختلاف مى ناميم. اين همان نوع علمى
است كه داستان علمى با آن مواجه مى شود.»
در مجموع نوعى از داستان وجود دارد كه مطالب علمى فراوانى در آن
ديده مى شود. بيل مك گواير رئيس «مركز پژوهشى بنفيلد _ گريگ» در
يونيورسيتى كالج لندن مى گويد كه نويسندگان داستان علمى وظيفه
دارند كه تحصيل علم كنند و به داستانى مناسب هم نياز دارند. او
براى نمونه به زمان «فرزندان داروين» اثر «گرگ بى ير» اشاره مى
كند: «كتاب آنقدر مملو از زيست شناسى شده كه داستان را در خود غرق
كرده است. تعادل را بايد رعايت كرد.»
اما جز اينها داستان علمى راهى براى آشنايى دانشمندان نوپا با
موضوعاتى مطمئناً ارزشمند است. استفن مينگر زيست شناس سلول هاى
بنيادى در كينگز كالج لندن مى گويد: «من در سال 1955 متولد شدم،
روزهاى آغازين سفر فضايى و ماموريت هاى آپولو و مركورى، من عادت
داشتم ساعت سه صبح از خواب برخيزم و اولين موشك هايى را كه از
ابتداى دهه 1960 از پايگاه كيپ كانابرال پرتاب مى شدند تماشا كنم.
واقعاً مجذوب ايده رفتن به فضا بودم و اين ايده كاملاً با داستان
هاى علمى درآميخته بود.» ست شوستاك، ستاره شناس ارشد در موسسه ستى
در كاليفرنيا از فيلم «جنگ دنياها» ساخته شده در سال 1953 سخن مى
گويد: «اين فيلم قطعاً علاقه به ستاره شناسى را در من برانگيخت و
مطمئنم كه كار فعلى من در اين موسسه نتيجه تماشاى برخى فيلم هاى
قديمى تر علمى تخيلى است كه در آنها براى اولين بار مواجهه انسان
با مخلوقات بيگانه عمدتاً دشمن نوع بشر صورت مى گيرد.»
گفت وگوهاى ما با دانشمندان نشان مى دهد كه علاقه به داستان علمى
در ميان آنها هنوز زنده و شكوفاست. در نظرخواهى كه ما از گروهى از
دانشمندان برجسته در مورد كتاب ها و فيلم هاى علمى _ تخيلى داشتيم
نتايج جالبى به دست آمد، در ميان 10 فيلم علمى _ تخيلى مورد علاقه
دانشمندان شايد تنها فيلم هاى «2001: يك اديسه فضايى» و «سولاريس»
از ايده هاى علمى استفاده مى كنند يا به كاوش آنها مى پردازند.
حضور فيلم «جنگ ستارگان» در ميان 10 فيلم محبوب كمى غافلگيركننده
است، چون داستانى را بيان مى كند كه در هر پس زمينه ديگرى هم قابل
طرح است.
قضاوت مشابهى را در مورد فيلم «ماتريكس» مى توان كرد. رابرت لى در
اين باره مى گويد: «من ميان فيلم هايى مانند «اديسه فضايى» كوبريك
از يك طرف و فيلم هايى مانند «ماتريكس» از طرف ديگر تمايز قائلم.
اولى فيلمى درباره انديشه هاست، در حالى كه دومى اصولاً علمى _
تخيلى نيست، بلكه داستانى گزافه گو و پرمدعاست. ماتريكس مخلوطى است
از تكنولوژى عالى و ورزش هاى رزمى، معادل بصرى پاورقى ها، اما عارى
از انديشه.»
دو فيلم ديگر در ميان اين ده فيلم، «بيگانه» و «بليد رانر» توسط
رايدلى اسكات كارگردانى شده اند كه گاهى به خاطر ترجيح دادن سبك بر
عمق مورد انتقاد بوده است. در اين فيلم ها آينده، در فضا يا در
زمين، جوى پس زمينه اى براى ماجرايى خلق مى كند كه در واقع يك «تريلر
خانه تسخير شده» و «داستان كارآگاهى لوس آنجلسى» است.
اما در مورد علائق دانشمندان به كتاب هاى علمى _ تخيلى وضع تفاوت
مى كند. همه نويسندگانى كه در فهرست برگزيده دانشمندان آمده اند به
وضوح نويسندگان برجسته داستان علمى هستند و به عنوان نويسندگان
ژانرى در نظر گرفته مى شوند كه گرايش توده اى محدودى دارند.