این همه نقش عجب بر
در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
عقل حیران شود از خوشه زرین عنب
فهم حیران شود از حق یاقوت
انار4
شگفتی دانشمندی که به انسان نیز می نگرد و گوشه ای از جنبه های
فراوان او را می کاود اگر از شگفتی عالم طبیعت بیشترنباشد، کمتر
نیست. به قول متفکری، شگفت آمیزترین موجود جهان، انسان است و واضح
است دانشمندان علومی چون: بیولوژی ، باستان شناسی ، فیزیولوژی ،
روان شناسی ، پزشکی ، جامعه شناسی و تاریخ که هر یک به گوشه ای از
لایه های متفاوت آدمی نظر دارند، کم و بیش صفت " تعجب" و " شگفتی"
را به همراه داشته باشند.
همه کوشش علم البته این است که با کشف قوانین علمی، بر این تعجب و
بهت غلبه کند، اما شاید بتوان خاستگاه هر فکر و اندیشه ای را
درباره جهان و انسان (چه از طریق فلسفه و چه از طریق علم) این حس
تعجب و شگفتی دانست. افلاطون بود که نشانه فیلسوف بودن را داشتن حس
اعجاب و شگفتی می دانست و ارسطو شگفتی و اعجاب را دلیل فیلسوف شدن
بر می شمرد. ولی می توان همین احکام را نسبت به دانشمندان هم ابراز
داشت.(5)
به طور مثال هنگامی که اینشتین، واقعیت را امری بس عجیب بر می شمرد
و وظیفه خود را آگاهی جزیی و زایل شدن گوشه ای از آن بهت و حیرت می
داند، تعجب عالمانه خود را از تامل بر جهان نشان می دهد (6). این
شگفتی را نه تنها وصفی از او، که می توان از خصایص لاینفک بسیاری
از نخبگان و بزرگان علم به حساب آورد.
3- تجربه دینی به
مثابه رابطه آدمی با امر قدسی نیز برای انسان آثار متفاوتی (در
ساحت وجودی) به همراه دارد: احترام، اضطراب ، تبرک ، هیبت، تقدس،
خشیت، ترس ، شرم ، شیفتگی ، جذبه و شوق و وجد از نمودهای تجربه
دینی در وجود آدمی به حساب می آیند. در یک عابد، امر قدسی می تواند
آن چنان تقدس و عظمتی داشته باشد که او را با حالاتی چون : هیبت ،
اضطراب ، احترام ، خشیت ، ترس و شرم مواجه کند؛ هر چند که عابدان
گوناگون هر یک، احساس و تجربه های خاصی را بیشتر و بهتر در خود درک
می کنند؛ عابدی از مواجهه با آن ساحت لاهوتی بیشتر مضطرب است و
دیگری وجد و ذوق و تبرک را در خود احساس می کند، یکی از دیدار با
امر مقدس ، شرم و آزرم را نصیب می برد و دیگری ترس و خشیت را بهره
می برد. با وجود این ، در این جا نیز نباید از یاد برد که هر یک از
این صفات و تجربیات، از درجه و مرتبه های متفاوتی نزد عابدان
گوناگون برخوردار است. (7) .
باری ، علاوه بر شرم، هیبت، تبرک ، خشیت ، ترس ، جذبه، شوق ، وجد و
شیفتگی که به عنوان پدیدارهای تجربه دینی از آنها یاد شد می توان
از حیرت و حیرانی به عنوان یکی از پدیدارهای مهم تجربه دینی (
بخصوص نزد نخبگان و خواص) به عنوان حاصل مواجهه انسان دیندار با
امر قدسی یاد کرد. حیرت نیز به مانند تعجب و شگفتی وقتی حادث می
شود که آدمی با امری بس بزرگ و سترگ که درک آن برایش دشوار است
روبر می شود و چه امری حیرت آمیز تر و بهت آورتر از امر قدسی ( با
وجود تجلیات گوناگون آن) که بسی مرموز و چند لایه است؟ حیرانی و
حیرتی که وصف دینداران است این گونه آغاز می شود و بدین جهت است که
بسیاری ، شرط اساسی و اصلی عبد و دینداری را همین حیرت بر می
شمارند و هرگونه آگاهی از معبود را منوط به این حیرانی می دانند.
برای دیندار مواجهه با امر قدسی مهمترین ارتباط است و علاوه بر آن
نسبتی این گونه مهم، عابد را به حیرت و حیرانی دچار می کند. به قول
عطار شاعر ایرانی :
آنچه بر من حیران گذشت
بر کسی هرگز ندانم آن گذشت
آنچه من دیدم نیارم گفت
باز
زین عجایب تر نبیند هیچ راز
زین عجایب تر حال نبود در
جهان
حالتی نه آشکارا نه نهان
تجربه امر قدسی که به زعم بسیاری چون
اوتو (
Rudolf Otto ) و
الیاده (Miccea
Eliade) ، اساس و پایه دین است بدین گونه رابطه نزدیک و تنگاتنگی
با حیرانی پیدا می کند و این حیرت و حیرانی را می توان از مهم ترین
تجلیات دیندار عابد با حقیقت متعالی دانست و این حیرانی است که در
نگاه افرادی چون عطار، عجیب ترین حالت آدمی است و هیچ رازی چون امر
قدسی این گونه انسان را به حیرت دچار نمی سازد؛ حالتی که در خیلی
موارد حتی سخن گفتن از آن، در قدرت و توانایی عابد نیست.
این حیرت و حیرانی البته به زعم مولوی حالت و وضعی است که باعث
رویگردانی عابد از امر قدسی نمی شود بلکه حیرتی است که با شیفتگی و
عشق همراه است.
نی چنان حیرت که پشتش سوی اوست
بل چنین حیران
وغرق و مست دوست