نظریه ها از دید
هاوکینگ
نظريه نسبيت عام
اينشتين نظريهاي در باره جرمهاي آسماني بزرگ مثل ستارگان، سيارات
و كهكشانهاست كه براي توضيح گرانش در اين سطوح بسيار خوب است.
مكانيك كوانتومي
نظريهاي است كه نيروهاي طبيعت را مانند پيامهايي ميداند كه بين
فرميونها (ذرات ماده) رد و بدل ميشوند. اين نظريه اصل
نااميدكنندهاي را نيز كه اصل عدم قطعيت نام دارد در بر ميگيرد.
بنابر اين اصل هيچگاه ما نميتوانيم همزمان مكان و سرعت (تندي و
جهت حركت) يك ذره را با دقت بدانيم. با وجود اين مسئله مكانيك
كوانتومي در توضيح اشياء، در سطوح بسيار ريز خيلي موفق بوده است.
يك راه براي تركيب
اين دو نظريه بزرگ قرن بيستم در يك نظريه واحد آن است كه گرانش را
همانطور كه در مورد نيروهاي ديگر با موفقيت به آن عمل ميكنيم،
مانند پيام ذرات در نظر بگيريم. يك راه ديگر بازنگري نظريه نسبيت
عام اينشتين در پرتو نظريه عدم قطعيت است.
اما اگر نيروي گرانش
را مانند پيام بين ذرات در نظر بگيريم، با مشكلاتي مواجه ميشويم.
نيروي گرانش را
كه شما را روي زمين نگه ميدارد، مثل تبادل گراويتونها(همان
پيامرسانهاي گرانش) بين ذرات بدن خود و ذراتي كه كره زمين را
تشكيل ميدهند، در نظر بگيريد. در اينصورت نيروي گرانشي با روش
مكانيك كوانتومي بيان ميشود. اما چون همه گراويتونها بين خود نيز
رد و بدل ميشوند، حل اين مساله از نظر رياضي بسيار بغرنج ميشود.
بينهايتهايي حاصل ميشوند كه خارج از مفهوم رياضي معنايي ندارند.
نظريههاي علم فيزيك واقعاْ نميتوانند با اين بينهايتها سر و
كار داشته باشند. آنها اگر در نظريههاي ديگر يافت شوند،
تئوريسينها به روشي كه آن را ریترماليزيشن يا بازبهنجارش
مينامند، متوسل ميشوند. ريچارد فاينمن در اين باره ميگويد: اين
كلمه هر چقدر زيركانه باشد، باز من آن را يك روش ديوانهوار
مينامم. خود او هنگامي كه روي نظريهاش در مورد نيروي
الكترومغناطيسي كار ميكرد، از اين روش سود جست. اما او به اين كار
زياد راغب نبود. در اين روش از بينهايتهاي ديگري براي خنثي كردن
بينهايتهاي نخستين، استفاده ميشود. نفس اين عمل اگر چه مشكوك
است ولي نتيجه در بسياري از موارد كاربرد خوبي دارد. نظريههايي كه
با بهكارگيري اين روش بهدست ميآيند، خيلي خوب با مشاهدات
همخواني دارند.
استفاده از روش
بازبهنجارش در مورد نيروي الكترومغناطيسي كارساز است ولي در مورد
گرانش اين روش موفق نبوده. بينهايتها در مورد نيروي گرانش از
جهتي بدتر از بينهايتهاي نيروي الكترومغناطيسي هستند و حذفشان
ممكن نيست. ابرگرانش كه هاوكينگ بدان
اشاره كرد و نظريه ابرريسمان كه در آن اشياء
بنيادي جهان، بصورت ريسمانهاي نازكي هستند، پيشرفتهاي اميدوار
كنندهاي داشتهاند، اما هنوز مسئله حل نشده است
نظریه ها
مشکل
اصلی در فیزیک این است که تلاش می کنند این دو نظریه، یعنی مکانیک
کوانتوم و نسبیت را با یکدیگر سازگار سازند. در حالیکه با توجه به
اصل هم ارزی نیرو و انرژی نیاز به تلاش زیادی نیست تا نسبیت و
مکانیک کوانتوم با یکدیگر سازگار شوند. در واقع بایستی مکانیک
کلاسیک، مکانیک کوانتوم و نسبیت را همزمان و با توجه به نظریه
هیگز بوزون مورد
بررسی مجدد قرار داد. برای اینکار بایستی تعریف جدیدی از انرژی
ارائه داد و با توجه با این تعریف ساختمان فوتون را تعریف کرد. با
چنین نگرشی بینهایت های مشکل ساز بسادگی برطرف خواهند شد. بینهایت
های موجود و مشکل ساز ناشی از نگرش موجود در مکانیک کوانتم به ذرات
است که ساختمان ذراتی نظیر فوتون و الکترون را قابل بررسی نمی داند.
ابرریسمانها نیز قادر به ارائه ی راه اساسی نخواهند بود. زیرا در
نظریه ریسمانها، یک ریسمان یک واحد بسیار کوچک انرژی است. اما در
این نظریه هم نگرش نوینی به انرژی دیده نمی شود. در حالیکه نظریه
سی. پی. اچ. کار را با یک نگرش نوین و انقلابی از خود انرژی آغاز
می کند.
بوزون هیگز
در دهه های اخیر فیزیکدانان یک
مدل تحت عنوان مدل استاندارد را ارائه کردند تا یک چوب بست
نظری برای فهم ذرات بنیادی و نیروهای طبیعت فراهم آورند.
مهمترین ذره در این مدل، یک ذره ی فرضی موجود در همه ی
میدانهای کوانتومی است که نشان می دهد سایر ذرات چگونه جرم به
دست می آورند. در واقع این میدان پاسخ می دهد که همه ی ذرات در
حالت کلی چگونه جرم به دست می آورند. این میدان، میدان هگز Higgs
field خوانده
می شود. نتیجه ی منطقی دوگانگی موجو - ذره این است که همه ی
میدانهای کوانتومی دارای یک ذره ی بنیادی باشند که با میدان در
آمیخته است. این ذره که با همه ی میدانها در آمیخته و موجب کسب
جرم توسط سایر ذرات می شود، هگز بوزون Higgs
boson نامیده
می شود.
جمع بندی
حال مطلب بالا را
جمع بندی می کنیم:
1 - نسبیت عام
باید با مکانیک
کوانتوم ترکیب شود تا مشکلات موجود در فیزیک نظری بر طرف گردد. طبق
نسبیت عام مسیر نور در میدان گرانشی خمیده است که آن را تحت عنوان
فضا - زمان مطرح می کنند. مکانیک کوانتوم به ویژگیها و رفتار ذرات
زیر اتمی می پردازد و با کوانتومها یا کمیتهای گسسته سروکار دارد.
در حالیکه در نسبیت عام فضا - زمان پیوسته است
2 - باید
ارتباط بین فرمیونها و بوزونها توضیح داده شود. همجنانکه می دانیم
فرمیونها شامل ذراتی نظیر الکترونها و پروتونها هستند که دارای
اسپین نادرست می باشند و بوزونها دارای اسپین درست هستند.
سه - هگز بوزونها
باید توضیح داده شوند، یعنی اینکه ذرات چگونه جرم به دست می آورند.
با توجه به رابطه جرم - انرژی می دانیم هرگاه ذره ای در یک میدان
شتاب بگیرد، انرژی و در نتیجه جرم آن افزایش می یابد. بنابراین
مسئله این است که این پدیده یعنی افزایش جرم را چگونه می توان
توجیه کرد؟
راه حل
برای رسیدن به یک
راه حل اساسی که بتواند مشکلات عمده ی فیزیک معاصر را بر طرف سازد،
راه های مختلفی وجود که به نتایج متفاوت و گاهی ناسازگار می
انجامد. نظریه های مختلفی که در این زمینه مطرح شده اند، بخوبی
نشان می دهند که نگرش بانیان آنها بر اساس دو گانگی بین بوزونها و
فرمیونها شکل گرفته است. سئوال اساسی این است که آیا حقیقتاً بوزون
و فرمیون دو موجود کاملاً متفاوت از یکدیگرند؟ در نظریه ریسمانها،
ریسمان به عنوان یک بسته فوق العاده کوچک انرژی تلقی می شود که با
پیوستن آنها به یکدیگر و با ارتعاشات مختلف آنها سایر ذرات نمود
پیدا می کنند. در نظریه هیگر بوزون به
دنبال ذره ای هستند که موجب ایجاد یا افزایش جرم می شود. اگر این
مسئله ی هگز بوزون را با دقت بیشتری بررسی کنیم شاید بتوانیم به
نتایج جالب توجه تری برسیم.
اجازه بدهید تصورات
خود را از بوزون و فرمیون یا به عبارت دیگر از جرم - انرژی و نیرو
تغییر دهیم. در فیزیک مدرن جرم و انرژی دو تلقی مختلف از یک کمیت
واحد هستند. جرم هر ذره را می توان با محتویات انرژی آن اندازه
گرفت و همچنین انرژی یک ذره را می توان با جرم آن هم ارز دانست.
لذا در فیزیک معاصر ما با دو کمیت بیشتر سروکار نداریم، انرژی و
نیرو.
اگر رابطه ی نیرو و
انرژی را با دید متفاوتی مورد بحث قرار دهیم، می توانیم به نتایج
جالب توجهی برسیم. نیرو به عنوان انرژی در واحد طول مطرح می شود که
برای آن رابطه ی
زیر داده شده است:
F=-dU/dx → du=
- Fdx
حال ذره ای را در
نظر بگیرید که انرژی آن در حال تغییر است. این تغییرات را از
دو جهت می توان مورد توجه قرار داد. یکی از جهت افزایش و دیگری از
جهت کاهش. از نظر افزایش نسبیت برای آن محدودیتی قائل نشده است و
طبق رابطه ی جرم نسبیتی، جرم آن بینهایت قابل افزایش است. اما از
جهت کاهش طبیعت خود برای آن محدودیت قائل شده و آن این است که ذره
تمام انرژی خود یا به عبارت دیگر، جرم - انرژی خود را از دست بدهد
ذره ای را در نظر
بگیرید که در یک میدان دارای شتاب منفی است. اگر فاصله به اندازه ی
کافی بزرگ و میدان بسیار قوی باشد، آیا انرژی آن به صفر خواهد
رسید؟ چنین آزمایشی برای اجسام مثلاً یک فطعه فلز چندان قابل تصور
نیست، اما برای یک کوانتوم انرژی( فوتون) به خوبی قابل درک است.
زیرا در نسبیت فوتون نمی تواند از یک سیاه چاله بگریزد. این پدیده
را چگونه می توان توجیه کرد؟ یکبار دیگر به رابطه نیرو - انرژی بر
گردیم:
F=-dU/dx → du=
- Fdx
در رابطه ی بالا
انرزِ و فاصله تغییر می کنند، اما نیرو ثابت است. اگر نیرو یعنی F یک
کمیت ثابت و تغییر ناپذیر است، چگونه می توان هیگز
بوزون را توجیه کرد؟ یعنی واقعاً این کاهش یا افزایش جرم چگونه
امکان پذیر است. متاسفانه این دیدگاه از مکانیک کلاسیک به نسبیت
تسری یافت و هیچگونه بخثی در این زمینه مطرح نشد. اگر بخواهیم با
همان نگرش کلاسیکی مشکلات فیزیک و ناسازگاری نسبیت و مکانیک
کوانتوم را بر طرف سازیم، راه به جایی نخواهیم برد، همچنانکه تا به
حال این چنین بوده است.
با روند تکامل نظریه
ها پیش می رویم. نخست مکانیک کلاسیک را در نظر می گیریم و به مورد
خاص آن قانون دوم نیوتن توجه می کنیم، این قانون را با جرم نسبیتی
یعنی:
m=m0/(1-v2/ c2)1/2 , E=mc2
و
نظریه هگز بوزون می توان ترکیب کرد. اگر ذره/جسمی تحت تاثیر نیرو
جرمش تغییر می کند، این تغییر جرم ناشی از این است که بوزون (نیرو)
تبدیل به انرژی می شود. البته این روند جهت
معکوس نیز دارد، یعنی در روند عکس با کاهش سرعت، انرژی به نیرو یا
بوزون تبدیل می شود.
فوتون در میدان گرانش
طبق پيشگويي نسبيت هرگاه
فوتونی در ميدان گرانشي سقوط كند، فركانس و در نتيجه انرژي آن
افزايش مي يابد كه آن را جابجايي به سمت آبي مي گويند. عكس اين
حالت نيز صادق است، يعني هنگاميكه نور در حال ترك (فرار) از يك
ميدان گرانشي است، فركانس و در نتيجه انرژي آن كاهش مي يابد كه
جابجايي به سمت سرخ گرانش نامیده می شود و براي آن رابطه زير
ارائه شده است:
علامت جمع مربوط به سقوط
(جابجایی بسمت آبی) و علامت منفی مربور به صعود فوتون
(جابجایی بسمت سرخ) گرانش است.
اين پيشگويي براي مدتها قابل
آزمايش نبود تا آنكه موسبوئر در سال 1958 نشان داد كه يك بلور
در بعضي شرايط مي تواند دسته اشعه اي گاما با طول موج كاملاَ
معيني توليد كند. اشعه ي گاما با چنين طول موجي را مي توان با
بلوري مشابه بلوري كه آن را توليد كرده است جذب كرد. اگر طول
موج اشعه ي گاما فقط مختصري با طول موج اشعه ای كه توسط بلور
توليد مي شود تفاوت داشته باشد، به وسيله آن جذب نخواهد شد.
اين پديده را اثر موسبوئر می نامند.
یک
فوتون دارای جرمی برابر m=hn/c2 است.
بنابراین وزن
این فوتون در میدان گرانشی زمین برابر خواهد شد با mg=(hn/c2)g فرض
کنیم فوتون در سقوط قائم بطرف زمین به فاصله y سقوط
کند. در اینصورت طبق قانون بقای انرژی خواهیم داشت:
hn'=hn+mgy=hn+(hn/c2)gy