ابر گرانش
همه ي مواد موجود در طبيعت از دو نوع
ذره ي بنيادي به نام فرميون ها و بوزن ها تشکيل شده اند. تفاوت
فرميون ها و بوزن ها در اسپين آنها مي باشد به طوري که اسپن
فرميون ها نيمه درست و اسپين بوزن ها عددي درست است. همه ي
انواع ذرات دست کم از دو خاصيت ذاتي جرم و اسپين برخوردارند.
جرم خاصيتي آشنا براي تمام مواد است که به همان صورتي که براي
اجسام بزرگ مقياس در نظر گرفته مي شود ، در مورد کوچک ترين
اجزا تشکيل دهنده ي ماده نيز کاربرد دارد . اسپين خاصيت ظريف
تري است که در اجسام بزرگ مقياس به سادگي قابل شناسايي نيست .
اسپين ، در واقع ، خاصيتي است که در قرن بيستم کشف شد تا رفتار
بي هنجار الکترون ها را در ميدان مغناطيسي توضيح دهد.
هر تقارني که در جست و جوي ارتباط ميان
فرميون ها و بوزون ها ، يعني ذراتي با اسپين هاي متفاوت ، باشد ابَرَتقارن ناميده
مي شود. و اما ابَرَگرانش ، نظريه اي پيشنهادي در فيزيک بنيادي
است که ابرتقارن و گرانش را در هم مي آميزد. اولين نظريه ي
ابرگرانش توسط سه فيزيکدان در سال 1976 فرمول بندي شد. لينک
مرتبط
ابر ریسمان
در مطالعات و بررسی های مرسوم در فیزیک کوانتومی نسبیتی ، ذرات
بنیادی را به صورت نقاط ریاضی و بدون گستردگی فضایی در نظر
میگیریم. این رهیافت موفقیت های بسیار چشمگیری داشته است ، ولی
در انرژی های خیلی خیلی زیاد یا فاصله های بسیار بسیار کوتاه
که بزرگی میدان گرانشی با بزرگی نیروهای هسته ای و الکترو
مغناطیسی قابل مقایسه می شود این رهیافت با شکست رو به رو می
شود. در سال 1974 ژوئل شرک و جان شوارتز به منظور غلبه بر این
مشکل توصیف وحدت یافته ای از ذرات بنیادی را بر اساس منحنی های
یک بعدی بنیادی به نام ریسمان مطرح کردند . به نظر میرسد که
نظریه های ریسمان از هر نوع ناسازگاری که در تمام تلاش های
قبلی دست یابی به نظریه ای وحدت یافته برای توصیف گرانش و سایر
نیرو ها ایجاد مزاحمت کرده است ، مبراست . نظریه ابرریسمان که
در آنها از نوع خاصی تقارن به نام ابرتقارن ، بهره گیری می شود
، بیشترین امیدواری را برای ارائه ی نتایج واقع بینانه پدید
آورده اند. لينک
مرتبط
بوزون هگز
در
دهه های اخیر فیزیکدانان یک مدل تحت عنوان مدل استاندارد
را ارائه کردند تا یک چوب بست نظری برای فهم ذرات بنیادی و
نیروهای طبیعت فراهم آورند. مهمترین ذره در این مدل، یک
ذره ی فرضی موجود در همه ی میدانهای کوانتومی است که نشان
می دهد سایر ذرات چگونه جرم به دست می آورند. در واقع این
میدان پاسخ می دهد که همه ی ذرات در حالت کلی چگونه جرم به
دست می آورند. این میدان، میدان هگز Higgs
field خوانده
می شود. نتیجه ی منطقی دوگانگی موجو - ذره این است که همه
ی میدانهای کوانتومی دارای یک ذره ی بنیادی باشند که با
میدان در آمیخته است. این ذره که با همه ی میدانها در
آمیخته و موجب کسب جرم توسط سایر ذرات می شود، هگز بوزون Higgs
boson نامیده
می شود. لینک
مرتبط
جمع بندی
حال مطلب بالا را جمع بندی می کنیم:
یک - نسبیت
عام باید مکانیک کوانتوم ترکیب شود تا مشکلات موجود در فیزیک
نظری بر طرف گردد. طبق نسبیت عام مسیر نور در میدان گرانشی
خمیده است که آن را تحت عنوان فضا - زمان مطرح می کنند. مکانیک
کوانتوم به ویژگیها و رفتار ذرات زیر اتمی می پردازد و با
کوانتومها یا کمیتهای گسسته سروکار دارد. در حالیکه در نسبیت
عام فضا - زمان پیوسته است
دو - باید
ارتباط بین فرمیونها و بوزونها توضیح داده شود. همجنانکه می
دانیم فرمیونها شامل ذراتی نظیر الکترونها و پروتونها هستند که
دارای اسپین نادرست می باشند و بوزونها دارای اسپین درست هستند
سه - هگز
بوزونها باید توضیح داده شوند، یعنی اینکه ذرات چگونه جرم به
دست می آورند. با توجه به رابطه جرم - انرژی می دانیم هرگاه
ذره ای در یک میدان شتاب بگیرد، انرژی و در نتیجه جرم آن
افزایش می یابد. بنابراین مسئله این است که این پدیده یعنی
افزایش جرم را چگونه می توان توجیه کرد؟
راه حل
برای رسیدن به یک راه حل اساسی که
بتواند مشکلات عمده ی فیزیک معاصر را بر طرف سازد، راه های
مختلفی وجود که به نتایج متفاوت و گاهی ناسازگار می انجامد.
نظریه های مختلفی که در این زمینه مطرح شده اند، بخوبی نشان می
دهند که نگرش بانیان آنها بر اساس دو گانگی بین بوزونها و
فرمیونها شکل گرفته است. سئوال اساسی این است که آیا حقیقتاً
بوزون و فرمیون دو موجود کاملاً متفاوت از یکدیگرند؟ در نظریه
ریسمانها، ریسمان به عنوان یک بسته فوق العاده کوچک انرژی تلقی
می شود و که با پیوستن آنها به یکدیگر و با ارتعاشات مختلف
آنها سایر ذرات نمود پیدا می کنند. در نظریه هگر بوزون به
دنبال ذره ای هستند که موجب ایجاد یا افزایش جرم می شود. اگر
این مسئله ی هگز بوزون را با دقت بیشتری بررسی کنیم شاید
بتوانیم به نتایج جالب توجه تری برسیم.
اجازه بدهید تصورات خود را از بوزون و
فرمیون یا به عبارت دیگر از جرم - انرژی و نیرو تغییر دهیم. در
فیزیک مدرن جرم و انرژی دو تلقی مختلف از یک کمیت واحد هستند.
جرم هر ذره را می توان با محتویات انرژی آن اندازه گرفت و
همچنین انرژی یک ذره را می توان با جرم آن هم ارز دانست. لذا
در فیزیک معاصر ما با دو کمیت بیشتر سروکار نداریم، انرژی و
نیرو.
اگر رابطه ی نیرو و انرژی را با دید
متفاوتی مورد بحث قرار دهیم، می توانیم به نتایج جالب توجهی
برسیم. نیرو به عنوان انرژی در واحد طول مطرح می شود که برای
آن رابطهی زیر داده شده است:
F=-dU/dx => du= - Fdx
حال ذره ای را در نظر بگیرید که انرژی
آن در حال تغییر است. این تغییرات را از دو جهت می توان مورد
توجه قرار داد. یکی از جهت افزایش و دیگری از جهت کاهش. از نظر
افزایش نسبیت برای آن محدودیتی قائل نشده است و طبق رابطه ی
جرم نسبیتی، جرم آن بینهایت قابل افزایش است. اما از جهت کاهش
طبیعت خود برای آن محدودیت قائل شده و آن این است که تمام ذره
تمام انرژی خود یا به عبارت دیگر، جرم - انرژی خود را از دست
بدهد.
ذره ای را در نظر بگیرید که در یک میدان
دارای شتاب منفی است. اگر فاصله به اندازه ی کافی بزرگ و میدان
بسیار قوی باشد، آیا انرژی آن به صفر خواهد رسید؟ چنین آزمایشی
برای اجسام مثلاً یک فطعه فلز چندان قابل تصور نیست، اما برای
یک کوانتوم انرژی( فوتون) به خوبی قابل درک است. زیرا در نسبیت
فوتون نمی تواند از یک سیاه چاله بگریزد. این پدیده را چگونه
می توان توجیه کرد؟ یکبار دیگر به رابطه نیرو - انرژی بر گردیم:
F=-dU/dx => du= - Fdx
در رابطه ی بالا انرزِ و فاصله تغییر می کنند، اما نیرو ثابت
است. اگر نیرو یعنی F یک
کمیت ثابت و تغییر ناپذیر است، چگونه می توان هگز بوزون را
توجیه کرد؟ یعنی واقعاً این کاهش یا افزایش جرم چگونه امکان
پذیر است. متاسفانه این دیدگاه از مکانیک کلاسیک به نسبیت تسری
یافت و هیچگونه بخثی در این زمینه مطرح نشد. اگر بخواهیم با
همان نگرش کلاسیکی مشکلات فیزیک و ناسازگاری نسبیت و مکانیک
کوانتوم را بر طرف سازیم، راه به جایی نخواهیم برد، همچنانکه
تا به حال این چنین بوده است.
اشکال بعدی که مانع رسیدن به یک نتیجه ی
قابل توجه می شود این است فیزیکدانان به مشکلات به گونه ای
پراکنده برخورد می کنند. هگز بوزون مسیر خود را می پیماید،
مکانیک کوانتوم می خواهد مشکلات فیزیک را در چاچوب قوانین
کوانتومی حل کند، و مهمتر از همه اینکه مکانیک کلاسیک تقریباً
به فراموشی سپرده شده است. همه اینها هر کدام نگرشی خاص به
جهان دارند و عمومیت ندارند. در حالیکه طبیعت یگانه است و
قانون نیز بایستی از یک وحدت برخوردار باشد که هست. ترکیب
مکانیک کوانتوم و نسبیت زمانی امکان پذیر است که نگرش هگز
بوزون همراه با مکانیک کلاسیک نیز در این ترکیب منظور گردد
هر کدام از این تئوری ها قسمتی از
قوانین حاکم بر طبیعت را نشان می دهند. اگر در یک نگرش همه
جانبه این قسمتهای مختلف را که با تجربه تایید شده اند توام در
نظر بگیریم می توانیم به یک فیزیک یا یک نظریه برای همه چیز
برسیم.
از کجا شروع کنیم؟
1 - با
روند تکامل نظریه ها پیش می رویم. نخست مکانیک کلاسیک را در
نظر می گیریم و به مورد خاص آن قانون دوم نیوتن توجه می کنیم،
این قانون را با جرم نسبیتی یعنی m=m0/(1-v2/
c2)1/2 , E=mc2 و
نظریه هگز بوزون می توان ترکیب کرد. اگر ذره/جسمی تحت تاثیر
نیرو جرمش تغییر می کند، این تغییر جرم ناشی از این است که
بوزون (نیرو) تبذیل به انرژی می شود. البته این روند جهت معکوس
نیز دارد، یعنی در روند عکس با کاهش سرعت، انرژی به نیرو یا
بوزون تبدیل می شود.
2 - در
مورد قضیه کار انرژی W=DE برخوردی
دوگانه وجود دارد. قسمت کار آن را با مکانیک کلاسیک مد نظر
قرار می دهند و کار را کمیتی پیوسته در نظر می گیرند، در
حالیکه با انرژی آن برخوردی کوانتومی دارند. در واقع بایستی هر
دو طرف رابطه را با دید کوانتومی در نظر گرفت. در این مورد
مثالهای زیادی می توان ارائه داد که با این برخورد دوگانه در
تناقض قرار خواهد گرفت. اگر این مورد را بکار بندیم مشکل
ارتباط فرمیونها و بوزونها بر طرف خواهد شد. این مورد مکمل
قسمت پیشین است و حرف تازه ای نیست.
3 - اگر
بپذیریم که کار کوانتومی است، الزاماً به این نتیجه خواهیم
رسید که نیرو بطور کلی و از جمله گرانش نیز کوانتومی است.
مفهوم صریح و در عین حال ساده آن این است که فضا - زمان
کوانتومی است. با نگرش کوانتومی به گرانش یا به تعبیر نسبیت
فضا - زمان، مکانیک کوانتوم و نسبیت با یکدیگر ترکیب خواهند شد.
تنها موردی که در این جا باید متذکر شد این است که کوانتومی
بودن فضا - زمان می تواند انحنای آن را نیز نتیجه دهد.
چنین نگرشی می تواند به یک نظریه برای همه چیز منتهی شود.
نظریه ای که تحت عنوان نظریه سی. پی. اچ. مظرح شده است.