"افكار ما ابزارهاي معنوي منحصري هستند كه به كمك آنها در دل پديده
هاي طبيعي نفوذ مي كنيم.وقتي كه آنها نقش خود را انجام دادند بايذ
عوضشان كرد.همانطور كه نشتر جراحي را بعد از آنكه مدت درازي كار
كرد عوض مي كنند."
بسياري از صاحب نظران در قبول نظريه ي انبساط اصلي
به علت اشكالاتي كه اين نظريه از لحاظ فلسفي و منطقي مطرح مي كند
ترديد ميكنند.لوركاي فيزيكدان مي نويسد:" گفتن اينكه عالم آغازي
داشته_اگر كلمات اغاز و عالم معنايي داشته باشند_يعني پاسخ دادن به
اين پرسش:قبلآ چه بوده است؟
اين خواهد بود كه :هيچ. و ادگارامورن اضافه مي
كند:از همان اول هيچ ، نمي توان آغازي تصور كرد.دانشمندان بايد در
جنبه ي منطقي اين بحث هم تاملي بكنند."
جز جهالت ما در قلمرو فيزيك ، هيچ عامل ديگري مانع
از برگشتن بع ان سر منشا اصلي نيست.گذشته از آن محدوديت هاي زمان
هم در اين راه يك مانع بزرگ ديگري است.اين محدوديتها ، هم ناظر به
روش علمي و هم ناظر به روش منطقي است.چون در هر حال براي آنها بايد
از زبان استفاده شود.كلمات اصولآ بر اساس معيار هاي خاص ما،روي
اشياء گذاشته شده است و انها تا زماني كه با پديده ها و يا با
وقايعي كه در دنياي روزمره ما ميگذرد،مطابقت مي كنند ،كارايي
دارند.به اين ترتيب ، هر كاه سخن درباب حقيقت هايي در معيار ديگر
است،كلمات خواه نا خواه خود به مانع تبديل مي شوند .در اين زمينه
كيهان شناسي ،به ويژه،از علوم ديگر بد بيار تر است.علي الخصوص
هنگامي كه موضوع به مسايل "پايان پذيري" و حدّ و مرزهاي عالم در
فضا و در زمان مربوط ميشود.
تنها روش معتبر در كندو كاو عالم،روش تجربي است.اگر
در اين راه با فلسفه يا با منطق برخورد كنيم،بايد سعي كرد كه مانع
دور زده شود و بايد مسئله را تنها با موضوعات كيهان شناختي حل و
فصل كرد.اگر اين اصل را بپذيريم كه تنها "مسئله" واقعي عبارت از
وجود خود عالم است،تمامي مشكلات فلسفي خود به خود رفع خواهد
شد."چرا چيزي بهتر از اين وجود دارد؟"از جنبه ي علمي ما از جواب
دادن به ان عاجزيم.اينك بعد از گذشت چندين هزاره در اين زمينه ما
به جايي رسيده ايم كه ان را نخستين شكارگر ماقبل تاريخ به آن رسيد:
صفر مطلق
وقتي به ناتواني خود در اين مورد وقوف حاصل
كرديم،نقطه ي آغاز واقعي كيهان شناخت دقيقآ همين نقطه است: چيزي
وجود دارد.
حقيقتي وجود دارد.حالا اين حقيقت چگونه ظاهر
ميشود؛عمرش چقدر است... و پرسشهاي ديگري از اين دست در حيطه ي
تحقيقات علمي يك يك مطرح خواهند شد.
همين مسئله وجود حقيقت بعدديگري هم دارد و آن آگاهي
و معرفت است.ما از طريق فهم و شعور خود، چيزي بهتر از هيچ را درك
ميكنيم.بنابراين اين فهم و شعور در خارج از جهان نيست،بلكه جزئي از
آن است.امروزه ما به درك و دريافت غناي روابط موجود ميان شعور و
داده هاي مشاهده ي نجومي آغاز كرده ايم.
اما به راستي
حقيقت چيست؟ ...
كلود برناد:
نقل از هوپا
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40
آخرین
مقالات |