به نظرم يكى از قابل توجه ترين مثال ها
مباحثه مشهور ميان لردكلوين و داروين است، مباحثه اى كه داروين
گمان مى كرد در آن شكست خورده است. داروين به خوبى از اين
واقعيت آگاه بود كه اگر قرار است نظريه اش پذيرفتنى باشد لازم
است گستره پهناورى از زمان در اختيار تكامل باشد تا موجودات
زنده پديد آيند و او از صدها ميليون سال سخن مى گفت؛ چندصد
ميليون سال، البته بدون آنكه قادر باشد به هيچ رقم دقيقى اشاره
كند.
كلوين كه هم يكى از بزرگ ترين فيزيكدانان
زمان خويش، بزرگ ترين ترموديناميك دان در تمام ادوار، و هم
مردى عميقاًً مذهبى بود (كه احتمالاً بر موضع گيرى او بى تاثير
نبوده است)، با محاسباتش ثابت كرد كه عمر منظومه شمسى
نمى تواند از حدود ۲۵ ميليون سال تجاوز كند. اين مقدار به وضوح
براى داروين كافى نبود و او را واداشت كه تقريباً تا ساير
تفسيرها از خود تكامل عقب نشينى كند. كلوين اگرچه بسيار مذهبى
بود اما يكى از دانشمندان بزرگ قرن نوزدهم انگلستان بود و به
عنوان مدلى از انرژى خورشيد يك تل هيزم را در نظر داشت.
او هيچ
گزينه ديگرى نداشت و با محاسبه اتلاف انرژى از يك تل ذغال به
اندازه خورشيد، توانست نتيجه بگيرد كه غيرممكن است كه فرض كنيم
خورشيد مى تواند بيش از بيست و پنج ميليون سال عمر كند _ كه
تازه براى يك توده زغال برآورد نسبتاً خوبى است. البته اكنون
مى دانيم كه او اشتباه مى كرد و انرژى خورشيد از انرژى هسته اى
حاصل مى شود، در واقع از گداخت هسته اى، چنانكه مى توان گفت كه
كشف انرژى هسته اى، يا گداخت، يا در حقيقت كشف معادله مشهور
اينشتين كه ماده را به انرژى مربوط مى كند، تلويحاً در نظريه
انتخابى تكامل داروين گنجانده شده بود. خارق العاده است اما
واقعيت دارد.
يك نظريه
خوب يا يك ايده خوب اگر درست باشد، همواره وسيع تر و غنى تر از
آن چيزى است كه حتى بنيانگذار آن ايده ممكن است در زمان خويش
تصور كند. درباره يك نظريه دقيقاً براساس اين نوع پيشرفت ها
قضاوت مى شود، هنگامى كه هر لحظه واقعيت هاى بيشتر و بيشترى به
دامن آن مى افتند، حتى اگر در ابتدا قابل پيش بينى نباشد كه
اين همه بار دهد. ... پيشرفت ژنتيك مولكولى يا زيست شناسى
مولكولى، در واقع نظريه تكامل را فوق العاده پربار ساخته و
بسيارى از نكات نهفته در آن را آشكار كرده است.
زيست شناسى
مولكولى در مفهوم تكامل، انقلابى پديد نياورده، بلكه در عوض آن
را هم دقيق تر و هم محكم تر ساخته است. در توصيف هايش نظريه اى
محكم تر است، نظريه اى محكم تر است از اين نظر كه حرف هاى
بيشترى براى گفتن دارد و به اين ترتيب نسبت به معيار ابطال پذيرى
پوپر خيلى حساس تر مى شود. مى خواهم بگويم كه نظريه تكامل تنها
اكنون كامل مى شود كه ما از اين مراحل پايه، پديده هايى
كه وجودشان بايد ضرورى فرض شود و معلوم شده كه هم در تكوين
موجودات زنده، هم در وراثت صفات آنها و هم در تكامل به كار
مى آيند، تفسيرى فيزيكى داريم...
حاصل كار تمام اينها آن است كه نتيجه
بگيريم گفتن اينكه تكامل قانون است يا حتى اينكه تكامل قانون
موجودات زنده است، صرفاً يك خطاى مفهومى است. اين اشتباه است.
اولويت موجودات زنده تكامل يافتن نيست بلكه برعكس در حفظ وضع
موجود است. اولويت موجودات زنده داشتن ساختار و مكانيسمى است
كه دو چيز را تضمين كند:
۱- توليدمثل وفادار به تيپ خودساختار ۲-
توليدمثلى به همان اندازه وفادار به تيپ
در هر تصادفى كه در ساختار رخ مى دهد.
وقتى اين دو موجود باشد، تكامل هم وجود خواهد داشت، زيرا به
اين ترتيب تصادف ها حفظ خواهند شد. آنگاه تصادف ها مى توانند
از نو تركيب شوند و انتخاب طبيعى را امكان پذير سازند، تا
معلوم شود آيا معنايى دارند يا خير. تكامل قانون نيست، تكامل
پديده اى است كه هرگاه ساختار هايى از اين نوع موجود باشند رخ
مى دهد.
... [اما] چرا اين مقاومت مدام وجود دارد، اين طرد نظريه
تكامل .
فكر مى كنم تفسير اين مسئله فوق العاده
ساده است. در انسان اين مفهومى بسيار كهن و عميقاً ريشه دار
است كه هر چيزى كه وجود دارد به ويژه خود انسان، دليلى بسيار
خوب و الزام آور براى وجود دارد. آن جنبه از نظريه تكامل كه
براى بسيارى از مردم روشن انديش، چه دانشمند يا فيلسوف، و چه
ايدئولوژيست هايى از انواع گوناگون غيرقابل پذيرش است، آن جنبه
كاملاً تصادفى است كه در صورت پذيرش اين نظريه، وجود انسان،
جامعه و نظاير آن بايد از آن برخوردار شوند. چنانچه اين نظريه
را بپذيريم بايد نتيجه بگيريم كه پيدايش حيات بر زمين احتمالاً
پيش از آنكه روى دهد پيش بينى ناپذير بود.
بايد نتيجه بگيريم كه وجود هرگونه خاص
رويدادى بى نظير است، رويدادى كه تنها يك بار در كل جهان رخ
داده و در نتيجه اين رويداد نيز اساساً و كاملاً
پيش بينى ناپذير است، از جمله در مورد گونه اى كه ما باشيم،
يعنى گونه انسان ، ما بايد گونه خودمان را نيز مانند هرگونه
ديگر در نظر بگيريم- ما يك گونه منفرد هستيم، يك پديدار منفرد
_ و بنابراين پيش از آنكه ظاهر شويم پيش بينى ناپذير بوديم. ما
نه تنها نسبت به جهان بلكه حتى نسبت به ساير موجودات زنده
كاملاً تصادفى هستيم. ممكن بود ما نيز مانند آنها اينجا نباشيم
و پديد نياييم.