همكارى نه چندان صميمانه فرمى و زيلارد در ساخت بمب اتمى و
رويدادهايى كه به اولين واكنش هسته اى زنجيره اى كنترل شده انجاميد
برخوردهاى تصادفى بين شخصيت هاى بزرگى را شامل مى شد، مخصوصاً دو
نفر كه چندان با هم سازگار نبودند، اما مجبور بودند باشند.
ويليام لنوئه
جنگ جهانى دوم تازه شروع شده بود كه انريكو فرمى و لئوزيلارد به
هتل كينگز كراون، نزديك دانشگاه كلمبيا در نيويورك نقل مكان كردند.
آنها پيش از اين با هم نامه نگارى داشتند اما در ژانويه 1939
يكديگر را كاملاً تصادفى در هتل ديدند؛ ديدارى كه به يكى از
مهمترين و طولانى ترين همكارى هاى تاريخ علم منجر شد.
فرمى و زيلارد اشتراك هاى زيادى با هم داشتند. هر دو فيزيكدان هاى
برجسته اى بودند. هر دو از دست فاشيسم به آمريكا پناه آورده بودند
و از همه مهمتر، تكه هاى اساسى پازلى كه كامل شدنش انرژى اتم را
آزاد مى كرد، پيش اين دو بود. ولى خيلى زود فهميدند كه براى يك
همكارى و تلاش مشترك، بايد تفاوت هاى عميق موجود در ديدگاه جهانى،
شيوه كار و ويژگى هاى شخصيتى شان را كنار بگذارند. اگر اين اتفاق
نيفتاده بود و فرمى و زيلارد نمى توانستند به همكارى گاهى نه چندان
خوشايندشان ادامه بدهند، انجام اولين واكنش هسته اى زنجيره اى
كنترل شده در 1942 امكان پذير نبود، پروژه منهتن هم در 1954به
نتيجه نمى رسيد و اولين بمب هاى هسته اى را تحويل هرى ترومن
نمى داد. زيلارد بعدها جايى گفت: «اگر ملت آمريكا به قدردانى و
تشكرى مديون باشد- كه ممكن است نباشد- به خاطر اين است كه تا وقتى
لازم بود، كنار هم مانديم.»
راه هاى متقاطع
انريكو فرمى ۳۸ ساله تازه از رم به نيويورك رسيده بود. بين راه،
توقفى هم در استكهلم كرد و نوبل فيزيك ۱۹۳۸ را به خاطر بمباران
نوترونى اورانيوم و توليد عناصر سنگين تر گرفت. رم را به بهانه
جايزه ترك كرده بود اما پايش به سوئد كه رسيد از ترس قوانين
نژادپرستانه جديدى كه در ايتالياى فاشيستى تصويب شده بود، همراه
همسر يهودى اش تصميم گرفت ديگر به خانه برنگردد و به يكى از چهار
دعوتنامه اى كه از دانشگاه هاى آمريكا برايش آمده بود پاسخ مثبت
بدهد. فرمى دانشگاه كلمبيا را انتخاب كرد. راه زيلارد ۴۰ ساله براى
رسيدن به نيويورك اما پرپيچ و خم تر بود. وقتى بيست سال بيشتر
نداشت شهر مادرى اش بوداپست را به قصد برلين ترك كرد تا درس بخواند
و با اينشتين كار كند. دو نابغه ايده هايشان را با هم در ميان
گذاشتند و طرح پمپ يخچال الكترومغناطيسى را به نام خودشان ثبت
كردند ولى نمى دانستند كه دو دهه بعد رابطه شان اهميت تاريخى
گسترده اى پيدا مى كند. وقتى هيتلر در 1933 به
قدرت رسيد، زيلارد كه يهودى بود به لندن رفت. ايده واكنش هسته اى
زنجيره اى همان سال به ذهنش رسيد. يك سال بعد كه ايده اش را ثبت
كرد، در برگه تقاضا ذكر كرد كه اين واكنش ها نهايتاً در نيروگاه ها
و سلاح هاى هسته اى اتفاق مى افتد و انرژى الكتريكى و احتمالاً
انفجار توليد مى كند. اما اول از همه بايد عنصرى پيدا مى شد كه
قابليت و ظرفيت واكنش هاى زنجيره اى را داشته باشد. زيلارد هم پس
از ۴ سال آزمايش بى نتيجه در دانشگاه آكسفورد انگلستان و پس از آن
در دانشگاه هاى راچستر و ايلى نويز آمريكا به كلمبيا رفت. فرمى آدم
آكادميك به شدت دقيقى بود كه زندگى اش روى فعاليت ها و مشغله هاى
فيزيكى اش تمركز داشت و علاقه اى به سياست از خودش نشان نمى داد.
به نيويورك كه رسيد خيلى زود خانواده اش را از هتل كينگز كراون به
خانه اى در نيوجرسى فرستاد. هر روز صبح راس ساعت ۳۰/۵ از خواب
بيدار مى شد و ۲ ساعت زمان قبل از صبحانه را به پرداخت تئورى ها و
طراحى آزمايش هاى آن روزش اختصاص مى داد. فرمى فيزيكدان نظرى
برجسته اى بود كه از كاركردن بادست هايش هم لذت مى برد و اين چيزى
نبود كه در بين دانشمندان قرن بيستم چندان رايج باشد. در دانشگاه
وقتى كلاس نداشت توى آزمايشگاهش مى خزيد و همراه با دستاوردهاى
پركارش، اسباب هاى تازه اى براى آزمايش هاى جديد طراحى مى كرد. از
آن طرف زيلارد در كلمبيا به عنوان يك استاد مدعو استخدام نشده بود
و كلاس يا آزمايشگاهى براى خودش نداشت. زيلارد ازدواج نكرده بود.
به ندرت در دانشگاه درس مى داد، هرازگاهى مقاله اى منتشر مى كرد و
با اقتصاد و زيست شناسى ور مى رفت. مجارستانى بى قيد، خانه هم
نگرفته بود. توى هتل ها و كلوپ هاى هيات علمى دانشگاه مى پلكيد و
عشقش اين بود كه ساعت ها در وان آب بماند و درباره ايده هاى ناب و
تازه اش، خيال پردازى كند. حريصانه روزنامه مى خواند، پيوسته به
مسائل و امور مالى، سياسى و نظامى فكر مى كرد و هميشه دو تا از
چمدان هايش را بسته و براى فرارهاى اضطرارى و ناغافل از دست هرجور
فاشيسم جديدى كه ممكن بود سروكله اش پيدا شود آماده نگه مى داشت.
زيلارد در زندگى آكادميك هم شلخته بود، تا ديروقت مى خوابيد و اغلب
دور و بر وقت ناهار در كلمبيا آفتابى مى شد. غذا را كه مى خورد
سرزده به اتاق همكارانش مى رفت. برايشان سئوالات هوشمندانه و شهودى
مطرح مى كرد و آزمايش هايى پيشنهاد مى داد كه البته آنها خودشان
بايد انجامشان مى دادند. «تو زيادى ايده دارى لطفاً برو پى كارت.»
اين را آخرش، ايزيدور آيزاك رابى استاد فيزيك كلمبيا كه بعداً انوبل
گرفت، به او گفت.
برنارد فلد فيزيكدان دانشگاه MIT كه
آن موقع به عنوان دستيار تحقيقاتى زيلارد، با او و فرمى در كلمبيا
كار مى كرد، جمع بندى خوبى از اين دو شخصيت ارائه كرده است. «فرمى
از نقطه A به
نقطه B نمى رود
مگر اينكه A را
تا جاى ممكن بشناسد و تضمين هاى منطقى و قابل قبولى درباره سرنوشت
رفتن به B داشته
باشد. زيلارد از A به Dمى پرد
و بعدش از شما مى پرسد كه چرا داشتيد وقتتان را با B و C تلف
مى كرديد.»
در همين روزهاى ملاقات تصادفى فرمى و زيلارد در هتل كينگز كراون،
نيلز بور فيزيكدان دانماركى با پيام مهمى از اروپا به نيويورك آمد:
ليز متينر فيزيكدانى يهودى كه از آلمان به استكهلم گريخته بود
مى گفت كه اتوهان و فريتز اشتراسمان شيميدان هاى آلمان نازى موفق
شده اند با بمباران نوترونى، اورانيوم را به انجام فرايند شكافت
وادار كنند و هسته اش را به اجزاى كوچكتر بشكنند. (سال ،1966 اين
سه نفر به خاطر همين كار، جايزه انريكو فرمى گرفتند). گزارش بور به
فرمى كمك كرد تا آزمايش هاى اورانيومى سال 1943 خودش را بهتر درك
كند؛ در اين آزمايش ها او علاوه بر توليد عناصر سنگين تر از
اورانيوم، بدون اينكه بفهمد اتم ها را هم شكافته بود. اما اين
خبرها براى زيلارد الهام بخش تر بود. لئو فهميد اورانيوم عنصر
گمشده اى است كه مى تواند سوخت واكنش زنجيره اى را- همان واكنشى كه
او در 1943 توصيفش كرده بود- تامين كند. موقع ثبت ايده، زيلارد با
استفاده از شهود سياسى اش، طرح را به صورت مخفيانه و به نام نيروى
دريايى بريتانيا ثبت كرده بود تا آلمانى ها بويى از امكان توليد
مواد منجره هسته اى نبرند. اكنون كشف شكافت بر ترس هاى زيلارد صحه
گذاشت. ترس از اينكه بمب اتم به زودى به يك واقعيت سرنوشت ساز و
تعيين كننده تبديل خواهد شد.
اين طور كه خود زيلارد بعداً گفت ايده يك واكنش هسته اى زنجيره اى
اولين بار در سال ۱۹۳۳ وقتى كه سر پيچ يكى از خيابان هاى لندن
ايستاده بود، به ذهنش رسيد. تازه يك سال از كشف نوترون مى گذشت و
اكنون فيزيكدان ها اتم را به شكل منظومه شمسى مى ديدند؛ منظومه اى
كه در آن الكترون هاى منفى به دور هسته اى از پروتون هاى مثبت و
نوترون هاى خنثى مى چرخند. نوترون بار الكتريكى نداشت و بنابراين
اگر به سمت اتمى شليك مى شد بدون اينكه الكترون ها يا پروتون ها
دفعش كنند مى توانست به هسته نفوذ كند. زيلارد فكر كرد كه اگر
نوترونى با يك هسته برخورد كند و اتم را بشكافد، احتمالاً شكافتن
هسته انرژى وحشتناكى كه پروتون ها را كنار هم نگه مى دارد، آزاد
مى كند. ممكن است طى اين فرآيند بعضى از نوترون هاى اين اتم هم
آزاد شوند و با برخورد به اتم هاى ديگر آنها را بشكافند. اگر از
شكافت هر اتم بيشتر از يك نوترون حاصل شود، فرآيند مى تواند به
صورت نمايى گسترش يابد و با شكافت ميليون ها اتم در كسرى از ثانيه
مقدار عظيمى انرژى آزاد كند. (زيلارد بعداً فهميد كه فرمى هم با
شنيدن حرف هاى بور چنين واكنش زنجيره اى را تصور كرده بود، هرچند
كه وقوعش را به شدت نامحتمل مى دانست)
سال ۱۹۳۴ موقعى كه زيلارد فرم ثبت ايده اش را در لندن پر مى كرد،
فرمى رم بود و داشت به متخصص بمباران نوترونى اتم ها در دنيا تبديل
مى شد. او دريافته بود كه با عبوردادن نوترون ها از پارافين مى شود
سرعتشان را كم كرد و احتمال جذبشان به وسيله هسته هاى هدف را
افزايش داد. كار فرمى با اورانيوم نتايج گيج كننده و عجيب و غريبى
داشت. هسته ها بعضى وقت ها نوترون ها را جذب مى كردند (چون هويت هر
اتم با تعداد پروتون هايش معلوم مى شود، جذب نوترون فقط انواع- يا
ايزوتوپ هاى- سنگين ترى از اورانيوم توليد مى كند) ولى گاهى اوقات
هم بمباران نوترونى به توليد عناصر كاملاً جديدى منجر مى شد. آيدا
نوواك شيميدان آلمانى كه كارهاى فرمى را در ژورنال ها دنبال
مى كرد پيشنهاد كرد اين عنصرها تجزيه شيميايى شوند تا مشخص شود كه
آيا بخشى از اتم هاى شكافته شده هستند يا نه. اما فرمى روى فيزيك
بمباران و جذب متمركز شده بود و هيچ وقت دنبال تعيين هويت عنصرهاى
توليد شده نرفت. كارى كه اگر انجام مى شد، فرمى را سال ها زودتر از
ميتنر به شكافت هسته اى مى رساند.
فرمى و زيلارد بهار ۱۹۳۹ را به طراحى و انجام آزمايش هاى مختلف
براى درك بهتر شكافت گذراندند. زيلارد تازه چشمه نوترونى راديوم-
بريليومى را كه به انگلستان سفارش داده بود تحويل گرفت و به كمك
همين چشمه و البته والترزين فيزيكدان كانادايى توانست نشان دهد كه
در شكافت، از هر اتم بيشتر از دو نوترون آزاد مى شود. از آن طرف
فرمى و دستيارش هربرت اندرسون آزمايش مشابهى را با چشمه قدرتمندتر
از رادون- بريليوم انجام دادند و به هيچ نتيجه اى نرسيدند. زيلارد
حدس زد كه چشمه بيش از حد قوى بوده و باعث شده تا بعضى از
نوترون ها مستقيماً از هسته عبور كنند و بنابراين تشخيص اينكه
نوترون شمرده شده، نتيجه شكافت است يا جزء همان نوترون هاى اوليه
دشوار مى شود. زيلارد چشمه انگليسى اش را به فرمى قرض داد، فرمى
آزمايش را تكرار كرد و اين بار به نتايج خيلى واضح ترى رسيد. از
همين جا بود كه دو فيزيكدان تلاش كردند- به رغم اختلاف فاحش
روش هايشان- با هم كار كنند. زيلارد تقريباً دست به سياه و سفيد
نمى زد و بيشتر طرفدار فكرهاى بكرى بود كه ناگهان از دل جريانات
آزاد و آشفته ذهنش تراوش مى كرد اما فرمى از همه اعضاى گروهش
انتظار داشت كه در كارها و آزمايش هاى عملى مشاركت كنند. هر چند
اين دو نفر به توانايى هاى يكديگر احترام مى گذاشتند، اما
نمى توانستند در حضور ديگرى جلوى عرض اندام و قد بازى هايشان را
بگيرند. اين شد كه آخرش گذارشان به رئيس دانشكده فيزيك كلمبيا جورج
پگرام افتاد و او قبول كرد با توجه به نياز آنها به يكديگر كارها و
تحقيقات جداگانه شان را هماهنگ كند. ديپلماسى ميانجيگرانه پگرام
توانست دقت و پشتكار فرمى و الهامات و افكار بكر با حداقل تنش كنار
هم جمع كند. حالا دو همكار جنگجو به همراه اندرسون فهميده بودند كه
با استفاده از نوترون هاى كند، مى توان يك واكنش هسته اى زنجيره اى
را حفظ كرد و ادامه داد.
ساختن زنجير
اول كار نوترون ها و هسته ها- برعكس فرمى و زيلارد- برخورد چندانى
با هم نداشتند. بعد كند كننده ها- مثل پارافين فرمى- پيدا شدند و
معلوم شد كه نوترون ضمن عبور از آنها كند مى شود و با احتمال
بيشترى به هسته اتم برخورد مى كند. فيزيكدان ها تا ۱۹۳۹ آب سنگين
را هم به عنوان يك كند كننده موثر شناخته بودند. آب معمولى يا سبك
با فرمول H2O دو
هيدروژن و يك اكسيژن دارد. در آب سنگين اين هيدروژن ها با ايزوتوپ
سنگين ترشان يعنى دوتريوم جايگزين مى شوند. (آب سنگين هنوز هم به
عنوان كند كننده در رآكتور هاى هسته اى با سوخت اورانيوم طبيعى
استفاده مى شود در حالى كه آب سبك به كار رآكتور هاى سوخت اورانيوم
غنى شده مى آيد) اما آب سنگين گران و كمياب بود و بنابراين
آزمايش هاى بزرگ مقياسى كه زيلارد در ذهنش مى پروراند به كندكننده
ديگرى نياز داشت كه در دسترس تر باشد. زيلارد بايد ماده اى پيدا
مى كرد كه از چشم همكاران آلمانى اش مخفى مانده باشد.
ترس زيلارد بيجا نبود. تحقيقات آلمانى ها روى بمب اتم تا بهار ۱۹۳۹
خيلى خوب پيش رفته بود. هم آلمانى ها و هم آمريكايى ها فهميده
بودند كه گرافيت- كربن نرم مغز مداد- هم مى تواند كندكننده خوبى
باشد. اما آلمان ها به خاطر اينكه گرافيت زيادى نوترون جذب مى كرد،
بى خيالش شدند و تحقيقاتشان را روى آب سنگين در مقادير كم متمركز
كردند. زيلارد كه معمولاً به دنبال پيدا كردن مواد خام آزمايش هاى
فرمى فاصله بوستون تا بوفالو را با قطار طى مى كرد، ضمن همين
جست وجو ها فهميد كه گرافيت تجارى مقادير كمى بورون دارد كه
جذب كننده قهارى براى نوترون است و بنابراين گرافيت بدون بورون
سفارش داد. كارى كه در نهايت به موضوع يكى از شديدترين مجادله هاى
او و فرمى تبديل شد. اندرسون ميزان جذب نوترون در گرافيت خالص را
اندازه گرفت و قابليتش به عنوان يك كندكننده خوب را تائيد كرد.
زيلارد توصيه كرد كه نتايج آزمايش مخفى بماند اما فرمى به عنوان يك
دانشمند حرفه اى ايراد گرفت كه اين كار سنت قديمى انتشار مقاله
براساس نتايج آزمايش را نقض مى كند. «فرمى واقعاً از كوره دررفته
بود. فكر مى كرد كه اين كار بى معنى و مسخره است.» اين را زيلارد
بعد ها در توصيف آن وضعيت گفت. آخرش پگرام دوباره پا در ميانى كرد
و فرمى با اكراه به خودسانسورى تحت اين شرايط خاص تن داد. با پيدا
شدن كندكننده گرافيتى فرمى تازه فكر مى كرد كه شايد روزنه اميدى
براى انجام يك واكنش زنجيره اى خود نگهدار وجود داشته باشد. در
جواب اين سئوال كه اين روزنه چقدر واقعى است، فرمى و زيلارد باز هم
نظرات به كلى متفاوتى داشتند. زيلارد عقيده داشت كه آلمانى ها در
مسابقه تسليحات هسته اى جلوترند. اما واكنش فرمى به اين تحليل يك
كلمه بود:«ابله!» فرمى فكر مى كرد كه هر جور بمب اتمى لااقل 25 تا
50 سال با آنها فاصله دارد و به همكارانش مى گفت كه انجام واكنش
زنجيره اى خود نگهدار يك احتمال دور و دراز با شانس تقريباً 10
درصد است. «اگر بتواند به كشتنمان بدهد، 10 درصد اصلاً احتمال دور
و درازى نيست.» اين هم جواب ايزيدور رابى به فرمى بود.
زيلارد در نوشته ها و حرف هايش گفته است كه چطور او و فرمى اطلاعات
مشابه را كاملاً متفاوت تفسير مى كردند: «ما هر دو مى خواستيم
محافظه كار باشيم. فرمى فكر مى كرد محافظه كارى يعنى اينكه احتمال
وقوع يك چيز را به صورت تئورى پايين در نظر بگيرى و من فكر مى كردم
محافظه كار يعنى فرض كنى چيزى اتفاق مى افتد و احتياط هاى لازم را
در نظر بگيرى.»
اين احتياط ها دو هزار دلار استقراض زيلارد براى پشتيبانى
آزمايش هاى فرمى را نيز به همراه داشت. با اين حال در تابستان ۱۹۳۹
فرمى بى علاقگى اش به اجراى تحقيقات هسته اى را با ترك كلمبيا و
رفتن به دانشگاه ميشيگان براى بررسى تابش هاى كيهانى نشان داد. به
اين ترتيب اولين طرح موفق يك رآكتور هسته اى نه در آزمايشگاه يا
كتابخانه بلكه در نامه ها شكل گرفت.
زيلارد هميشه عجله داشت كه آزمايش هاى هسته اى بزرگ مقياس، هر چه
زودتر شروع شود. فرمى ولى همچنان شكاك و دودل بود. زيلارد پيشنهاد
كرد براى آزمايش از لايه هاى اورانيوم و گرافيت به صورت يك درميان
در يك شبكه استفاده كنند، اما فرمى طرفدار مخلوط يك دست ذرات
اورانيوم و گرافيت بود. زيلارد عصبانى شد چون نتيجه گرفت فرمى اين
آرايش را فقط به دليل محاسبات آسان ترش انتخاب كرده است. فرمى هم
با تامل بيشتر قانع شد كه ايده شبكه اى زيلارد بهتر است. آرايش كه
تصويب شد، فرمى با نبوغ ذاتى اش ويژگى هاى فيزيكى شبكه را تعيين
كرد و افراد مورد نياز براى ساخت يك رآكتور را تدارك ديد.
دوستان در قله هاى رفيع
زيلارد به اين نتيجه رسيد كه با وجود مغزهاى آماده او و فرمى
همچنان به كمك نيروهايى از بيرون براى موفقيت نيازمندند. مثلث
عجيبى كه در نهايت وى به سراغشان رفت شامل فرانكلين روزولت، ادگار
هوور و آلبرت اينشتين بود. تابستان بود كه زيلارد فهميد آلمان در
حال محصور كردن ذخاير اورانيومش است. او اين خبر را به معناى ادامه
تحقيقات شكافت مى ديد و بنابراين خواست تا به دولت آمريكا هشدار
بدهد. زيلارد هنوز هم چندان مشهور نبود. اين شد كه سراغ دوست و
استادش اينشتين رفت كه آن موقع در يك ويلاى تابستانى در لانگ
آيلند- صد كيلومترى شرق نيويورك- زندگى مى كرد. ماجراى واكنش
زنجيره اى را كه برايش تعريف كرد اينشتين نتوانست تعجب و
خوشحالى اش را پنهان كند: «اصلاً به چنين چيزى فكر نكرده بودم.»
بالاخره سازوكارى را جلوى چشمش مى ديد كه تبديل جرم- انرژى در
معادله معروفش را امكان پذير مى كرد. زيلارد، دوبار به ديدن
اينشتين رفت كه بار دومش براى متقاعد كردن او به امضاى يك نامه
بود. اينشتين با لباس راحتى كهنه و دمپايى نامه را خواند و قبول
كرد كه آن را امضا كند. متن مورد توافق- كه حالا به «نامه اينشتين
به روزولت» معروف است با عبارت: «تحقيقات اخير ا. فرمى و ل.
زيلارد...» آغاز مى شود و در ادامه نسبت به توليد سلاح هاى اتمى
آلمان هشدار مى دهد و در پايان از دولت آمريكا مى خواهد كه هر چه
سريع تر نسبت به ساخت اين سلاح ها اقدام كند.
زيلارد نامه را به الكساندر ساكس بانكدار و سرمايه گذار معروف كه
مشاور اقتصادى معتبرى بود و به رئيس جمهور دسترسى داشت، رساند. جنگ
جهانى دوم روز اول سپتامبر شروع شد و وقتى بالاخره نامه در اكتبر
به روزولت رسيد، رئيس جمهور تاييد كرد كه «براى اطمينان از اينكه
نازى ها نابودمان نكنند» بايد اقداماتى صورت گيرد و به همين منظور
كميته فدرال اورانيوم را با عضويت زيلارد و بقيه دانشمندان مهاجر
تشكيل داد. هنوز چندى نگذشته بود كه شش هزار دلار بودجه براى انجام
تحقيقات در كلمبيا اختصاص داده شد.
وقتى جنگ تمام شد، اينشتين گفت كه فقط نقش صندوق نامه را براى
زيلارد بازى كرده است. اينشتين البته كمى شكسته نفسى كرده بود. چون
لااقل در 1940 مجبور شد يك بار ديگر نقشى تعيين كننده را در ماجرا
به عهده بگيرد. يعنى وقتى كه بازرسان ارتش آمريكا ادعا مى كردند كه
حرف هايشان براساس «منابع به شدت مطمئن» آنها را به دو نتيجه
هوشمندانه رسانده است: فرمى- كه از دست فاشيسم فرار كرده بود -
«بدون شك يك فاشيست» است و زيلارد- كه خطر ترور به وسيله نازى ها
همواره تهديدش مى كرد- «بسيار طرفدار آلمان» به نظر مى رسد.
اتهاماتى كه شايد آه و ناله هاى زيلارد درباره امكان پيروزى آلمان
در جنگ، چندان در مطرح شدنشان بى تاثير نبود. (در گزارش ارتش
آمريكا نام زيلارد به دو صورت كه هر دو نادرست هستند، نوشته شده
بود) نتيجه گيرى ارتش از اين تحقيقات و جمع بندى هاى هوشمندانه اين
بود كه استخدام اين اشخاص در كارهاى سرى، اصلاً توصيه نمى شود.
ارتش احتمالاً نمى دانست كه تنها عمليات واقعاً سرى آن روز آمريكا
در مغز اين دو نفر انجام مى شد.
گر
غائله به نفع ارتش خاتمه مى يافت، همه بودجه ها مطمئناً قطع مى شد
و تمامى تحقيقات اتمى فرمى و زيلارد عقيم و بى نتيجه به پايان
مى رسيد اما اين اتفاق نيفتاد و FBI تحت
فشار كاخ سفيد مجبور شد وفادارى اين دو به ايالات متحده را تاييد
كند. ادگار هوور رئيس FBI،
مامورانى را براى مصاحبه سراغ اينشتين (كه ديدگاه هاى
صلح طلبانه اش چند سال بعد وفادارى خودش را زير سئوال برد) فرستاد.
با تعريف و تمجيدهاى اينشتين در نوامبر 1940 دوباره
پول به كلمبيا سرازير شد. هرچند سوءظن ها نسبت به فرمى و زيلارد تا
چند سال بعد از اينكه شهروند ايالات متحده هم شدند، همچنان باقى
بود.
پول به اندازه مى رسيد و گروه فرمى حالا به صورت كاملاً نظام مند
روى شبكه لايه لايه اورانيوم- گرافيت كار مى كرد تا شكل و نسبت
بهينه براى يك واكنش زنجيره اى را به دست بياورد. يك روز قبل از
حمله ژاپن به پرل هاربر، روزولت رسماً انجام تحقيقات بر روى بمب
اتم را تاييد كرد. بهار 1943 فرمى، زيلارد و بقيه اعضاى گروه
كلمبيا براى راه انداختن يك آزمايشگاه متالورژى فوق سرى ويژه تحقيق
روى واكنش زنجيره اى به دانشگاه شيكاگو نقل مكان كردند. پروژه
منهتن ارتش، تازه در ماه ژوئن كنترل و مسئوليت تلاش ها را به عهده
گرفت. اتفاقى كه اگر اطلاع رسانى ها قوى تر بود شايد هيچ وقت رخ
نمى داد. چون آلمان، درست در همين زمان، قانع شده بود كه تحقيقاتش
روى بمب اتم، به اين جنگ قد نمى دهد و بنابراين آنها را به شدت
محدود كرد. شبكه زيلارد بالاخره در پاييز با قراردادن گلوله هاى
اورانيوم در ميان بلوك هاى گرافيتى ساخته شد. فرمى در دوم دسامبر
1943 در زمين اسكواش زيراستاگ فيلد (استاديوم فوتبال دانشگاه)
اولين واكنش هسته اى زنجيره اى خود نگهدار كنترل شده را انجام داد.
تكنيسين ها و دستيارها كه رفتند فرمى و زيلارد با رآكتورشان تنها
شدند. دو مرد با هم دست دادند و زيلارد به ياد دارد كه به فرمى
گفته است: «فكر مى كنم اين روز، روز سياهى در تاريخ بشريت باشد.»
تضادها و توافق هاى بعدى
نزديكى هاى آخر جنگ در ،۱۹۴۵ فرمى و زيلارد دوباره اختلافات
اساسى شان را سر يك دو راهى رو كردند. وقتى هيتلر شكست خورد زيلارد
كه هميشه بمب اتمى را فقط به عنوان يك سلاح دفاعى بر عليه آلمان در
نظر داشت، اعلام كرد كه بمب نبايد در تهاجم عليه ژاپن به كار گرفته
شود و يك انفجار آزمايشى براى نمايش توان تخريبى بمب و تشويق ژاپن
به تسليم كافى است. اما فرمى كه مشاور علمى كميته تصميم گيرى براى
استفاده از بمب بود، انفجار نمايشى را بى فايده دانست و كميته هم
با نابودى هيروشيما و ناكازاكى در اوت همان سال موافقت كرد. بعد از
جنگ، فرمى همچنان با ادامه كنترل تحقيقات اتمى به وسيله ارتش موافق
بود اما زيلارد توانست مذاكراتش با كنگره بر سر تاسيس يك كميسيون
انرژى اتمى صلح آميز را با موفقيت جلو ببرد. زيلاد و فرمى البته در
يك مورد با همديگر موافق بودند و آن هم مخالفتشان با ادوارد تلر بر
سر ساخت بمب هيدروژنى به وسيله آمريكا در دهه ۵۰ بود. فرمى بمب
هيدروژنى را «سلاحى كه در عمل مترادف با نسل كشى است» توصيف كرد.
ايده مشترك «رآكتور نوترونى» فرمى- زيلاد بالاخره در ۱۹۵۵ - يك سال
بعد از مرگ فرمى- منتشر شد. زيلارد تا زمان مرگش در 1964 همچنان
زيست شناسى مولكولى و البته كنترل سلاح هاى هسته اى را تعقيب
مى كرد. فرمى، زيلارد را «به شدت تيزهوش» اما كسى كه «ظاهراً از
تاراندن مردم خوشش مى آيد» خطاب مى كرد. جواب زيلارد اين حرف را تا
حدى تاييد مى كنند: «فرمى را بيشتر از هميشه، وقت هايى دوست
داشتم كه استثنائاً از كوره در مى رفت (البته نه مواقعى كه از دست
من عصبانى مى شد)»
منبع: Scientific American,
Nov. 2000
ترجمه: احسان لطفى
نقل از شرق