English

Contact us

نظر دهید

تماس با ما

فارسی

Welcome to CPH Theory Siteبه سایت نظریه سی پی اچ خوش آمدید

 

 

نظریه سی پی اچ بر اساس تعمیم سرعت نور از انرژی به ماده بنا شده است.

اخبار

آرشیو مقالات

 

سی پی اچ در ژورنالها

   

 

فلسفه نيوتن

 

 

 



سهيل اسدى

 

 

 

سر آیزاک نیوتن[1] در 1642، سالی که گالیله[2] چشم از جهان فرو بست، در ناحیه لینکن شایر[3] انگلستان متولد شد. او بیشتر عمر خود را صرف مطالعات در کالج ترینیتی[4] (تثلیث) واقع در دانشگاه کمبریج[5] کرد. مدتی را نیز در لندن سپری کرد. چند دوره نماینده ساکت پارلمان بود.[i] مدتی نیز مدیر ضرابخانه[6] سلطنتی شد. او به مشاغل دولتی به عنوان تفریحی در زندگیش می نگریست. اولین کتابش را تحت عنوان "اوپتیکس"[7] و یا علم نور شناسی، در زبان منطق ریاضیات به چاپ رساند. چند سالی را صرف مطالعات دینی کرد که نتیجه آن چاپ "مطالعات کتاب شریعت"[8]می باشد. در 1666 جبر[9] در ریاضیات را ابداع کرد اما بخاطر نگرشی که بر شرایط زمانی داشت از چاپ کتابی در اینباره منصرف شد. اگرچه سالها بعد از چنین روشی در مطالعات نجوم شناسی خود بهره برد و بشریت را با این روش آشنا کرد. در سال 1687 کتاب معروف "اصول ریاضیات در فلسفه طبیعی"[10] را که به اختصار به "اصول"[11]شهرت یافت را به چاپ سپرد. در ابتدا کتاب او مورد تمسخر دانشجویان فلسفه کمبریج قرار گرفت، اما طولی نکشید که روش و نگرش او نه تنها بر روشهای تدریس و آینده تاریخ فلسفه بلکه بر تاریخ علم نیز اثرات بیشماری بر جای نهاد. در سال 1705 مفتخر به دریافت نشان شهسواری[12] از ملکه آن[13] گردید. او در سن هشتاد و پنج سالگی در لندن دیده از جهان فرو بست و نخستین دانشمندی بود که پیکرش در کلیسای وستمینستر[14] به خاک سپرده شد.

 

  اصول ریاضیات در فلسفه طبیعی

در این مجال برآنم تا بخشهای غیر ریاضی این شاهکار نیوتن را مورد بازخوانی قرار دهم.

  کتاب سوم:

الف: قوانین استدلال در فلسفه[15] 

در این بخش نیوتن به ارایه قوانینی مبادرت می ورزد که بگفته او اساس تحقیقات طبیعی را شامل می شوند. قوانین چهارگانه ای که در قرن هجدهم به قوانین پایه[16] مطرح بودند. ممکن است برای خواننده امروزی این اصول بدیهی و حتی پیش پا افتاده بنظر آیند. شاید بتوان چنین نظر داد که در طول سه قرن گذشته قریب اکثریت یافته های علمی بشری بر پایه این مقدمات به فعلیت رسیدند و از طرف دیگر مخاطب امروزی با تسلطی که بر علوم جدید یافته ناخودآگاه الفبای تحلیل شخصی از شرایط طبیعی را بر پایه این اصول حلاجی میکند. به هر تدبیر روا نیست که درک امروزیمان را با سیصد سال گذشته یکسان بگیریم. همانگونه که تاریخ فلسفه علم نیز شاهد بوده است، اصولی که توسط نیوتن ارایه گردید، حداقل تا به ظهور آینشتاین، نه تنها تحولی شگرف در زیربنای علمی بشری پدید آورد بلکه انقلابی را در نحوه بینش، ادراک و بیان آدمی موجب شد. بدین مقدمه به سراغ اصول نیوتن می رویم.  

قانون اول: «ما نمی بایست بیشتر از آن دلایل صحیحی که برای پیدایش و یا عملکرد اشیاء طبیعی کفایت می کنند، ادله مشابه دیگری را پذیرا باشیم.»[ii]

فلاسفه این بیان را بر بیهوده نبودن عملکرد طبیعت بصورت عام تفسیر نموده اند. میزان کارایی طبیعت نسبت معکوسی با درصد بیهودگی آن دارد. بدین معنی که هر کجا کارایی موثرتری را در میان اجزای طبیعت شاهد باشیم به همان میزان نیز فایدهمند بودن آن فرآیند مشهود خواهد بود. دیالکتیک طبیعت منطقی ساده دارد و اثرات بر جای مانده معلول دلایلی غیر طبیعی و غیر ضروری نمی باشند.

قانون دوم: «بنابراین ما می بایست برای تمامی معلولهای یکسان طبیعی، تا جایی که ممکن است، ادله یکسان را مورد بررسی قرار بدهیم.»[iii]

عمل تنفس در آدمی و تنفس در حیوانات؛ سنگها در آمریکا و سنگها در اروپا؛ نور آتش و نور خورشید از جمله مثالهایی است که با این ادعا می بایست چرایی و چگونگی هر دو پدیده را تا بدآنجا که یکسان هستند، بطور مشابه مورد بررسی قرار دهیم. 

قانون سوم: «با مطالعه انواع بی شماری از ساختارهای طبیعی که در دسترسمان می باشند، که توانایی بیش از حد افزایش و کاهش در شدتها را ندارند، بدین نتیجه می رسیم که؛ می بایست ارزشگزاری جهانی صورت پذیرد و هر آنچه را که مشابه است و در دسترس ما نمی باشد نیز شامل شود.»[iv]

توسط آزمایش است که ما بر طبیعت اشیاء و گونه ها آگاهی می یابیم. هر آنچه را که بصورت جهانی مورد تایید آزمایشات ما قرار گرفت می بایست جهانی نیز بدانیم. نتایج یکسانی که در آزمایشات بدست می آیند برای مشابه شان که دور از دسترس می باشند نیز یکسان است. البته این به مفهوم رها کردن مقایسه پی در پی جهان و اعمال دلخواه نظرات نمی باشد. نیوتن معتقد است تمامیت طبیعت در عملکرد به سمت سادگی و هماهنگی در رفتار تمایل دارد.[v] از طرفی هیچ راهی جز بکارگیری هوش و حواس پنجگانه برای تخمین بسط و توسعه اشیاء نمی شناسیم و از طرف دیگر با کمک از منطق ریاضیات در میابیم که قرار نیست اشیاء تا بینهایت امتداد داشته باشند. بنابراین آدمی با محدوده ها و محدودیتها سر کار دارد. در یک فضای محدود، به میزانی که از خصوصیات حجمی از آن فضا آگاهی یافتیم می توان فرض را بر یکسان بودن یا اصل را بر تشابه خصوصیات حجم نادیده گرفت. از این روست که می توان جهانی بودن ارزشهای عملی را تصور کرد. در آزمایشات به خصوصیت نفوذناپذیری و سختی اشیاء برخورد میکنیم. چنین نتیجه میگیریم که نفوذناپذیری و سختی اشیاء جهانی است. تمامی اشیاء حرکت پذیر هستند. حرکت به اشیاء قدرت می بخشد. این قدرت یا در ادامه جنبش آنان هزینه می شود و یا در آنان باقی می ماند. خصوصیاتی مانند گسترش، سختی، نفوذناپذیری و جنبش اشیاء برآمده از مطالعه کلیت آنهاست. مطالعه تعدادی از ذرات تشکیل دهنده آنها نیز ما را به چنین نتیجه ای می رساند. از این رو نتیجه ای که میگیریم: این خصوصیات برای مابقی ذرات تشکیل دهنده آزمایش نشده آن اشیاء و برای مابقی اشیاء نادیده جهان صادق است. نیوتن معتقد است که دسترسی به این نتایج بر اساس حواس[17]بشری صورت می پذیرد و نه بر پایه استدلال[18].

تمامی اشیاء اطراف زمین تحت جاذبه آن گرانش به سمت زمین دارند. مقدار جاذبه به ضریب جرم آنان بستگی دارد. چگالی اجسام نشاندهنده میزان نیروی گرانشی است که در خود ذخیره دارند. اجسام با چگالی بیشتر، جاذبه بیشتری از خود نشان میدهند. با همین اصل بود که نیوتن حرکت ماه به دور زمین و زمین به دور خورشید را توجیه کرد. این را با تجربه آزمود و از آنجایی که در مورد تمامی اجسام مورد آزمایش به یک نتیجه رسیده بود، یافته خود را بنا بر نظرات استدلالیش، قانون جهانی گرانش[19] نامید.

قانون چهارم: «ما در فلسفه تجربی، گزاره هایمان را بر اساس یافته هایی بنیان میگذاریم که توسط روش استقراء[20]عام از پدیده هایی با دقت بالا گرد آمده باشد. حتی می توان نظریات مخالفی را هم تصور نمود. نظریاتی که شاید در آینده بتوانند پدیده های نوظهور دقیق تر و یا حتی استثنایی را نمایندگی کنند. به هر روی، گزاره یابی در زمان حال باید بر اساس دریافتهای تجربی و مشهود صورت پذیرد.»[vi]

فلاسفه در تحلیلهای خود هر کدام از روشی سود جسته اند. برخی از بررسی بطنی و دفعی اجزاء به قیاس کل دست یافته اند و برخی دیگر از پی بردن به کل، به شناخت اجزاء راه یافته اند. برخی دیگر نیز از هر دو روش متداوماً سود جسته اند. پیرو توضیحات قانون سوم نیز مشخص بود که روش تحلیل نیوتن همان قیاس کل از جزء می باشد که در قانون چهارم نیز مستقیماً بدان اشاره میکند. او بر این نکته تاکید میکند دلایلی که بر اساس استقراء شکل میگیرد، نمی بایست توسط نظریه پردازیها نفی شود. هر نظریه ای می بایست بر ادله ای استناد داشته باشد و آن ادله نیز می بایست توسط آزمون و تجربه اثبات پذیر باشد.  

  ب: شرح و تفسیر[21]

در این بخش از کتاب، نیوتن نظرش را در مورد مساله بحث برانگیز مطلق و نسبی بودن فضا و زمان بیان میکند. در اینباره نیز هم در زمان حیاتش و هم پس از او فلاسفه بسیاری به اظهار نظر در این مورد پرداخته اند. همانطور که در ابتدا نیز بدان اشاره شد، در این نوشته رسم بر این است که حتی الامکان کمتر به مواردی که برای بشر امروزی واضح است پرداخته شود و بیشتر موارد اصولی تر مورد بازخوانی قرار گیرد. نیوتن در ابتدا به ارایه تعارفی در مورد عناصر زمان، مکان، فضا و حرکت مبادرت می ورزد و سپس مطلق و نسبی بودن آنان را بررسی میکند. 

1-     زمان مطلق[22]، واقعی[23] و دقیق[24]؛ مقدم به ذات و فقط وابسته و فرمانبردار طبیعت خویش است. منحصر به فرد است. همواره با توجه به طبیعت خود عمل میکند و هیچگونه تماسی با خارج از نهاد خود ندارد. عاری از حرکت است و ضرورتاً تغییرناپذیر. گذشت دقیق زمان مطلق، در بازه مطلقی رخ میدهد که هیچ تغییری بر موجودیت اجرام و اجسام صورت نمی پذیرد.[vii] بنابراین سنجش آن فقط با توجه به نهاد خودش ممکن است. در نقطه مقابل زمان نسبی[25]، آشکار[26] و متعارف[27] قرار دارد که نسبت به موارد خارج از طبیعت خود حساس می باشد. منحصر بفرد نیست و با ابزار اطرافش سنجیده می شود.[viii]توسط عنصر حرکت مورد تحلیل قرار میگیرد و از آنجایی که در بازه می تواند قرار گیرد، درک آن مشهود است. دو ساعت، یک ماه، سه سال و غیره درک ما را از زمان نشان میدهد. از آنجا که قادر به تصور موردی ساکن در بعد زمان نیستیم، به واسطه عنصر جنبش به تغییر و حرکت اشراف پیدا میکنیم و بدین وسیله به گذشت زمان نسبی آگاهی پیدا میکنیم. زمان مطلق فرای درک ما و غیر قابل سنجش با ابزار اندازه گیری ما (و هر ابزار اندازه گیری نسبی دیگری) است. زمان مطلق فقط و فقط با مطلق اندازه گرفته می شود. "مطلق" ها می توانند جزیی از طبیعت مطلق باشند. از آنجایی که ما شناخت عملی از "مطلق" نداریم نمی توانیم مفهوم آن را حلاجی کنیم. بخشی از مشکل در نسبی بودن خود ما و درک ما است. مثلا میگویم: "حدود یک ساعت پیش بود که او رفت." از کجا میدانیم؟ از آنجا که او دیگر اینجا نیست. الان در جای دیگری است. به واسطه حس تغییر میفهمیم که فاصله زمانی لحظه ای که او ما را ترک کرد تا بدین لحظه بنا بر واحد و پایه استاندارد زمانی که بدان عمل میکنیم، مثلاً حدود 3600 ثانیه (این واحد نیز مقدم به ذات نمی باشد) شده است. اما این مبنا موجودیت عملی ندارد. یک قرارداد است مابین ما. میگویم پس حدود یک ساعت پیش بود که او رفت. این "یک ساعت" کاملاً نسبی است و منعکس کننده درک ما از گذر زمان است.  

2-     فضای مطلق، مقدم به ذات خود، بدون نیاز به عاملی خارجی همواره مشابه و بدون حرکت (تغییر) باقی می ماند. در عوض فضای نسبی، بعدی تغییرپذیر و یا میزانی برای سنجش فضای مطلق است. حواس ما با موقعیتشان نسبت به اشیاء همواره در حال تخمین و گمانه زنی هستند. نتیجه این سنجش با اجسام پیرامون است که ما آن را، عامیانه، ابعادی از فضای حرکت پذیر می دانیم.[ix] البته نیوتن معتقد است آن چیزهایی که ما به واسطه آنها "تغییر" را متوجه می شویم قادر به فهم "تغییر" در بعد مطلق نیستند. پس میگویم؛ فضای مطلق تغییرناپذیر است. ممکن است که فضای مطلق در نهاد خود تغییرپذیر باشد اما مطمیناً نه به مفهوم "تغییر" که در نسبیت از آن نام میبریم. به بیان دیگر می توان چنین نیز گفت که فضای مطلق و نسبی در شکل و حجم یکسان هستند اما در مبنای عددی یکسان نمی باشند. زمانی که به فضای مطلق فکر میکنیم، اعداد ابزاری هستند خارجی. بنابراین توان سنجش در بعد مطلق را ندارند. یک تونل زیرزمینی و یا پلی هوایی را تصور کنید. فضای مطلق و  نسبی که از تصور این دو در مغز ما شکل میگیرد یکسان و هم حجم است. اما به مجردی که میخواهیم آنها را حل و فصل کنیم، نسبتشان با سطح زمین را در نظر میگیریم. امتدادشان را با اعداد و ارقام می سنجیم. در یک کلام، مدام ابزاری خارجی نسبت به ذات مطلق می آفرینیم که تصویر قابل لمس گردد. در اینجا ما تصویری نسبی را در مغزمان ردیابی میکنیم و نه مطلق.

3-     مکان بخشی از فضاست که یک حجم تصاحب میکند. این حجم تابع خصوصیات فضایی که آن را اشغال کرده، می تواند نسبی یا مطلق باشد.[x] تیوتن این حجم را فقط از نوع اشیاء میدید که با توجه به یافته های فیزیک کوانتوم در قرن بیستم این باور متزلزل گردیده است. مفهوم "موقعیت"[28] با مفهوم "مکان"[29]متفاوت است. هر مکانی خصوصیات مربوط به خود را دارد در صورتی که هر موقعیت از خصوصیات مکان پیرامون خود سود میجوید. به بیانی می توان گفت موقعیت تصویری است از یک مکان و این تصویر نسبی است. از طرفی هر مکان خود بخشی از یک فضا است و عاملی درونی می باشد. "مکان" زیرمجموعه فضا است. موقعیت تابع مکان و هر مکان درون یک فضا است. با مطلق یا نسبی بودن فضا، مکان و موقعیت نیز دچار تحول مفهومی می گردند.

4-     جنبش[30] مطلق حرکت یک شیء از یک مکان مطلق به مکان مطلق دیگری است. جنبش نسبی نیز حرکت نسبی یک شیء از یک مکان نسبی به مکان نسبی دیگری است. فردی را تصور کنیم که بدون حرکت در نقطه ای از یک کشتی در حال حرکت ایستاده است. مکان نسبی او همان جایی است که بر آن ایستاده، یا همان فضایی است که اشغال کرده است. نسبیت مکان او با کشتی که بر آن تکیه کرده مشخص می شود. برای پی بردن به حرکت مطلق این فرد می بایست تصور کنیم زمین و تمامی فضا ساکن هستند و فقط کشتی در حال حرکت است. بنابراین کشتی که از یک مکان مطلق به مکان مطلق دیگری می رود، حرکت مطلق فرد را نشان میدهد.[xi] بنابراین حرکت در بعد مطلق نیز امکان پذیر است. اما حرکت مطلق نیز نیازمند مکان مطلق، فضای مطلق و زمان مطلق می باشد. در حرکت مطلق، موجودیت اشیاء دست نخورده باقی میماند ولو اینکه ماهیت حرکت میتواند تند و یا کند باشد. هر جسمی که در فضا کمترین میزان حرکت را از خود نشان دهد، میتواند مبنای مناسبی برای سنجش حرکت اجسام دیگر باشد. بدین علت است که در منظومه شمسی سیاره خورشید، مبنا قرار گرفته است. اگرچه خورشید خود درون محوری در کهکشان راه شیری در حرکت است و این کهکشان نیز در حال تکانش می باشد. اینکه تمامی اجسام مورد مطالعه به نوعی در حرکت بوده اند نشان میدهد که شاید ما ایستایی مطلق نداشته باشیم. اما ممکن است در نقطه ای از فضا، فراتر از آنجایی که ستارگان تقریباً ساکنی واقع شده اند، مواردی باشند که در ایستایی کامل قرار گرفته باشند. اما با ابزاری که ما در اختیار داریم نمی توان فهمید که چه فاصله ای ممکن است با آن موقعیت از فضا داشته باشیم. ایستایی مطلق، بنابراین، نمی تواند از طریق موقعیت فعلی اجسام پیرامون ما فهمیده شود.   

شاید بدین خاطر که شیء کاملاً ساکنی وجود ندارد، نیوتن معتقد است که در فلسفه می بایست از حواس پنجگانه مان انتزاع کنیم تا قادر به درک اشیاء همانگونه که هستند شویم. توسط اطلاعات، علتها و معلولها، که از عملکرد اجسام بدست می آوریم؛ به ایستایی و یا حرکت، مطلق بودن و یا نسبی بودن آنها پی می بریم.[xii]              

 

ج: شرح و تفسیر (عام)[31]

در این بخش از کتاب، نیوتن به ارایه جهانبینی اش می پردازد. او در ادامه توضیح تیوری گرانش میگوید "من هیچ فرضیاتی مطرح نمیکنم"[32] و در ادامه نگرشش را درباره فلسفه مکانیکی ادامه میدهد. "مقوله ای که از یک پدیده نشأت نگرفته باشد را می بایست نظریه نامید. و نظریات، چه متافیزیکی یا فیزیکی، چه برخاسته از خصوصیاتی نهان یا مکانیکی (و آشکار)، هیچگونه جایگاهی در فلسفه تجربی[33] ندارند."[xiii] در ادامه روش خود را که برآمده از فلسفه طبیعی است چنین تعریف میکند: "در این فلسفه، گزاره های[34] بخصوص، که از پدیده ها استنباط می شوند و سپس توسط روش استقراء نیز تاکید می شوند، ارایه می گردد."[xiv] گزاره ها  در باور نیوتن پیشنهاد بررسی در فلسفه تجربی اند و نه فرضیات. گزاره ها بر آمده از شرایط و عملکرد نهادهای طبیعی هستند و نه فرضیات که توان تحلیل پدیده های طبیعی را ندارند.     

نیوتن معتقد است با اطلاعاتی که در اختیار داریم نمی توان چنین نتیجه گرفت که صرفاً دلایل مکانیکی باعث پیدایش جهان ما شده است. او می پرسد دلایل مکانیکی چگونه میتوانند توجیه کننده پیدایش و تکانش این مقدار عظیم از سیارات و ستارگان گوناگون و منظم باشند. نتیجه ای که میگیرد دلالت بر وابستگی تمامی جهان بر مرکزیتی مطلق دارد که هدایت و موجودیت همه چیز از آنجا ناشی میگردد. او از روی ضرورتی که یک سیستم منظم می بایست ناظمی داشته باشد، به وجود یگانه و مطلقی باور دارد و از روی همین ضرورت موجودیت خدایش را جاودانه و حاضر در همه جا میداند. "دگرگونی و تنوع طبیعت که در زمانها و مکانهای مختلف به نوعی متفاوت از هم شکل میگیرد، نمی تواند عبث باشد و از ایده ها و اراده یک موجود که ضرورتاً زنده است سرچشمه گرفته است."[xv] این نیرویی که در باور او همه چیز را هدایت میکند نه فقط بعنوان روح جهان بلکه بعنوان ارباب[35] جهان می بایست از او نام برد. اما نه با این نامهای نسبی که ما می شناسیم، مثلاً حاکم جهانی[36] و یا ارباب خدا[37] نام گیرد. "خدا قلمرو خداوند است."[xvi] نه بدین معنی که غالباً عوام از آن تعبیر میکنند که بدنش و یا جسمش تحت حاکمیت خودش است، بلکه بدین مفهوم که تمامی آنچیز که از اراده او جاری گشته تحت سیطره حاکمیتش قرار دارد. "این خدای اعلی[38]، ابدی[39]، لایتناهی[40]،  کامل[41] و مطلق است. هر وجودی، هرچقدر هم که کامل و بیکران باشد، بدون داشتن قلمرو خدا نام نمی گیرد. قلمرو یک موجودیت روحانی است که از او خدا می سازد. یک مجموعه عظیم، بی نقص و قابل تصور سازنده اراده خدایی عظیم، بی نقص و قابل تصور است."[xvii] نیوتن از قلمرو خدایش نتیجه میگیرد که او زنده[42]، هوشمند[43] و قدرتمند[44] است. در باور نیوتن مخلوق تمامی خصوصیات خالق را تا حد توان و ظرفیتش داراست. "توان خدا از ابدیت تا ابدیت گسترده است و موجودیتش از بی نهایت تا بی نهایت. هر قدرتی در اراده اش نهفته است و به تمامی نیروها آگاه می باشد. او فقط یک بینهایت یا یک ابدیت نیست بلکه تمامی بینهایت و جاودانگی است. امتدادش محدود نیست. امتدادش نیز در بینهایت است. در هر لحظه و هر مکانی حاضر است و از امتداد یک فضای لامتناهی برخوردار است. از آنجایی که هر ذره درون فضا همیشگی است و هر لحظه تقسیم ناپذیر امتدادی شامل همه جا می شود، خالق نمی تواند عدم باشد. او همیشگی است و همواره همان خالق اولیه باقی می ماند. نه تنها معنوی که مادی نیز در هر لحظه و همه جا حاضر است. نه اشیاء در اثر تغییر و تکانش به او صدمه میزنند و نه مقاومتی سر راهشان وجود دارد ... همانگونه که یک نابینا تصوری از رنگها نمی تواند داشته باشد، ما نمی توانیم تصور کنیم که او چگونه متوجه و هدایت کننده همه چیز است. بخاطر اینکه شکل مادی ندارد، دیده نمی شود، شنیده نمی شود و نمی توان لمسش کرد. همچنین نمی بایست تحت یک مکان و یا چهارچوب مادی به پرستش او پرداخت. ما او را فقط میتوانیم از نشانه هایش بشناسیم و بخاطر کامل بودنش به وجد آییم."[xviii]  

این نمای کلی از چهارچوب فلسفه ای بود که نیوتن به کمک آن دریافت های ریاضیاتی و فیزیکی خود را مورد بررسی و کنکاش قرار میدهد و به نتایجی که امروزه بنام قوانین نیوتنی می شناسیم دست می یابد. مهم این نیست که چه مقدار از قوانین فیزیکی نیوتن امروز قادر به تحلیل جهان است و یا تعدادی از آنها توسط دانشمندان بعدی رد شده است. این را می بایست به نقد و تحلیل فیزیکدانان سپرد. مگر نه اینکه اندیشمندانی نظیر آینشتاین که خط بطلان بر پاره ای از نظریات نیوتن کشیدند، خود با اتکا بر نظریات فلسفی او ره یافتهایشان را به اثبات رسانیده اند. نه تنها مخالفان و موافقان فیزیک نیوتنی، بلکه تمامی بدنه علمی سه سده گذشته ما مدیون چهارچوب فلسفی نیوتن است. مهم نگرش و بینشی است که بر پایه آن علم بشری که قبل از او دچار رکود، ایستایی و در کمال تعجب گم کردن مسیر شده بود تا بدین روز از حرکت موفقیت آمیز و پر افتخار خود باز نایستاده است. چه افتخاری بالاتر از این که سرمایه داری بی روح و لجام گسیخته دوران ما برای کسب آبرو نیازمند چسباندن خود به علم بوده است. اگرچه معتقدم علم امروز نیز به گونه ای دگر در سراشیبی انحراف قرار گرفته است که مسببش نیوتن نیست و صاحبان سرمایه های کلان اند. این قضیه خود مجال دگری میطلبد

 

 

 

 

نقل از فیلسوفان

    

 

 

 

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 

26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40

آخرین مقالات


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

LEIBNITZ'S MONADS & JAVADI'S CPH

General Science Journal

World Science Database

Hadronic Journal

National Research Council Canada

Journal of Nuclear and Particle Physics

Scientific Journal of Pure and Applied Science

Sub quantum space and interactions from photon to fermions and bosons

مرز بین ایمان و تجربه  

نامه سرگشاده به حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی

آرشیو موضوعی

اختر فیزیک

اجتماعی

الکترومغناطیس

بوزونها

ترمودینامیک

ذرات زیر اتمی

زندگی نامه ها

کامپیوتر و اینترنت

فیزیک عمومی

فیزیک کلاسیک

فلسفه فیزیک

مکانیک کوانتوم

فناوری نانو

نسبیت

ریسمانها

سی پی اچ

 فیزیک از آغاز تا امروز

زندگی نامه

از آغاز کودکی به پدیده های فیزیکی و قوانین حاکم بر جهان هستی کنجکاو بودم. از همان زمان دو کمیت زمان و انرژی بیش از همه برایم مبهم بود. می خواستم بدانم ماهیت زمان چیست و ماهیت انرژی چیست؟


 

 

free hit counters

Copyright © 2013 CPH Theory

Last modified 12/22/2013