مقدمه:
بررسی
و شناخت پدیدههای فیزیکی و روابط بین آنها بدون توجه به مفاهیم و
درک شهودی از فضا و زمان چندان مأنوس به نظر نمیرسد. مفهوم و درک
فضا و زمان نیز مانند سایر کمیتهای فیزیکی روندی پویا دارد و در
طول تاریخ دستخوش تغییرات زایدی شده است. بویژه بعد از نسبیت
مفاهیم فضا و زمان و درک بشر از آنها دچار تغییر زیادی شده است.
دویست سال
قبل از آنکه آلبرت انیشتین (1955_1879) نظریههای نسبیت خود را
ارائه کند، اسحاق نیوتن (1727_1643)،
ریاضیدان
انگلیسی، اعلام کرده که فضا کاملاً مجزا از زمان میباشد. اما در
ریاضی نسبیت، زمان و سه بعدی فضایی ( طول ، عرض ، ارتفاع ) با
همدیگر، یک چهارچوب چهار بعدی به نام پیوستار فضا _ زمان را تشکیل
میدهند.
فضا (space) چیست ؟
واژهای
است که در زمینههای متعدد و رشتههای گوناگون از قبیل فلسفه ،
جامعهشناسی ، معماری و شهرسازی بطور وسیع استفاده میشود. لیکن
تکثّر کاربرد واژه فضا به معنی برداشت یکسان از این مفهوم در تمام
زمینههای فوق نیست، بلکه تعریف فضا از دیدگاههای مختلف قابل بررسی
است. مطالعات نشان میدهد با وجود درک مشترکی که به نظر میرسد از
این واژه وجود دارد، تقریباً توافق مطلقی در مورد تعریف فضا در
مباحث علمی به چشم نمیخورد و این واژه از تعدد معنایی نسبتاً
بالایی برخوردار است و تعریف مشخص و جامعی وجود ندارد که در
برگیرنده تمامی جنبههای این مفهوم باشد. فضا یک مقوله بسیار عام
است. فضا تمام جهان هستی را پر میکند و ما را در تمام طول زندگی
احاطه کرده است
زمان
زمان،
مفهومی چنان آشنا، ملموس، بدیهی، پیش پا افتاده و عمیق است که
نوشتن دربارهاش جسارت زیادی را میطلبد. فهم مفهوم زمان و نقد
کردن برداشت رایج از این مفهوم، اگر به قدر کافی تداوم یابد، به
تلاش برای دستیابی به نگاهی تازه و رویکردی کارآمدتر درباره
مفاهیمی کلیدی مانند مکان، تغییر و رخداد منتهی میشود. زمان،
مفهومی چنان حاضر و نافذ است که هر پیشنهاد جدیدی برای جور دیگر
دیدن آن به راهبردهایی رفتاری برای دگرگونی در کردار هم میانجامد.
این پیشنهادهای نظری و آن توصیههای عملیاتی، بطور خاص مهمترین
جنبههایی هستند که به چالش طلبیدن مفهوم زمان را چنین ترسناک
مینمایند. در فیزیک، زمان با دو روش متفاوت تعریف میشود.
روش
ترمودینامیکی
این روش را
برای نخستین بار فیزیکدانانی مانند کلوین و سلسیوس که به مفهوم دما
و تبادلات گرمایی علاقمند بودند، بنیان نهادند. اما شکل پخته و
امروزین آن را در آثار اندیشمندانی مانند بولتزمان میبینیم. تعریف
ترمودینامیکی زمان، بر الگوهایی از رفتار مبتنی است که در سیستمهای
ساده دیده میشود. بخش مهمی از سیستمهایی که در پیرامون ما وجود
دارند، نظامهایی ساده هستند که از شمار زیادی از عناصر به نسبت
ساده تشکیل یافتهاند. عناصری که رفتارشان تقریبا تصادفی به نظر
میرسد، اما برآیند رفتارهای سطح خردشان بر مبنای قواعدی کلان پیش
بینی پذیر است. بررسی تحولات انرژیایی این سیستمها، ستون فقرات علم
ترمودینامیک را تشکیل میدهد
روش
تاریخ مدارانه
این روش
زمان را بر مبنای سیستمهای پیچیدهای تعریف میکند که امکان انباشت
اطلاعات و تجربیات را در خود دارند. در این سیستمها، گذر زمان به
کاهش یافتن بی نظمی و افزایش نظم منتهی میشود. مثلا وقتی به بدن
مجروح یک انسان یا بذر یک گیاه نگاه میکنیم، میبینیم که با مرور
زمان مقدار نظم درونی این سیستمها زیاد میشود. فرد زخمی بهبود
مییابد و بذر به گیاه تبدیل میشود. به این ترتیب به نظر میرسد
تعریف تاریخ مدارانه از زمان، با تعریف ترمودینامیکی آن در تضاد
باشد.
چنانکه
میدانیم، مهمترین ویژگی حاکم بر قوانین علوم تجربی مانند فیزیک،
ناوردایی یا تقارن است. تقارن بدان معناست که قوانین یاد شده در
تمام شرایط قابل تصور صدق میکنند. این بدان معناست که قوانین
مزبور بیانگر ماهیت موضوع پژوهش و شیوه رفتار آن هستند و به شرایط
پیرامونیِ آن وابسته نمی باشند.
کل قوانین
فیزیک، نسبت به همه شرایط ناوردا هستند. تنها متغیری که این تقارن
را در هم میشکند، زمان است و منشأ این نقض شدن تقارن، قانون دوم
ترمودینامیک است. محور زمان، تنها شاخص فیزیکی است که جهت دارد و
در مسیر مشخصی جریان مییابد و بسته به این جهت، رفتار سیستمها
دگرگون میشود. مفهوم فیزیکی زمان دو مشکل اساسی دارد:
تعریف
ترمودینامیکی و تاریخ مدار از زمان به ظاهر باهم در تعارض هستند.
بنابراین تعریف یگانه و فراگیری از زمان وجود ندارد. گویی زمان در
سیستمهای بازِ ساده و پیچیده به دو شکل متفاوت تعریف شود.
توضیح
اینکه چرا زمان به عنوان متغیری عام اینطور یک طرفه عمل میکند و
تنها در جهت خاصی جریان دارد، دشوار است. به بیان دیگر، "پیکان
زمان" و حرکت دائمی و ثابتش از گذشته به آینده امری است که نیاز به
توضیح و تبیین دارد. تلاشهای زیادی برای آشتی دادن دو تعریف
ترمودینامیک و تاریخ مدار از زمان صورت گرفته است.
در اینجا به بحثی دیگر که یکی از مهمترین نتایج نظریه نسبیت است
میپردازیم:
یکی از
جنبههای بارز نظریه انیشتین که در آن سرعت نور مقداری ثابت و
مستقل از حرکت نسبی چارچوبهای مرجع فرض میشود، نسبی بودن زمان
است. به بیان دیگر ، زمانی که شخصی میگوید من هر روز راس ساعت
دوازده شب میخوابم، منظورش این است که دو رویداد خوابیدن او و
قرارگرفتن عقربه ساعت روی عدد دوازده بطور همزمان روی میدهند،
اما مسئله اصلی این است که این دو رویداد که در یک چارچوب همزمان
هستند، در چارچوب دیگری که نسبت به چارچوب اول در حال حرکت است،
همزمان به نظر نمیآیند، هر چند هر دو چارچوب لخت باشند. بنابراین
زمان، کمیتی مطلق نبوده و به سرعت چارچوب مرجع بستگی دارد.
آیا اتساع زمان در زندگی روزمره قابل مشاهده است ؟
اتساع زمان
را در زندگی روزمره نمیتوان احساس کرد، چون سرعتهایی که ما با
آنها سر و کار داریم، به مراتب کمتر از سرعت انتشار نور هستند. به
عنوان مثال، در مورد هواپیمایی که با سرعت 270 متر بر ثانیه در حال
پرواز است، نسبت عددی بسیار کوچک و برابر 13- 10*18 خواهد
بود و لذا به راحتی مشاهده میشود که در چنین سرعتهایی مسئله
اتساع زمان کاملا منتفی است. چون برای مشاهده اتساع زمانی در این
مورد به یک ساعت اتمی با دقتی در حدود 13- 10 نیاز
داریم. البته لازم به ذکر است که با قرار دادن ساعتهای اتمی در
هواپیماهای جت این نتایج اثبات شده است و فقط در حد تئوری و نظریه
نیست و از نظر تجربی نیز به تائید رسیده است.
دانشمندان
با تحقیق در مورد تاثیر اتساع زمان بر طول عمر افراد متوجه شده اند
که افراد ورزشکار (حتی آنهایی که فقط پیاده روی میکنند) حدود کسر
بسیار کوچکی از ثانیه بیشتر از سایر افراد عمر میکنند و کوچکی
این کسر به دلیل سرعت کمی (نسبت به سرعت نور) است که آنها نسبت به
دیگران دارند. پس اگر انسان بتواند با سرعتهایی نزدیک سرعت نور
حرکت کند، سالیان سال عمر میکند و جوان میماند، البته از نظر
ناظر ساکن.
مثالی
برای زمان نسبی
" طبق نظریه
نسبیت خاص، زمان، مطلق (ثابت) نیست. بنابراین نظریه، هر چه حرکت
خطی جسم افزایش یابد، زمان برای آن جسم کندتر می شود. این نظریه با
استفاده از دو ساعت اتمی که یکسان تنظیم شده بودند ثابت شده است.
برای
اینکار، یکی از ساعتها را در زمین نگاه داشته و دیگری را در یک
هواپیمای جت بسیار سریع قرار می دهند. بعد از مقایسه می بینیم که
ساعت ثابت در زمین، همیشه کمی جلوتر از ساعت متحرک است."
طول نسبی
جورج فیتز
جرالد (1901_1851)، فیزیکدان ایرلندی، اعلام کرد که ماده در جهت
حرکتش منقبض (فشرده) می شود. یعنی در نظر یک بیننده ساکن، طول موشک
هنگامیکه در حدود سرعت نور حرکت می کند کوتاهتر از زمانی است که
حرکت نمی کند.
در این حین،
سرنشینان موشک در حال حرکت متوجه هیچگونه تغییری نمی شوند. آلبرت
انیشتین نشان داد که اجسام، هنگامیکه با سرعت نور حرکت کنند، به
طول صفر خواهند رسید.
سیاهچاله ها
طبق نظریه
نسبیت عام، گرانش انحنا دهنده فضا - زمان است. فضای حول ستاره به
نحو بارزی خم میشود در لحظهای که هسته ستاره تبدیل به حفره سیاه
میشود. این جرم خطوط فضا زمان را مانند پیلهای به دور خود
میپیچد. امواج نوری کم تحت زوایای خاصی به سمت سیاهچاله روان
میشود. در سطح کرهای که هم مرکز نقطه یکتایی سیاهچاله است، تجمع
میکنند. در فاصله معینی از سیاهچاله که بسته به جرم ستاره رمبیده
دارد، جاذبه آنچنان زیاد است که نور نمیتواند فرار کند، به این
فاصله افق حادثه گفته میشود.
ساختار سیاهچالهها
با
حل استاتیک غیر چرخشی با تقارن کروی برای معادلات میدان انیشتین
این نکته مشخص میشود که سیاهچالهها که از یک سمت به صورت چاه عمل
میکنند، در سطح دیگری بصورت چشمه عمل میکند. یعنی میتواند دو
سطح مختلف فضا زمان را از جهانهای گوناگون یا دو نقطه بسیار دور از
جهان خودمان را به هم متصل کند. که به این حالت کرم چاله یا پل
انیشتین رزن گفته میشود.
سیاهچالهها چگونه بوجود میآیند؟
هر
چه ستارههای نوترونی بزرگتر باشد کشش جاذبهای داخلی آن نیز بیشتر
خواهد بود. در سال 1939 اوپنهایمر فکر کرد که نوترونها نمیتوانند
در برابر همه چیز مقاومت کنند. به نظر او اگر یک چیز در حال از هم
پاشیدن بزرگتر از 2.3 برابر اندازه خورشید بود، آنگاه نه تنها
الکترونها بلکه نوترونهای آن نیز در هم میشکست.
همچنین
باید بدانیم که وقتی نوترونها در هم شکستند، دیگر هیچ چیز مطلقا
وجود ندارد که از در هم پاشیدن ستاره جلوگیری کند. اگر شما خود را
روی سطح یک توده در حال از هم پاشیدن تصور کنید، آنگاه شما با فرو
ریختن آن جسم به مرکز آن نزدیکتر و نزدیکتر خواهید شد. و بنابراین
نیروی جاذبه بیشتر و بیشتری را حس خواهید کرد. تا هنگامی که ستاره
به مرحله کوتوله سفید برسد، شما بیش از 1.016 تن وزن پیدا خواهید
کرد.
وقتی
که ستاره به در هم پاشیدن ادامه داد و از مرحله ستاره نوترونی هم
گذشت و بطور کامل از هم پاشید، وزن شما از 15000 میلیون تن بیشتر و
بیشتر خواهد شد. اگر سیاهچاله به اندازه کافی به ما نزدیک بود،
میتوانستیم نیروی جاذبه بر آن را حس کنیم. اما وقتی یک سیاه چاله
در میان ستارهها خیلی دورتر از ما قرار دارد، آیا میتوانیم وجود
آنرا اثبات کنیم؟ برای این منظور اخترشناسان دو راه آشکار شدن حدس
میزنند :
1- اول
از روی جرم سحابی، برای مثال اگر آنها جرمهای تمام ستارگان موجود
در یک خوشه ستارهای مرئی بطور قابل ملاحظهای کمتر از جرم خوشه
وجود داشته باشد، مرکز کهکشانها به عنوان مکانهایی تلقی میشوند که
در آنها سیاهچالهها وجود دارند. زیرا چگالی مواد در آنجا زیاد
است.
2- راه
دوم نیز این بوده که اگر چه hc سیاهچالهها هیچ تشعشعی خارج
نمیشود، اما چیزهایی که در سیاهچالهها سقوط میکنند، به هنگام
سقوط اشعه ایکس از خود منتشر میکنند و هر چیز کوچکی که در
سیاهچالهها سقوط کند تنها مقدار کمی اشعه ایکس از خود منتشر
میکند. این مقدار برای کشف آن در فاصله میلیونها میلیون کیلومتری
کافی نخواهد بود.
در
سال 1971 یک دانشمند انگلیسی به نام استفن هاوکینگ عنوان کرد که
این واقعه بوجود آمدن سیاهچالهها هنگامی که جهان نخستین انفجار
بزرگ خود را آغاز کرد اتفاق افتاده است. هنگامی که تمامی مواد
تشکیل دهنده جهان منفجر شد، مقداری از این مواد آن چنان به هم
فشرده شدند که تبدیل به سیاهچاله گشتند. وزن برخی از این
سیاهچالهها ممکن است به اندازه وزن یک سیاره کوچک و یا از آن کمتر
باشد و وی آنها را سیاهچاله کوچک نامید.
نتایج تحقیقات هاوکینگ
- سیاهچالهها
میتوانند وزن از دست بدهند.
- مقداری
از انرژی جاذبهای آنها در خارج از محدوده شعاع شوارتز شیلد ستاره
به ذرات ماده تبدیل میشود.
- ممکن
است این ذرات به فضای بیرون بگریزند از این طریق مقداری از مواد
تشکیل دهنده سیاهچالههای بزرگ که به اندازه یک ستاره وزن دارند،
برای تبخیر همه مواد تشکیل دهندهاش میلیونها میلیون سال وقت لازم
است. در حالی که در این مدت خیلی بیشتر از این مقدار ماده به آن
اضافه میشود. بنابراین هیچگاه از طریق تبخیر وزن آن کاسته
نمیشود.
- هر
چه سیاهچاله کوچکتر باشد سرعت تبخیر آن بیشتر است یک سیاهچاله کوچک
واقعی باید بیشتر از مقدار مادهای که به خود جذب میکند وزن از
دست بدهد. بنابراین سیاهچاله کوچک باید بوسیله تبخیر کوچکتر و
کوچکتر شود و بالاخره هنگامی که دیگر خیلی خیلی کوچک شد یک مرتبه
تبخیر آن حالت انفجاری به خود گرفته و تشعشعاتی حتی با انرژی بیشتر
از اشعه ایکس منتشر کند. اشعه منتشر شده از این طریق اشعه گاما
خواهد بود.
- سیاهچالههای
کوچکی که 15 میلیون سال پیش هنگام نخستین انفجار بزرگ جهان ایجاد
شدهاند، اکنون ممکن است در حال ناپدید شدن باشند. هاوکینگ اندازه
اولیه آنها و نوع اشعه گامایی را که هنگام انفجار تولید میکنند،
حساب کرد.
انواع سیاهچاله
شوارتس
شیلد: ساده
ترین نوع سیاهچالههاست، بار و چرخش ندارد، تنها یک افق رویداد و
یک فوتون کره دارد، از آن نمی توان انرژی استخراج کرد. شامل تکینگی
، نقطهای است که در آن ماده تا چگالی نامحدود در هم فرو رفته است.
رایزنر-
نورد شتروم: هم
بار دارد وهم چرخش ، می تواند دو افق رویداد داشته باشد ، اما تنها
یک فوتون کره دارد. شامل یک تکینگی نقطه ای است که وجود آن در
طبیعت نامحتمل است، زیرا بارهای آن همدیگر را خنثی می کنند.
کر: چرخش
دارد، اما بار ندارد. بیضی و از بیرونی حد استاتیک است. منطقه تیره
میان افق رویداد و حد استاتیک ارگوسفر است، که می توان از آن انرژی
استخراج کرد. می تواند دو افق رویداد و دو حد استاتیک داشته باشد.
دو فوتون کره دارد. شامل یک تکینگی حلقهای است.
کر-
نیومان: هم
بار دارد و هم چرخش ، همان سیاهچاله کر است، جز اینکه بار دارد،
ساختارش شبیه ساختار سیاهچاله کر است. میتوان از آن انرژی استخراج
کرد. یک تکینگی حلقهای دارد.
به
نظر پژوهشگران چهارنوع سیاهچاله همچنانکه ذکر شد می تواند وجود
داشته باشند. مهمترین موضوع در باب سیاه چاله آنست که، بدانیم ماده
در داخل سیاهچالهای که حاصل آمده است در نهایت به چه سرنوشتی دچار
می شود؟ اختر فیزیکدانان میگویند:
اگر
مقداری ماده به داخل حفره سیاه از قبیل آنچه که از یک ستاره وزین
مرده بجای مانده بیندازید، نتیجه نهایی همواره الزاما یک چیز خواهد
بود و تنها جرم ، بار الکتریکی و اندازه حرکت زاویه ای که جسم با
خود حمل می کند باقی خواهند ماند. اما اگر کل جهان به داخل حفره
سیاه خود بیفتد، یعنی به شکل سیاهچاله در آید، دیگر حتی کمیاب
بنیادی (جرم) ، بار الکتریکی و اندازه حرکت زاویه ای نیز ناپدید می
گردند.
مجهولات سیاهچالهها
اگر
ستاره شناسان بتوانند نوع پرتوهایی که هاوکینگ پیش بینی کرده است،
شناسایی کنند، مدرک خوبی برای تأیید تشکیل و وجود سیاهچاله بدست
خواهد آمد. اما تاکنون پرتوهای پیش بینی شده کشف نشدهاند. با
اینحال هر لحظه ممکن است این پرتوها شناسایی شوند. دلیل تابش اشعه
ایکس از حفره سیاه این است که جرمی که توسط طوفانهای ستارهای خود
ستاره ، از سطح آن میگریزند، در فاصله مناسبی که به حفره سیاه
رسیدند، توسط حفره شکار میشوند و در مداری به دور حفره شروع به
چرخش کرده و به این ترتیب شکل یک دیسک عظیم را تشکیل میدهند.
با
توجه به این نکته که لایههای داخلیتر دیسک سریعتر از لایههای
خارجی میچرخند، در اثر اصطکاک لایههای مختلف دیسک گرم شده و شروع
به تابش اشعه ایکس میکنند. به این دیسک ، دیسک تجمعی گفته میشود.
این حالت برای اولین بار در یک ستاره دوتایی مشاهده شده است.
احتمالا قطر خود حفره سیاه (قطر افق حادثه) 30 کیلومتر است و برای
تمامی ستاره دوتایی سیاهچاله ساختمان به همین شکل است
نظریه جهانهای موازی
آیا نسخه
دومی از شما، یک رونوشت از خود شما وجود دارد که همین الان مشغول
خواندن این مقاله باشد؟
آیا شخصی
دیگر با اینکه شما نیست، روی سیارهای به نام زمین با کوههای مه
گرفته، مزارع حاصل خیز و شهرهای بی در و پیکر در منظومه خورشیدی که
هشت سیاره دیگر نیز دارد، زندگی میکند؟
آیا زندگی
این شخص از هر لحاظ درست عین زندگی شما بوده است؟
اگر جوابتان
مثبت است، شاید در این لحظه او تصمیم بگیرد این مقاله را تا همین
جا رها کند، در حالی که شما به خواندن مقاله تا انتها ادامه خواهید
داد.
نظریه جهانهای موازی
اندیشه
وجود یک خود دیگر نظیر آنچه که در بالا شرح آن رفت عجیب و غیر
معقول به نظر میرسد، اما آنگونه که از قرائن بر میآید انگار
مجبوریم آن را بپذیریم. زیرا مشاهدات نجومی از این اندیشه غیر مادی
پشتیبانی میکنند. بنابر این پیش بینی سادهترین و پر طرافدارترین
الگوی کیهان شناسی که امروزه وجود دارد، این است که هر یک از ما یک
جفت (همزاد) داریم که در کهکشانی که حدود () متر دورتر از زمین
قراردارد، زندگی میکنند.
این
مسافت آنچنان زیاد است که بطور کامل خارج از هر گونه امکان
بررسیهای نجومی است، اما این امر واقعیت وجود نسخه دوم ما را کمرنگ
نمیکند. این مسافت بر اساس نظریه احتمالات مقدماتی برآورده شده و
حتی فرضیات خیال پردازانه فیزیک نوین را نیز در بر نگرفته است.
فضای بیکران
اینکه
فضا بیکران است و تقریبا بطور یکنواخت از ماده انباشته شده است،
چیزیست که مشاهدات هم آن را تأیید میکنند. در فضای بی کران حتی
غیر محتملترین رویدادها نیز بالاخره در جایی، اتفاق خواهند افتاد.
در این فضا، بینهایت سیاره مسکونی دیگر وجود دارد، که نه تنها یکی
بلکه تعداد بیشماری از آنها مردمانی دارند که شکل ظاهری ، نام و
خاطرات آنها دقیقا همان هاست که ما داریم. به ساکنانی که تمامی
حالتهای ممکن از گزینههای موجود در زندگی ما را تجربه میکنند. من
و شما احتمالا هرگز خودهای دیگرمان را نخواهیم دید.
وسعت عالم
دورترین
فاصلهای که ما قادر به دیدن آن هستیم، مسافتی است که نور در مدت
14 میلیارد سال که از انفجار بزرگ و آغاز انبساط عالم سپری شده
است، طی میکند. دورترین اجرام مرئی هم اکنون حدود 1026*4
متر دور تر از زمین قرار دارند. این فاصله، عالم قابل مشاهده توسط
ما را تعریف میکند. بطور مشابه، عالمهای خودهای دیگر ما کراتی
هستند به همین اندازه، که مرکزشان روی سیاره محل سکونت آنهاست.
چنین ترکیبی سادهترین و سر راستترین نمونه از جهانهای موازی است.
هر جهان تنها بخشی کوچک از " جهان چند گانه " بزرگتر است.
جدال فیزیک و متا فیزیک
با
این تعریف از جهان ممکن است شما تصور کنید که مفهوم جهان چند گانه
تا ابد در محدوده قلمرو متا فیزیک باقی خواهد ماند. اما باید توجه
داشت که مرز میان فیزیک و متا فیزیک را این مسأله که یک نظریه از
لحاظ تجربه قابل آزمون است، یا خیر تعیین میکند، نه این موضوع که
فلان نظریه شامل اندیشههای غریب و ماهیتهای غیر قابل مشاهده است.
مرزهای فیزیک به تدریج با گذر زمان فراتر رفته و اکنون مفاهیمی است
بسیار انتزاعی تر نظیر زمین کروی، میدان الکترو مغناطیسی نامرئی،
کند شدن گذر زمان در سرعتهای بالا، برهمنهی کوانتومی، فضای خمیده و
سیاهچاله را در بر گرفته است. طی چند سال گذشته مفهوم جهان چند
گانه نیز به این فهرست اضافه شده است.
پایه
این اندیشه بر نظریاتی است که امتحان خود را به خوبی پس دادهاند.
نظریاتی همچون نسبیت و نظریه مکانیک کوانتومی، افزون بر آن به دو
قاعده اساسی علوم تجربی نیز وفادار است. که پیش بینی میکنند و
میتوانند آن را دستکاری نمایند.
انواع جهان های
موازی
دانشمندان
تا کنون چهار نوع جهان موازی متفاوت را تشریح کردهاند. هم اکنون
پرسش کلیدی وجود یا عدم جهان چند گانه نیست، بلکه سوال بر سر تعداد
سطوحی است که چنین جهان میتواند داشته باشد. یکی از نتایج متعدد
مشاهدات کیهان شناسی اخیر این بوده است که جهانهای موازی دیگر
مفهومی خیال پردازانه و انتزاعی صرف نیست. به نظر میرسد که اندازه
فضا بینهایت است. اگر اینگونه باشد، بالاخره در جایی از این فضا هر
چیزی که امکان پذیر باشد واقعیت خواهد یافت. اصلاً مهم نیست که
امکان پذیری آن تا چه حد نامتحمل است.
فراسوی
محدوده دید تلسکوپهای ما، نواحی دیگری از فضا کاملا شبیه آنچه که
پیرامون ماست وجود دارند، آن نواحی یکی از انواع جهانهای موازی
هستند. دانشمندان حتی میتوانند محاسبه کنند که این جهانها بطور
متوسط چقدر با ما فاصله دارند و مهمتر از همه اینکه تمامی اینها
فیزیک حقیقی و واقعی است. زمانی که کیهان شناسان با نظریاتی روبرو
میشوند که از استحکام لازم برخوردار نیستند، نتیجه میگیرند که
جهانهای دیگر میتوانند ویژگیها و قوانین فیزیکی کاملا متفاوتی
داشته باشند. وجود این جهانها بسیاری از جنبههای پرسش بنیادی در
خصوص ماهیت زمان و قابل درک بودن جهان فیزیکی را پاسخ داد.
شگفتیهای علم
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40
آخرین
مقالات |