بيش از ده سال پيش، در ابتدای شروع (کوتاه مدت!) فعاليت های
اجتماعی ام در جامعه ايرانی مستقر در شهر واشنگتن و حومه، با دختر
ارشد اين خانواده، آذيتا مقدم آشنايی پيدا کردم.
آذيتا يکی ازبنيان گزاران و فعالان نهاد اجتماعی - فرهنگی "خانه
ايران" در حومه واشنگتن بود.
در آن زمان، فعاليت های خستگی ناپذير او در جمع آوری هزينه معالجه
دو هموطن مبتلا به سرطان خون، از نمونه های بارز روحيه خيرخواهانه
خانواده مقدم، و از دلايل اوليه کشش و تمايل من به آشنائی با آنها
بود. پس از گذشت يک دهه پرفراز و نشيب و شناخت بيشتر اين خانواده،
می بينم که غريزه اوليه من به جا بوده و روحيه دست و دلباز آنها
همچنان حامی و ياور نيازمندان است.
مرکز آموزشی ای اس ام در سال ١٩٩٢ پس از ثبت نام و اخذ گواهی نامه
تدريس، در ناحيه راکويل در ايالت مری لند، و زير سايه دانشگاه
معتبر و ايالتی "مری لند" شروع به کار کرد. رياست اين موسسه برعهده
خانم انسی مقدم می باشد که در طول هفته به همراه همسر خود از
بامداد تا شامگاه اين مرکز را اداره می کنند.
خانم مقدم - که همچون محوری استوار تضمين کننده وحدت اين خانواده
می باشد-، در دوران پيش از انقلاب و چندی پس از آن، معلم کلاس های
اول و دوم دبستان بودند و آقای مقدم با افتخار گوشزد می کند که
ايشان در مدارس مناطق جنوب پايتخت مشغول به تدريس بود و با پشتوانه
خاص خود، بچه های بی بضاعت و نيازمند را تعليم می داد.
آقای مقدم نيز در دوران پيش از انقلاب در کنار مشاغلی چون مديريت
در کارخانه های سيمان و تهيه آلومينيوم (کسبه خصوصی)، به مدت هشت
سال مدير بخش مهندسی هتل هيلتون تهران، و سپس رئيس کارخانه توشيبا
در شهر رشت و نهايتاً نايب رئيس اين کارخانه در سرتاسر ايران
بودند.
از آقای مقدم می پرسم: "چطور شد که به فکر شروع يک مرکز آموزشی
افتاديد؟" در جواب می گويد: "همان طور که گفتم، همسرم سابقه تدريس
و علاقه بسياری به ادامه همان مسير داشت. پسرمان حامد نيز در دوران
دانشگاه به دليل استعدادی که در رياضيات نشان داده بود، به عنوان
استادیار مشغول به کار شد و همچنين برای کمک در امرار معاش، برای
همدوره های خود کلاس های خصوصی به راه انداخت. حامد بعد از ظهرها
با استفاده از اتاق های دانشگاه، به گروه های ٨-١٠نفره درس می
داد و این کار، حدود شش سال به طور نيم وقت ادامه یافت. بنابراين
تاسيس چنين مرکزی برای ما عملی طبيعی به نظر می رسيد."
خانم مقدم در تایید گفته های همسر خود می گويد: "در سال های
ابتدايی مهاجرت به آمريکا، بنا به پيشنهاد يکی از دوستان خانوادگی،
در سان دياگو در ايالت کاليفرنيا کار خريد و فروش اتوموبيل براه
انداختيم که دلبستگی به آن حقيقتاً برای خانواده ما امکان ناپذير
بود. البته پسرمان حامد که در آن زمان فوق ليسانس خود را در مهندسی
برق تمام کرده بود، برای کمک به خانواده مدرک مکانيکی اتوموبيل را
نيز، در حالی اخذ کرد که برای همگی ما روشن بود که قلباً راضی به
اين کار نيست."
مشکل اوليه ما پيدا کردن مکانی برای دفاتر و برقراری کلاس
هايمان بود.
خانم مقدم در ادامه توضيح می دهد: "شکی نيست که به طور کلی درآمد
چندانی در حرفه تعليم و تربيت وجود ندارد. اما واقعاً این نظریه که
به شاگردان در يادگيری بهتر دروس کمک کرده و پلی بر چالش های آنها
در دستيابی به آينده ای موفق تر باشيم، ارزشی بيش از درآمدهای کلان
دارد."
پس از يک گردهمايی خانوادگی (يکی ديگر از خصوصيات قابل توجه
وابستگی و نزديکی اين جمع، این است که برای اتخاذ تصميمات مهم
گردهم آمده و به مشورت می پردازند)، تصميم بر این شد که تغییر شغل
داده شود. بنابراین خانواده با جدايی دوستانه از شريک خود، همگی در
ايالت مری لند مستقر شده و اقدام به تاسيس مرکزی آموزشی نمودند.
آقای مقدم با مروری بر قدم های اوليه می گويد: "مشکل اوليه ما پيدا
کردن مکانی برای دفاتر و برقراری کلاس هايمان بود. لزوم نزديکی
اين مکان به دانشگاه برای تسهيل رفت و آمد دانشجويان نيز از مسائلی
بود که می بايست در نظر می گرفتيم. مطمئن نيستم که مشکل يافتن مکان
چه بود، اما حدس می زنم به خارجی بودن ما مربوط می شود. چون از نظر
اعتباری، به خاطر مالکيت فروشگاه اتوموبيل در سان دياگو، مشکلی
نبود. به هرحال پس از جستجوی بسيار و بحث و گفتگوی فراوان، مالک
ساختمانی را راضی کرديم تا فضايی مناسب در نزديکی دانشگاه در
اختيار ما بگذارد."
در سال ١٩٩٢، مرکز آموزشی ای اس ام با مالکيت اقليتی ملی (ايرانی)
و جنسی (خانم انسی مقدم) شروع به کار کرد. در آغاز کار فقط کلاس
های رياضی در اين مرکز تدريس می شد که گهگاهی نيز آذيتا (ليسانس
مهندسی برق) در کنار شغل اصلی و تمام وقت خود در شرکت "هيوليت
پاکرد"، در تدريس اين کلاس ها کمک می کرد. به تدريج دروس فيزيک،
شيمی، حسابداری، اقتصاد و آمار نيز به ترکيب کلاس های اين مرکز
افروده شد.
موفقيت شاگردان مرکز آموزشی ای اس ام در ارتقاء نمرات خود در
امتحانات دانشگاهی، اسم اين مرکز را زبانزد دانشجويان کرد تا حدی
که اين مرکز از ايالاتی ديگر همچون نيويورک و نيوجرسی نيز متقاضی
می پذيرفت و هر ترمی نزديک به هزار و پانصد شاگرد داشت.
اما در سال ۱۹۹۷، تعداد دانشجويان اين موسسه به مقدار چشمگيری کاهش
يافت. آقای مقدم در رابطه با اين نوسان غيرمنتظره، می گويد: "پس از
تحقيقات اوليه در این مورد ، دريافتيم که دانشگاه مری لند بدون
صدور اعلاميه، حد متوسط معدل متقاضيان برای ثبت نام را افزايش داده
است. مشتريان ما اکثراً شاگردانی بودند با معدل متوسط يا کم، و به
همين دليل و برای افزايش اين نمرات به مرکز ما مراجعه می کردند.
اما با تغيير در سياست و قبول کانديداهای معدل بالای حد متوسط ملی،
موسسه ما نيز با کاهش مراجعين روبرو شد. به همين دليل کلاس های
موسسه را به سوی تدريس فناوری اطلاعاتی (آی تی) متمرکز کرديم. تا
مدتی نيز کارمان بسيارخوب پيش می رفت تا اينکه استادان دانشگاه مری
لند دست به شکايت و مانع تراشی زدند و چون ما برای تدريس
شاگردانشان به آنها باج نمی داديم (البته کسی رسماً چنين تقاضايی
نکرده بود)، می گفتند که اگر موسسه ما به اين خوبی به شاگردان درس
می دهد، پس آنها چکاره اند."