بحث جالبی است
که چگونه گرانش جهان را شکل می دهد و خصلتی غشایی دارد که جهان
ما را احاطه کرده است و به عنوان بعد چهارم فضا در نظر گرفته
می شود و فضا - زمانی پنج بعدی را به تصویر می کشد.
نظریه فضا - زمان پنج بعدی که در آن گرانش بعد چهارم و زمان
بعد پنجم آن است به صراحت در نظریه سی. پی. اچ. تشریح شده است.
يک جهان پنج بعدي
بتازگي من اين افتخار را داشته ام، که تئوري همه چيز جديدي،
بنام CPH سي.
پي. اچ را،
مطالعه کنم. نظريه سي. پي. اچ از طرف يک فيزيکدان ايراني بنام آقاي
حسين جواديطرح شده است. تئوري آقاي جوادي من را به ياد
مونادولوژي لايبنيتس مياندازد، مدلي از جهان که بهپلوراليسم متمايل
بود. پلوراليسم لايبنيتس به پلوراليسم اتميستها (از دموکريت
تا راسل) نزديک تر بود، تا به پلوراليسم ارسطو مونادولوژي
لايبنيتس سالهاست که توجه من را جلب کرده است، يعني از 25 سال
پيش که اول بار درباره آن در آثار برتراند راسل خواندم. فلسفه
"اتميسم منطقي" خود برتراند راسل را در اتميسم
منطقي-يک پاراديم يا يک هدف شکست خورده مفصلأ
بحث کرده ام.
جالب است بيادآوريم که لايبنيتس چقدر از مفهوم *کنش در فاصله Action
at a distance*
در تئوري جاذبه نيوتون، آشفته شد، که تا حد مجادلات زشتي با
نيوتون جلو رفت. در واقع، درست است که دعواي آنها بر سر حساب
انتگرال و ديفرانسيل، درباره اختلاف بر سر درستي يا غلطي
تئوري نبوده، و بر سر اين بود که کداميک از آنها اول Calculus را
اختراع کرده است، اما نزاع آنها بر سر *کنش در فاصله*، اختلافي
واقعي بين آندو بود، که حتي تا حد مشاجره درباره الهيات هم
گسترش يافت.
جوادي نيز سعي دارد موضوع کنش در فاصله را با تئوري تبديل کميت
برداري نيرو vector
quantity و
کميت عددي انرژيscalar
quantity توضيح
دهد، وقتيکه او نشان ميدهد حاصل ضرب يک کوانتوم نيرو در طول
پلانک برابر يک کوانتوم کار:
Wq=Fg.Lp
است. بنابراين نظير لايبنيتس، براي جوادي، هيچ عملي (کنشي) در
فاصله وجود ندارد، و فضا از گراويتون ها پر شده است، که بر هم
متقابلأ اثر ميگذارند. براي جوادي گراويتون ها چيزي نيستند،
غير از سي. پي. اچ، وقتيکه گردش Spinدارد،
و سي.پي. اچ. Creation
Particle Higgs ذره
بنيادي جهان است، با جرم ثابت ، در حرکت ثابت، در چارچوب
ساکنInertial
frame به
عبارت ديگر، تمام جهان يک دنياي ساده 5 بعدي است (متذکر شوم که
در اينجا گردش Spin به
مثابه يک بعد در نظر گرفته شده است). مدل جوادي، نه تنها
ناسازگاريهاي مکانيک کوانتا و تئوري نسبيت را توضيح ميدهد، حتي
مسائل فيزيک کلاسيک را بهتر از تئوري 10 بعدي ريسمانها توضيح
ميدهد. مثلأ از آنجا که نيرو کميتي برداري است، ثبات مقدار
حرکت Conservation
of momentum در
هر سه بعد فيزيکي همزمان حفظ ميشود، در صورتيکه جرم و انرژي
کميت هاي عددي هستند، يعني ثبات جرم و انرژي Conservation
of mass and energy يک
بعدي حفظ ميشوند، حد اقل وقتيکه با مکانيک کلاسيک سر و کار
داريم. حال تبديل پذيري نيرو و انرژي در تئوري سي. پي. اچ،
اين مفاهيم اساسي فيزيک را يکسان ميکند. در نهايت نظريه سي.
پي. اچ، چالش اصلي فيزيک معاصر، يعني اتحاد سه نيروي طبيعت را
ممکن ميکند.
البته من بايستي همچنين ذکر کنم که از ديدگاه تکنولوژي، موفقيت نانوتکنولوژي يکي
از بهترين اثبات هاي اتميسم است. همانگونه که در 1959 فاينمن
گفت، نانو تکنولوژي چيزي نيست جز ساختن مجدد جهان "از اتم تا
اتم". مضافأ آنکه بخاطر آوريم آنچه برتراند راسل درباره آناليز
نوشته بود.
"يک هدف که در همه آنچه من گفته ام جريان دارد، مدلل کردن
آناليز است، يعني که تدليل اتميسم منطقي، نظري که ميتوان در
تئوري، اگر نه در پراتيک، به نهايت بسيط دستيافت، که از آن
دنيا را ساخت، و آن بسيط ها simples آن
نوع واقعيت را دارند که متعلق به هيچ چيز ديگري نيست.
در سطور زير من تحليل خود از مونادولوژي لايبنيتس را، از
ديدگاه فلسفه علم، ارائه ميکنم، به اين اميد که در عين آنکه
بحث هاي تئوري سي. پي. اچ. در مجامع فيزيک جريان دارد، من
بتوانم کمک کنم بحث هاي مشابهي درباره مدل سي. پي. اچ در محافل فلسفه
علم شروع شود.
متن زير برگرفته از
http://www.ghandchi.com/394-MonadsCPH.htm
نوشته آقاي سام
قندچي مقيم آمريکا است. براي
مطالع سخنراني ايشان در سال 1984 برکلي کاليفرنيا تحت عنوان
فلسه علم در قرن بيستم به لينک زير مراجعه فرماييد.
http://www.ghandchi.com/358-falsafehElmEng.htm
برای
مطالعه ی بیشتر در این زمینه به کتاب الکترونیکی سی. پی. اچ.
به آدرس زیر مراجعه فرمایید
http://cph-theory.persiangig.com/C1090-ebookcph.htm
Sent: Monday,
June 05, 2006 4:45 AM
Subject: [Nabegheha
(elmi)] Bode jadid
دانشمندان از بعد جدید سخن می گویند
به تازگی دانشمندان
دانشگاههای دوک و روتگرز مدل ریاضی را طراحی کرده
اند که محققان را قادر می سازد تا تئوری بعد پنجم
را که در مقابل تئوری نسبیت عام اینشتین قرار دارد,
مورد آزمایش قرار دهند .
چارلز ار.کیتون از دانشگاه
روتگرز و آرلی ا. پیترزاز دانشگاه دوک مبنای
کارشان را تئوری شماره ۲ راندال- ساندرام تحت
عنوان مدل جاذبه غشایی (bran
world gravity model) قرار
دادند . بر اساس این تئوری جهان قابل رویت ما
در واقع به صورت یک غشاء یا پوسته نازک می
باشد که که در درون جهان بزرگتری قرار دارد ,همچون
دسته ای از سا قه های لطیف و نازک جلبکها یی
که در اقیانوس شناورند .این دنیای غشایی پنج
بعد دارد( چهار بعد فضایی به اضافه زمان). این
را با تئوری نسبیت عام اینشتین که بر اساس آن
فضا دارای چهار بعد است( سه بعد فضایی به
اضافه زمان) مقایسه کنید.
طرح کیتون و پیترز یک سری
پیامد های کیهانی را پیش بینی می کند که اگر
مشاهده شوند به دانشمندان کمک می کند تا صحت
تئوری غشایی را مورد ارزیابی قرار دهند .این
مشاهدات با کمک ماهواره هایی که در طی چند سال
آینده به فضا فرستاده خواهد شد امکان پذیر می
باشد.آنطور که پیترز می گوید اگر تئوری غشایی
ثابت شود به آن معنا است که بعد چهارمی نیز
درفضا وجود دارد و این تغییر فیلسوفانه ای در
نگرش ما نسبت به دنیای پیرامونمان ایجاد خواهد
کرد .
یافته های این دانشمندان برای
اولین بار در ۲۴ می ۲۰۰۶ در سایت مجله Physical
Review ارئه
شد .دکتر کیتون استاد دانشگاه روتگرز در اختر
فیزیک ودکتر پیترز استاد دانشگاه دوک در
ریاضیات و فیزیک می باشند.هزینه تحقیقات آنها
توسط بنیاد ملی علوم پرداخت می شود.
مدل غشایی راندال - ساندرام (برگرفته از
نامهای طراحان آن لیزا راندال از دانشگاه
هاروارد و رامان ساندرام از دانشگاه جان ها
پکینز )با استفاده از ریاضیات نشان می دهد که
چگونه نیروی جاذبه فرم جهان هستی را شکل می
دهد, توصیفی که کاملا از آنچه تئوری نسبیت عا
م اینشتین ارائه می کند متفاوت است.مدل کیتون
و پیترز براساس وجه تمایز مفهوم نیروی جاذبه
در تئوری غشایی از تئوری اینشتین طراحی شده
است .براساس تئوری غشایی سیاه چاله هایی که در
دوران آغازین شکل گیری جهان هستی ایجاد شده
اند هنوز هم وجود دارند. سیاه چاله ها با جرمی
شبیه خرده سیارکها بخشی ازجرم تاریک در حهان
هستی می باشد.همانطور که از نام جرم تاریک بر
می آید, نوعی جرم می باشد با نیروی جاذبه
بسیار زیاد که نور از آن عبور نمی کند و منعکس
نیزنمی شود.
بر اساس تئوری نسبیت عام سیاه چا له های اولیه
به تدریج ناپدید شده اند و در حال حاضر دیگر
وجود خارجی ندارند.در این رابطه کیتون می گوید:" هنگامی
که ما مشغول تخمین فاصله سیاه چاله ها در
دنیای غشایی از زمین بودیم با کمال تعجب متوجه
شدیم نزدیک ترین سیاه چاله در داخل مدار سیاره
پلوتون قرار دارد�.پیترز اضافه می کند:� اگر
سیاه چاله ها از حتی یک درصد ماده تاریک
کهکشان ما تشکیل شوند در آن صورت باید هزاران
سیاه چاله در منظومه شمسی ما وجود داشته باشد!"
اما آیا سیاه چاله ها واقعا وجود دارند و می
توانند گواهی بر پنچ بعدی بودن فضا در تئوری
غشایی باشند؟
دانشمندان نشان دادند که با بررسی تاثیرات
سیاه چاله های دنیای غشایی برامواج الکترو
مغناطیسی که از سوی سایر کهکشانها به زمین
فرستاده می شوند می توان به این سوال پاسخ داد.
امواجی که از نزدیکی یک سیاه چاله عبورمی کنند
تحت تاثیر نیروی جاذبه شدید انحنا ء پیدا می
کنند. به این پدیده انحنای جاذبه ای گفته می
شود . یک موقعیت خوب برای بررسی پدیده انحنای
جاذبه ای بررسی آن دسته از امواج گاما است که
به سوی زمین ارسال می شوند .این امواج که حا
صل انفجارهای عظیمی هستد که در جهان رخ می
دهند به صورت کاملا اتفاقی توسط نیروی هوایی
ایالات متحده در سال ۱۹۶۰ کشف شدند.
بر اساس محاسبات کیتون و پیترز سیاه چاله ها
در مقابل امواج گاما مانند یک مانع عمل می
کنند همانند یک صخره در مقابل جریان آب رود
خانه. در اثر برخورد جریان آب با صخره فرمهای
هذلولی مانندی ایجاد می شود که در یک سطح قرار
ندارند برخی بالاتر و برخی نیز پا یین تر قرار
می گیرند گاهی اوقات در یکد یگر تداخل می کنند
و شکل جدیدی حا صل میکنند. در اینجا آنچه موجب
به وجود آمدن اشکال تداخلی می شود به ماهیت
صخره و آب برمی گردد.
به طور مشابه یک سیاه چاله در مسیر حرکت امواج
گاما همانند صخره ای در مقابل جریان آب عمل می
کند. دانشمندان معتقدند در اثر تداخل امواج در
این پدیده لبه های تاریک و روشنی ایجاد می شود
که نه تنها ماهیت سیاه چاله ها در دنیای غشایی
را نشان می دهد بلکه تعریف جدیدی از ماهیت فضا
و زمان ارائه می کند.علائمی از وجود بعد چهارم
در این امواج تداخلی مشاهده شده است .در اینجا
وجود بعد چهارم موجب نزدیک شدن این لبه ها به
یکدیگر می شود مقایسه کنید با آنچه تئوری
نسبیت عام در این زمینه می گوید.
بر اسا س گفته کیتون و پیترز با استفاده از
تلسکوپهای فضایی گاما که درآگوست ۲۰۰۷ به راه
اندازی حواهد شد این امکان وجود دارد که بتوان
لبه های حاصل از برخورد اشعه گاما با سیاه
چاله ها را اندازه گیری کرد .این تلسکوپ حاصل
همکاری مشترک ناسا, دپارتمان انرژی ایالات
متحده و انستیتو های تحقیقا تی متعددی در
فرانسه ,آلمان, ژاپن, ایتالیا و سوئد می باشد.
آنطور که دانشمندان میگویند
نتایج حاصل از این بررسیها قابل تعمیم به کلیه
سیاه چاله ها در داخل منظومه شمسی و یا در
خارج آن می باشد و چنانچه صحت تئوری غشایی
اثبات شود این نتیجه حاصل می شود که خیلی بیش
از آنچه تا کنون تصورمی رفته است سیاه چاله در
جهان هستی و جود دارد که همگی آنها دلیلی بر
وجود بعد چهارم در فضا می باشند.