شايد يكي از چالش هاي بزرگ اختر فيزيك در اين قرون
موضوع جذاب سياهچاله ها باشد . آنسوي افق رويداد بر هيچ شخصي مشخص
نيشت . شايد در آن سوي آن فضايي عميق پنهان شده باشد ، شايد اين
فضا آن حد بزرگ باشد كه براي انسان قابل تصور نباشد . انسان از
گذشته مي دانسته كه زمين كروي بوده و به عبارت بهتر مسطح نبوده و
در واقع خميده مي باشد ، به عبارت ديگر كره اي است كه لبه ندارد.
ما از روي آن نمي افتيم زيرا نيروي سحرآميز گرانش هركس و هرچيزي را
محافظت مي كند تا به سطح سيارات ديگر نيافتد .
پس از
آنكه نسبيت آلبرت اينشتن پا به عرصه نهاد به اين موضوع پرداخته شد
كه فضا خودش خميده است. حالا ما مي دانيم كه سفر به درياي بيكران
فضا كه ما به آن جهان مي گوئيم در واقع به مكاني ژرف و عميق است و
اگر مسافري بدون اطلاع به آن سفر كند ممكن است به داخلي اجرامي فوق
العاده عظيم سقوط كند و زندگي را براي هميشه وداع گويد و با يك
ريسك جانش را از دست بدهد . او به دروني افقي كاملا" مخفي سقوط مي
كند و ما هنوز به طور كامل نمي دانيم كه برايش چه پيش مي آيد اين
افق وحشتناك متعلق به سياهچاله است.
گرانش مهلك
يك سياهچاله يك جسم متناقض كيهاني است . يك ستاره
تاريك ، يك جسم كاملا" نا مرئي ، يك زندان براي نور . اين جسم يك
مرز دارد كه هر چيز وارد آن شود بازگشتي نخواهد داشت ، ما اين مرز
را افق رويداد مي خوانيم . يك كره كه هر چيز وارد آن شود براي
ابديت اسير آن مي شود ، مكاني كه ديگر امكان فرار از آن نيست .
جايي كه در آن سطح جامد وجود ندارد . در اين هنگام هر چيز حتي نور
مكيده مي شود و فقط يك گردات ژرف گرانشي مشاهده مي شود ، اين اجرام
بسيار بي رحم هستند و هرجيز را كه به طرفشان بيايد جذب مي كنند ،
در واقع آن جسم را براي هميشه از آمدش پشيمان مي كند . ما از مركز
كه تكينگي خوانده مي شود اطلاعات چنداني نداريم ولي مي دانيم كه در
آنجا گرانشي مهلك حكم فرما است.
چهره ي
اين اجرام هميشه مخفي و پوشيده است . تكينگي آنها هميشه به صورت
نقطه اي است كه نيروي گرانش فوق العاده اي در آن متمركز شده است .
همه ي اجرام و امواج الكترومغناطيسي و انرژي كه در سياهچاله
فروافتاده اند در نقطه اي فوق العاده كوچك و فوق العاده چگال فشرده
شده اند و گرانشي نا متناهي ايجاد مي كنند . سياهچاله ها عموما"
گازهاي ميان ستاره را حريصانه قورت مي دهند . فضا از وجود اين
اجرام متلاطم است و هم چنين زمان از جود آنها فشرده مي شود تا
اينكه متوقف شود . چون نور نمي تواند از افق رويداد سياهچاله عبور
كند ما آن مكان را لبه جهان فرض مي كنيم.
مختصري از داستان گرانش
مفهوم گرانش : اين نيروي نامرئي كه بر زندگي ما مسلط است و ما را
بروي زمين نگاه مي دارد . اين نيرو براي مدتها طولاني انسان هاي
بزرگ را كشفش به مبارزه طلبيده است . حتي روزي كه گاليله در بالاي
برج پيزا كه كج است به مشاهده مي پراداخت اين سؤال برايش پيش آمد
كه چرا اجسام به سوي پائين سقوط مي كنند . گاليله تعجب كرد كه چرا
اجرام سنگين و اجرام سبك با يك زمان يكسان به سطح زمين مي رسند .
همچنين از اين موضوع كه چرا سيارات در راهشان به حركت مي پردازند
حيرت كرد . زماني كه كشفيات خود را در مورد سيارات بيان كرد او را
به اين جرم كه در قوانين كليسا بدعت گذاري كرده است دستگير كردند و
در دادگاه هاي خود محكوم كردند . اين كه چرا آنها اين كار را كردند
بحثي كاملا" مجزا است كه در اين مقال نمي گنجد . او سرانجام در سال
1642 در فلورانس زماني كه سعي مي كرد كه نشان دهد گرانش عامل اين
امر است درگذشت .
در يك كريسمس چارچوب گرانش به دست دانشمند بزرگ سر ايزاك نيوتن
نهاده شد . او با 28 ماه انديشه ي پياپي توانست حساب ديفرانسيل و
انتگرال را كشف كند . سپس طبيعت نور را مورد مو شكافي قرار داد و
با اين تلاش ها توانست قوانين حركت سيارات را وضع كند . هرچند كه
امروزه مكانيك كلاسيك كه بيشتر قوانين آن به وسيله نيوتن وضع شده
بود تا حد زيادي از فيزيك كنار رفته است . زيرا بعضي از كميت ها
همانند نور و جرم را مطلق مي دانست و با اين گونه روابط بعضي از
پديده ها قابل شرح نبودند . و سر انجام يك روز وقتي كه در حال
استراحت بود و فنجان چاي را مي نوشيد مشاهده كرد كه از درخت به
زمين افتاد ؛ در اين هنگام رشته افكاراتش قطع شد و در زمينه ي
گرانش به فكر فرو رفت.
در ذهنش اين سؤال ها تداعي مي شد كه چرا سيب به طور مستقيم سقوط
كرد ؟ آيا آن مي خواهد به مركز زمين رود ، جايي كه كانون نيروي
گرانش است . با اين افكارات به اين مووضع پي برد كه هر يك از
سيارات و حتي خود خورشيد داراي گرانش هستند ؛ او گفت كه در بين هر
دو جسم داراي جرم در عالم گرانش وجود دارد در واقع او گفت كه هر
جسم داراي جرم گرانش دارد . هم چنين او گفت كه هر چه جرم جسم بيشتر
باشد گرانش آن بيشتر است . بنابراين به اين سؤال پاسخ داده شد كه
چرا سيارات به دور خورشيد مي چرخند.
در پايان آلبرت اينشتن در سال 1919 با ارائه ي تئوري نسبيت عام خود
كه در آن از معادلات بسيار پيچيده رياضي استفاده كرده بود گفت كه
گرانش اثر هندسي جرم بر فضا اطراف خود است . به اين ترتيب براي
نخستين نظريه اي كامل گرانش را شرح داد .
ستاره هاي تاريك
در سال 1784 جان ميشل دانشمند بزرگ ولي فراموش شده ي قرن 18 كه
كشيش نيز بود ؛ ( در تاريخ علم دانشمندان بزرگي مشاهده مي شوند كه
بدون اقتضا به شغل شان كارهاي فوق العاده كرده اند ؛ مثلا همين
آقاي ميشل كه مطالعاتش چندان مناسبتي با شغلش نداشت ) از سرعت گريز
بعضي از اجرام تعجب كرد ( سرعت گريز حداقل سرعتي است كه نياز است
تا از سطح يك سياره يا يك ستاره جدا شويم ، در واقع سرعتي است كه
يتوانيم از گرانش آن فرار كنيم ) ؛ او مي دانست كه گرانش يك جسم به
جرمش بستگي دارد ، همچنين اين موضوع را مي دانست كه سرعت نور بسيار
زياد است ولي با اين حال متناهي است . او از اين موضوع تعجي كرد كه
خورشيد با اين جرم باز هم قادر نيست نور را در سطح خود نگه دارد و
نور از سطح آن مي گريزد ( مي دانيم كه سرعت نور 299792 كيلومتر بر
ثانيه است كه آن را 300000 كيلو متر بر ثانيه فرض مي كنند و از اين
سرعت تقريبي بيشتر استفاده مي كنند ) . ميشل پاسخ به اين صورت
استنباط كرد كه اگر خورشيد در همين اندازه بود ولي جرمش 500 برابر
بود نور نمي توانست از سطح خورشيد بگريزد زيرا در اين صورت گرانش
آن بسيار مي شد . چند سال بعد رياضدان بزرگ فرانسوي لاپلاس به طور
مستقل تنيجه را به طور يكسان شرح داد و بدين ترتيب مفهوم ستاره
تاريك زاده شد .
جهان حفره ها
سياهچاله ، اين اجرام نادر و عجيب ، را مي توان نتيجه ي تفكرات
جوان باهوش آلماني كه در سال 1919 در دفتر ثبت اختراعات سوئيس
مشغول به كار بود دانست . آلبرت اينشتن در سال 1919 تئوري نسبيت
عام خود را كه انقلابي عظيم در فيزيك نوين بود را ارائه كرد .
آلبرت اينشتن پي برده بود كه جهان اساسا" در مكان هاي متفاوت نسبت
به قوانين نيوتن قابل توضيح نيست . او گفت كه سه بعد از فضا نمي
توانند به صورت مجزا از بعد چهارم يعني زمان باشند . او گفت كه اين
ها با هم پيوسته هستند و آنها فضا – زمان ناميد . اين ساختار
همانند يك ساختار نامرئي است كه در واقع وجود دارد . او گفت كه فضا
نمي تواند مطلق باشد ، بلكه پيوسته است . اين بافت فضا زماني مي
تواند خميده شود و يا اينكه پيچ و تاب پيدا كند .
اين بافت كه مي تواند جالب باشد فقط در صورتي مي تواند مسطح و صاف
باشد كه هيچ چيز در روي آن وجود نداشته باشد . اگر جسمي جرم دار در
روي آن وجود داشته باشد گرانش نيز وجود دارد ؛ و هر جا كه گرانش
وجود داشته باشد اين بافت فضا – زمان خميده مي شود . اين خميدگي
اين بافت براي اجرام حكم مي كند كه چگونه حركت كنند ، در واقع مي
گويد كه گرداگرد اين فضا – زمان خميده به سير و سفر بپردازند .
همانطور كه در بخش گرانش گفتيم گرانش در تئوري نسبيت عام اثر هندسي
جرم بر فضا ي اطراف خود است . اگر بخواهيم كمي ساده تر توضيح دهيم
همين خميدگي عامل ايجاد گرانش است.
اينشتين براي تصور اين واقعيت فرض كرد كه كاغذي دارد و آن كاغذ را
ساختار فضا – زمان فرض كرد . او جسمي سنگين را در روي آن ماغذ قرار
داد ( آن جسم را خورشيد در نظر گرفت ) و ديد كه در ساختار كاغذ
خميدگي و فرو رفتگي ايجاد شده است . او گفت كه اين فضا زمان خميده
گرانشي توليد مي كند كه هرچه اين خميدگي بيشتر باشد گرانش نيز قوي
تر خواهد بود . سرانجام در جهان اجرامي وجود دارند كه اين خميدگي
را به نهايت خود مي رسانند و تمام مسيرها را به سوي خود خم مي كنند
و اين اجرام حقيقتا" سياهچاله هاي كيهاني هستند.
تولد ستاره
براي فهم مقياس بزرگ در جهان ما بايد به مقياس هاي بسيار كوچك را
درك كنيم . با باز كردن زندگي يك ستاره ما مي توانيم زاده شدن يك
سياهچاله را به خوبي درك كنيم .
ستاره ها زماني پديد مي آيند كه ابري فوق العاده بزرگ از غبارهاي
كيهاني و هيدروژن در زير بار گرانش خود فشرده شوند . در اين صورت
گرانش به همراه افزايش چگالي فزوني مي يابد و بدين ترتيب فضا –
زمان خميده و خميده تر مي شود . پس مدتي گاز هيروژن در هسته متراكم
مي شود و در اين تراكم شديد اتم ها با يك ديگر برخورد مي كنند و
دماي آن ها رفته رفته افزايش مي يابد . زماني كه دماي هسته به 10
ميليون درجه رسيد ، پروتون هاي هيدروژن در پي واكنش هاي زنجيره اي
هم جوشي هسته اي به هليوم تبديل مي شوند . در هنگام اين واكنش ها
مقداري از جرم نا پديد مي شود كه تبديل به انرژي و امواج
الكترومغناطيسي همچون نور مي شوند . در اين صورت يك جسم كه همچون
يك لامپ غول پيكر كيهاني است پديد آمده است و اين آغاز زندگي يك
ستاره است . هر ستاره اي كه ما در آسمان مشاهده مي كنيم در هسته اش
واكنش هاي عظيم هم جوشي رخ داده است تا اين نور توليد شود و به ما
برسد . هنگامي كه ستاره همانند خورشيد درخشان و نوراني مي شود ،
گرانش آن سعي مي كند تا ستاره را هم چنان منقبض كند و در خود فرو
كشد . اما واكنش هاي عظيم هسته اي كه در هسته ي ستاره انجام مي
شوند انرژي عظيمي توليد مي كند و همين انرژي از در هم كشيده شدن
ستاره و فروريختن آن جلوگيري مي كند. زماني كه ستاره مورد نظر(بسته
به جرمش) سوخت خود را در چند ميليون يا چند ميليارد سال مصرف كرد و
تمام هيدروژن ها به هليوم تبديل شدند ستاره وارد مرحله ي جديد
زندگي خود مي شود در اين هنگام ستاره سعي مي كند تا هليوم توليد
شده را به عناصر سنگين تر همانند آهن تبديل كند ولي اين واكنش ها
چندان انرژي زيادي را توليد نمي كنند تا با گرانش به مقابله
بپردازد . سر انجام پس از مدتي گرانش پيروز مي شود و اين پايان
زندگي يك ستاره است . در اين هنگام ستاره نسبت به جرمش مي تواند به
سه حالت 1- كوتوله سفيد 2- ستاره نوتروني 3- سياهچاله تبديل شود .
فشردگي عظيم
سرنوشت نهايي يك ستاره به جرمش وابسته است . خورشيد ما در نيمه ي
عمر است ، يعني حدود 5 ميليارد از سن خود را سپري كرده است و براي
بقاياي حيات به ميزان پنج ميليارد سال ديگر سوخت دارد . اما در
زمان هاي دور واقع در آينده پس از اتمام سوخت خود لايه ي بيروني
خود را به بيرون خواهد انداخت . بدين ترتيب گرانش هسته را به شدت
فشرده مي سازد و تا حدي اين كار را انجام مي دهد و به جايي مي رسد
كه توانايي ادامه ي ادامه ي آن را ندارد . در اين صورت جرمي پديد
مي آيد كه كوتوله سفيد ناميده مي شود . باقي مانده ي هسته يكصد
هازار برابر از زمين فشرده تر است .
بيشتر ستاره هاي عظيم سريع تر سوخت خود را مي سوزانند و در نتيجه
عمران آنها نيز كوتاه تر از حد انتظار خواهد بود . يك ستاره به جرم
ده برابر خورشيد ممكن است تنها ميليون ها سال عمر كند و زندگي آن
به ميليارد سال نمي رسد . چنانكه فروريختن آن آغاز شود ماده ي
موجود در آن زير فشار گرانش له مي شود . در اين حالت هسته در حدود
50 ميليارد درجه حرارت دارد ، در چنين حرارتي هسته تنها چند ثانيه
واكنش مي دهد و سپس به سبك سوپر نوا منفجر مي شود .
سوپرنوا نوعي انفجار عظيم كيهاني است . در پي اين واقعه ي كيهاني
مقدار زيادي ماده به محيط ميان ستاره اي دميده مي شود . در اين
گونه ستاره ها واقعا" از درون متلاشي مي شوند و پي از آن اتم هاي
هسته در زير بار گرانش به هم مي ريزند و الكترون هاي آنها به
پروتون ها متصل مي شوند و توليد ذره ي زير اتمي ديگري به نام
نوترون مي نمايند . در نتيجه ستاره نوتروني پديد مي آيد كه جرمش
حدود 5/1 برابر خورشيد است ولي اين جرم عظيم تنها در در يك كره
فشرده شده كه ضخامت اين سر تا آن سرش تنها 20 كيلو متر است .
دانشمندان ثابت كرده اند كه ستاره هاي نوتروني واقعا" وجود دارند ،
زيرا آنها سيگنال هاي خاصي را از خود ساتع مي كنند درست همانند
هشدار فانوس دريايي به ساحل . يك ستاره ي نوتروني امواجي خيره
كننده ساتع مي كنند ؛ اين امواج توسط ميدان مغناطيسي عظيمش كه بيش
از يك ترليون برابر از ميدان مغناطيسي زمين قوي تر است توليد مي
شود . اين چنين ستاره هاي نوتروني را پالسار مي خوانند . همچنين
ستاره شناسان با دريافت اين امواج از فضاي تاريك ديگر ترديدي از
وجود آنها را در خود راه نمي دهند .
پيروزي نهايي گرانش
يك ستاره ي نوتروني در برابر فشار عظيم گرانش در برابر فشرده شدن
مقاومت مي كند . اما اگر باقيمانده ي هسته پس از انفجار بيش 3
برابر خورشيد جرم داشته باشد ، آنگاه ديگر شرايط كاملا" متفاوت مي
شود . در اين شرايط حتي نوترون ها از فشار بي وقفه ي گرانش نمي
توانند در امان باشند . نوترون ها در بي خبري هم چنان فشرده مي
شوند و هسته ي ستاره در زير بار گرانش در فضاي خودش از پاي در مي
آيد و از شكل مي افتد و در اين صورت جرمي بسيار ترسناك مي شود . يك
فرم تاريك كه در قلب ستاره ها قرار داشته است و حال بي وقفه حركت
مي كند و از فضاي اطراف خود مواد را مي مكد و آن را به درخشش وا مي
دارد . اين اجسام گرسنه همان سياهچاله ها هستند كه در آنها گرانش
به پيروزي نهايي رسيده است . هر چيز كه به محدوده ي جادويي آن وارد
شود برايش بازگشتي نخواهد و نخواهد توانست تا بگريزد و سرانجام آين
جسم قورت داده مي شود .
آن سوي تاريكي
لبه ي سياهچاله را افق رويداد مي خوانند زيرا همه ي رويداد آن سوي
آن بر ما پوشيده است و بر ما نامرئي است و فقط تا جايي ما حق
مشاهده داريم كه افق رويداد وجود دارد . در برخي از سياهچاله ها
ممكن شعاع افق رويداد تنها چند كيلومتر باشد . هرگاه ستاره اي در
مداري دوتايي با سياهچاله اي قرار گيرد هر از چند گاهي مقداري از
گازهاي خود را براي سياهچاله پرتاب مي كند و سپس سياهچاله آنها را
به وسيله ي تكينگي مي ربايد ؛ همانطور كه گفته شد تكينگي نقطه اي
است كه در آن چگالي بي نهايت است ، در واقع جرم آن بي نهايت است
ولي حجم آن بسيار بسيار كوچك است .
تكينگي جايي است پايان علم است و دانشمندان تفكر در زمينه ي آن را
آغاز كرده اند . در اين مكان موجوديت فضا و زمان متوقف مي شود و
جايگزين آن جرم آشفته و خروشاني مي شود كه آن را اسفنج كوانتومي مي
نامند . دانشمندان حدس مي زنند اين نقطه جايي باشد كه قوانين
اينشتين و نسبيت و مكانيك كوانتوم شكسته مي شود . اين حوضه ي چيزي
است كه كوانتوم گرانشي ناميده مي شود ، در اين مكان از يافته هاي
بسيار پيشرفته ي رياضي استفاده مي شود.
گفته مي شود كه تكينگي وجود داشته است كه جهان از آن آغاز شده است
. در بسياري از راه هاي يك ستاره به تكينگي يك سياهچاله فرومي ريزد
و اين معكوس بيگ بنگ است . ما نمي دانيم كه در آن سوي افق رويداد
چه مي گذرد شايد در آن سويش جهاني هم چون جهان ما پنهان باشد و
شايد حتي اين جهان نمونه اي از جهان هاي موازي خود باشد .
سياهچاله يا فيل سفيد
اينشتين خود به شخصه قادر نمي توانست باور كند كه سياهچاله هاي
نامرئي در جهان ما واقعا" وجود دارند و آنها نتيجه معادلات خودش
نيز مي باشند . امروزه اما امروزه دانشمندان با شناسايي تعداد زياد
سياهچاله در درون و بيرون كهكشان راه شيري دليلي ارائه كرده اند كه
پيش بيني ها اينشتين و نسبيت او درست بوده است.
يك سياهچاله شكار خود را با استتار استادانه ي خود به دست مي آورد
، جايي كه از تاريك ترين جاهاي كيهان است . براي جستجوي يك
سياهچاله اول شما بايد يك ستاره ي مرئي را بيابيد كه در مدار يك
سياهچاله به دام افتاده است ؛ سپس شما بايد چگونگي حركت ستاره را
مورد مطالعه قرار دهيد . جان ويلر يك توصيف زيبا را براي رقص اين
دو جسم در فضا گفته است : « مانند يك مرد سنگين كه چيز سياهي را
پوشيده و نا مرئي است مي تواند به راحتي يك زن را كه لباسي روشن و
نوراني را پوشيده است به دور خود بچرخاند . ستاره شناسان به نور
ستاره اي كه در مدار يار تاريك خود اسير است توجه مي كنند .
يكي از بهترين نماينده ها براي اين امر ستاره است كه V404 گايگني
ناميده مي شود . محاسبات نشان داده است كه همدم مستتر V404دوازده
برابر خورشيد جرم دارد . البته هنوز مجموع جرم آن به طور كامل مشخص
نشده است . اما مدار هر سياهچاله براي به دام انداخت يك سياهچاله
بايد نامرئي باشد . يكي از اين سياهچاله ها مي توانند در كمين
ستاره اي پنهان شده باشد .
جاروبرقي كيهاني
اگر چه سياهچاله چنان قدرتي دارد كه مي تواند تمام اجرام را اعم از
غبار و گاز را همانند جاروبرقي به درون بكشد ولي توانايي شكار كردن
را ندارد . اين چيزي برخلاف اعتقادات ما است . ولي شايد اگر اين
مووضع را بدانيم بهتر به درك اين مطلب كمك مي كند . اگر ما در جاي
خورشيد خودمان در مركز منظومه ي شمسي سياهچاله اي با همان جرم قرار
دهيم نخواهد توانست را زمين را مدار زمين را جذب خود كند و فقط ما
از نور خورشيد محروم خواهيم شد .
اليته شما مي توانيد از زمين خارج شويد و رويداد هاي جالبي را
تجربه كنيد شما پس از نزديك شدن به افق رويداد كشيده مي شويد و
لاغر به نظر مي آييد در اين صورت شما مي توانيد پاهاي خود را با
طول به اندازه ي چند كيلومتر بيابيد . پس از ورود به افق رويداد
شما به ذرات بنيادي تجزيه مي شويد و در پرده ي تاريكي از نظرها
ناپديد مي شويد .
همانطور كه گفته شد پس از ورود به افق رويداد شما هرگز ديده
نخواهيد شد ، زيرا زمان اتساع مي يابد و فوتون هاي حمل كننده ي
تصوير شما نيز در دام چنين گرانش عظيمي خود را گرفتار مي بينند و
بسيار تقلا مي كنند تا بدن شما را ترك كنند و به بيرون روند هرچند
كه چنين چيزي امكان پذير نيست يعني از يك ميليون سال هم تلاش كند
نمي تواند.
قلب تاريكي
بيشتر ستاره شناسان اين امر را تصديق مي كنند كه سياهچاله هاي
سنگين وزن در مركز كهكشان هايي همچون راه شيري هستند . آخرين
برآوردها نشان مي دهد كه اين گونه سياهچاله را فوق العاده بزرگ يا
سنگين مي نامند كه در كيهان موجود مي باشند .
در دهه ي 1950 با تلسكوپ هاي نوري امواج بسيار قوي دريافت كردند و
آنها را با تلسكوپ هاي راديويي مورد مطالعه قرار دادند . منابع
جستجو شده همچون ستاره نوراني بودند و امواج بسيار قوي كه آن را با
نام " جت " مي شناسيم را از خود ساتع مي كردند . اين ها نخستين
اجرامي بودند كه شناسايي شدند و سپس كوازار يا منابع راديويي شبه
اختري نام گذاري شدند .
كوازار ها در قلب فعال كهكشان فعال قرار مي گيرند و گازهاي بسيار
داغي كه به گرد آن به چرخش در مي آيند با سرعتي نزديك به سرعت نور
به چرخش در مي آيند و درخشنده مي شوند . جت هاي عظيم ذرات باردار
جريان هزار سال نوري هستند كه به بالا و پائين فضا راه مي يابند ،
درست همانند محور چرخ ها در اتومبيل . و همچون موتوري كه تمام
فعاليت ها به طور پنهاني در آن انجام مي گيرد . با اين تفاوت كه در
مركز كهكشان سياهچاله بسيار كوچك و فوق العاده چگال و فشرده است .
در سياهچاله هاي سنگين تر گازهاي در دور آنها با سرعت بيشتري مي
چرخند . دانشمندان با تخمين هايي كه زده اند اين گونه كهكشان پنج
هزار ميليون برار خورشيد جرم دارند .
فرضيه ي ساخته شدن اين كهكشان ها وسياهچاله هايشان بدين صورت است
كه مي گويد اين كهكشان هاي از چرخش عظيم ابري از گاز به وجود مي
آيد كه همين ابري پس از مدتي تبديل به ميليون ها و يا ميليارد ها
ستاره مي شود ؛ در مركز جايي كه گاز ها متمركز شده است ماده ي كافي
براي ساخته شدن ميليون ها و يا ميليارد ها ستاره وجود دارد و پس
مدتي اين ها دست خوش تغييراتي مي شوند كه توسط گرانش فرومي ريزند و
سياهچاله اي فوق العاده بزرگ را پديد مي آورند . در صورتيكه همان
حفره ي ايجاد شده هنوز در مركز كهكشان ها قرار دارد و از گازها
مصرف مي كند . پس از مدتي كه تمام ستاره ها را بلعيد سياهچاله به
حالت خاموشي و آرامي فرو مي رود . و نسبتا" به آرامي هسته ي كهكشان
را ترك مي كند. اين تئوري درست است زيرا در حال حاضر سياهچاله ها
در مركز كهكشان ها قرار دارند .
آينده در درون سياهچاله
فرض كنيد شما يك فضا نورد باشيد و يك قدم به لبه ي سياهچاله يا
همان افق رويداد فاصله داريد . اگر كمي در زمينه ي آناتومي
سياهچاله ها مطالعه داشته ايد حتما" مي دانيد كه در نمودار پن روز
راهي وجود دارد كه از آن طريق مي توان به سياهچاله وارد شد و از
جهاني ديگر كه به جهان موازي معروف است ملحق شد . در ابتدا اگر
نمودار پن روز را مشاهده كنيد شايد كمي به نظرتان مشكل آيد ولي در
كل ساده است . شما پس از ورود به آن راه وارد سياهچاله مي شويد و
پس از مدتي از يك جسم ديگر كه سفيد چاله نام دارد بيرون پرت مي
شويد ؛ كاربرد سفيد چاله دقيقا" عكس كاربرد سياهچاله است يعني
اينكه بر خلاف سياهچاله هر چيزي را از خود مي راند . شما پس از
خروج از اين سفيد چاله وارد جهاني ديگر شده ايد كه ممكن است زندگي
در آن جريان داشته باشد و آن زندگي شايد اندكي با زندگي ما تفاوت
كند . خلاصه شما حالا در جايي ديگر به غير از اين جهان هستيد.
فيزيك
پلاسما فيزيك پلاسما Plasma
Physics
مي دانيم كه براي ماده سه حالت جامد ، مايع و گاز
در نظر گرفته ميشود. اما در مباحث علمي معمولا يك حالت چهارم نيز
براي ماده فرض ميشود. حدوث طبيعي پلاسما در دماهاي بالا ، سبب
تخصيص عنوان چهارمين حالت ماده به آن شده است. يك نمونه بسيار
طبيعي از پلاسما آتش است بنابراين خورشيد نمونهاي از پلاسماي داغ
بزرگ است. تعريف پلاسما پلاسما گاز شبه خنثايي از ذرات باردار و
خنثي است كه رفتار جمعي از خود ارائه ميدهد. به عبارت ديگر ميتوان
گفت كه واژه پلاسما به گاز يونيزه شدهاي اطلاق ميشود كه همه يا بخش
قابل توجهي از اتمهاي آن يك يا چند الكترون از دست داده و به
يونهاي مثبت تبديل شده باشند. يا به گاز به شدت يونيزه شدهاي كه
تعداد الكترونهاي آزاد آن تقريبا برابر با تعداد يونهاي مثبت آن
باشد، پلاسما گفته ميشود. حدود پلاسما اغلب گفته ميشود كه 99% ماده
موجود در طبيعت در حالت پلاسماست، يعني به شكل گاز الكتريسته داري
كه اتمهايش به يونهاي مثبت و الكترون منفي تجزيه شده باشد. اين
تخمين هر چند ممكن است خيلي دقيق نباشد ولي تخمين معقولي است از
اين واقعيت كه درون ستارگان و جو آنها، ابرهاي گازي و اغلب هيدروژن
فضاي بين ستارگان بصورت پلاسماست.
در
نزديكي خود ما ، وقتيكه جو زمين را ترك ميكنيم بلافاصله با
پلاسمايي مواجه مي شويم كه شامل كمربندهاي تشعشعي وان آلن و بادهاي
خورشيدي است. در زندگي روزمره نيز با چند نمونه محدود از پلاسما
مواجه ميشويم. جرقه رعد و برق ، تابش ملايم شفق قطبي ، گازهاي داخل
يك لامپ فلورسان يا لامپ نئون و يونيزاسيون. مختصري كه در گازهاي
خروجي يك موشك ديده ميشود. بنابراين مي توان گفت كه ما در يك درصدي
از عالم زندگي ميكنيم كه در آن پلاسما بطور طبيعي يافت نميشود. آيا
كلمه پلاسما يك كلمه بامسما است؟ كلمه پلاسما ظاهرا بيمسما به نظر
ميرسد. اين كلمه از يك لغت يوناني آمده است كه هر چيز به قالب
ريخته شده يا ساخته شده را گويند. پلاسما به علت رفتار جمعي كه از
خودشان نشان ميدهد، گرايشي به متاثر شدن در اثر عوامل خارجي ندارد،
و اغلب طوري عمل ميكند كه گويا داراي رفتار مخصوص به خودش است.
حفاظ دباي يكي از مشخصات اساسي رفتار پلاسما ، توانايي آن براي
ايجاد حفاظ در مقابل پتانيسيلهاي الكتريكي است كه به آن اعمال
ميشوند. فرض كنيد بخواهيم با وارد كردن دو گلوله بارداري كه به يك
باتري وصل شدهاند يك ميدان الكتريكي در داخل پلاسما بوجود آوريم.
اين گلوله ها ، ذرات يا بارهاي مخالف خود را جذب ميكنند و تقريبا
بلافاصله ، ابري از يونهاي اطراف گلوله منفي و ابري اطراف گلوله
مثبت را فرا ميگيرند. اگر پلاسما سرد باشد و هيچگونه حركت حرارتي
وجود نداشته باشد، تعداد بار ابر برابر بار گلوله ميگردد، در اين
صورت عمل حفاظ كامل ميشود و هيچ ميدان الكتريكي در حجم پلاسما در
خارج از ناحيه ابرها وجود نخواهد داشت. اين حفاظ را اصطلاحا حفاظ
دباي مي گويند. معيارهاي پلاسما طول موج دباي (لانداي دي) بايد
خيلي كوچكتر از ابعاد پلاسما Lباشد.
تعداد ذرات موجود در يك كره دباي ND بايد
خيلي بزرگتر باشد. حاصلضرب فركانس نوسانات نوعي پلاسما W در
زمان متوسط بين برخوردهاي انجام شده با اتمهاي خنثي t
بايد بزرگتر از يك باشد.
كاربردهاي فيزيك پلاسما - تخليه هاي گازي : قديميترين كار با
پلاسما ، مربوط به لانگمير ، تانكس و همكاران آنها در سال 1920
ميشود. تحقيقات در اين مورد ، از نيازي سرچشمه ميگرفت كه براي
توسعه لوله هاي خلائي كه بتوانند جريانهاي قوي را حمل كنند، و در
نتيجه ميبايست از گازهاي يونيزه پر شوند احساس ميشد. - همجوشي گرما
هستهاي كنترل شده: فيزيك پلاسماي جديد ( از حدود 1952 كه در آن
ساختن راكتوري بر اساس كنترل همجوشي بمب هيدروژني پيشنهاد گرديد،
آغاز ميشود. - فيزيك فضا: كاربرد مهم ديگر فيزيك پلاسما ، مطالعه
فضاي اطراف زمين است. جريان پيوستهاي از ذرات باردار كه باد
خورشيدي خوانده ميشود، به مگنتوسفر زمين برخورد ميكند. درون و جو
ستارگان آن قدر داغ هستند كه ميتوانند در حالت پلاسما باشند. -
تبديل انرژي مگنتو هيدرو ديناميك MHD و
پيشرانش يوني: دو كاربرد عملي فيزيك پلاسما در تبديل انرژي مگنتو
هيدرو ديناميك ، از يك فواره غليظ پلاسما كه به داخل يك ميدان
مغناطيسي پيشرانده ميشود، ميباشد. - پلاسماي حالت جامد :
الكترونهاي آزاد و حفرهها در نيمه رساناها ، پلاسمايي را تشكيل
ميدهند كه همان نوع نوسانات و ناپايداريهاي يك پلاسماي گازي را
عرضه مي دارد. - ليزرهاي گازي: عاديترين پمپاژ ( تلمبه كردن ) يك
ليزر گازي ، يعني وارونه كردن جمعيت حالاتي كه منجر به تقويت نور
ميشود، استفاده از تخليه گازي است. - شايان ذكر است كه كاربردهاي
ديگري مانند چاقوي پلاسما ، تلويزيون پلاسما ، تفنگ الكتروني ،
لامپ پلاسما و غيره نيز وجود دارد كه در اينجا فقط كاربردهاي
پلاسما در حالت كلي بيان شده است.
نقل از علم فیزیک
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40
آخرین
مقالات |