دولت آمریکا هیچ برنامه مرکزی مشخصی
برای دانشگاه های خود ندارد. این کشور برخلاف کشورهائی مانند
فرانسه و آلمان، محصلين و فارغ التحصيلان دانشگاهی را خدمتگذار خود
نمی داند. درعوض، دانشگاه های این کشور دارای دامنه وسیعی از
مشتری، از بخش دولتی گرفته تا گروه های مذهبی، و از دانشجویان
افتخاری گرفته تا نیکوکارانی که کمک های مالی فراوان می کنند را
دربردارد.
زيربنای آموزش عالی در آمريکا توسط
افراد نیکوکار ثروتمندی مانند اندرو کارنگی، ازرا کورنل، کورنلیوس
وندربیلت، جان هاپکینز، و جان دی راکفلر شکل یافته اند و این سنت
نیکوکاری در نظام آموزشی آمریکائی تا امروز دوام آورده است. به
نحوی که در سال مالی ٢٠٠۴ افراد مختلف تا ۴⁄٢۴ میلیارد دلار به
دانشگاه ها کمک کردند.
حضور محدود دولت در حوزه آموزش عالی
به معنی بی تفاوتی آن نیست. دولت آمریکا چندین بار در موقعیت های
بحرانی برای کمک به آموزش عالی ، پا پیش گذاشته است. به عنوان مثال
می توان به لایحه اهدای زمین موریل در سال ١٨٦٢ اشاره کرد که باعث
ایجاد دانشگاه های زیادی در سطح کشور شد. چرا که دولتهای ایالتی
پول زیادی را به جیب کالج های کوچک ریختند. همچنین لایحه جی یک در
سال ١۹۴٦ دانشگاه ها را بیش از پیش در دسترس عامه مردم قرار داد.
در واقع هنوزهم دولت فدرال در لیست
سرمایه گذاران اصلی دانشگاه ها بوده و میلیاردها دلار پول را در
راه دانش و پژوهش صرف می کند.
یکی دیگر از اصول ابتدائی که نظام
آموزشی آمریکا را در صدر قرار داده، توجه به موضوع رقابت است.
دانشگاه های آمریکائی درست مانند شرکت های تولیدی و خدماتی کشور در
جلب استعداد، از دانشجو و استاد گرفته تا ستارگان بسکتبال و
فوتبال، با هم رقابت می کنند.
اساتید دانشگاه ها نیز برای گرفتن
بودجه های پژوهشی از دولت فدرال با هم در رقابتند و دانشجویان هم
بر سر گرفتن بورس های تحقیقاتی به کارزار این رقابت می پیوندند.
این بدان معنی است که مؤسسات آموزشی آمریکائی به درک این واقعیت
رسیده اند که نمی توان تنها با تکیه بر سرمایه های فکری و یا مادی
موجود ، در صدر باقی ماند.
تأکید دانشگاه های آمریکائی بر اهمیت
دانش و نقش آن در پيشرفت جهانی است ، به گونه ای که برای برخورد با
هر موضوعی، رویکرد علمی و آن هم از طریق پژوهش های دانشگاهی توصیه
می شود.
البته این موضوع بیشتر ریشه در فرهنگ
عمومی آمریکاييان دارد. برتراند راسل پس از بازدیدش از دانشگاه
ویسکانسین از شدت تاثيراین مؤسسات آموزشی در زندگی روزمره به تعجب
آمد و اظهار داشت که: "وقتی شلغم های کشاورزان نیز خراب از آب در
می آیند، نامه ای به دانشگاه نوشته و از آن می خواهند که موضوع این
شکست کشاورزی را از طریق علمی پاسخ دهد".
نمی توان این مطلب را نادیده گرفت که
آمریکا همواره دانشگاه های خود را در مقامی بالاتر از برج عاج قرار
داده است. هنری استیل کومنگر مورخ آمریکائی قرن بیستم معتقد است که
برای یک آمریکائی قرن نوزدهمی، آموزش ، مذهبی بوده است که باید در
تمامی شئونات عملی زندگی نیز حضورداشته باشد.
همین تفکر سال هاست که به عنوان یک
اصل عمده در زندگی دانشگاهی آمریکايیان باقی مانده است. این کشور
از پیشگامان شکل دهی راه های خالقانه ای بوده که میان تمامی جنبه
های زندگی و حضور مؤثر دانشگاه پل زده است. دانشگاه های آمریکا
سالانه فقط از حق استفاده از ابداعات خود در صنعت، حدود یک میلیارد
دلار درآمد دارند. بیش از ١٧٠ دانشگاه در درون خود تجارت های
مختلفی را شکل می دهند و تعدادی از آنها نیز سرمایه گذاری خاص خود
را اداره می کنند.
صرف نظر از قدرت عملی اصول زندگی
آمریکائی که پیشتازی این کشور را در زمینه آموزش عالی فراهم آورده
است، هیچ عاملی نمی تواند اهمیت و استواری نظام دانشگاهی در آمریکا
را خدشه دار سازد.
گر چه دامنه های پژوهشی گوناگون هیچ
کشوری به پای آمریکا نمی رسد، ولی انعطاف پذیری نظام آموزشی و
تنوع اساسی آن است که از اهمیت والايی برخوردار است.
برای نمونه می توان به دانشگاه
نیویورک (٣) اشاره کرد. زمانی یک مدرسه محلی با بودجه ای بسیار
محدود و ارج و قربی نه چندان قابل توجه بود و در اواسط دهه ٧٠
ميلادی چنان در معرض خطر ورشکستگی قرار گرفت که مجبور شد بزرگترین
محوطه دانشگاهی خود را در برانکس به فروش برساند. اما همین
دانشگاه امروزه درآمد فراوانی را از طرق مختلف به دست آورده است و
در سراسر کشور به دلیل تلاش برای به کاری گیری بهترین و معروف ترین
اساتید رشته های مختلف، به عنوان یک دانشگاه مطرح در درجه بندی
شانگهای در ردیف ٣٢ قرار دارد.
گرچه استخدام اساتید معروف در ایجاد
این مهم بسیار مؤثر واقع شده، اما نمی توان دو نکته دیگر را نیز
نادیده گرفت. نخست اینکه دانشگاه نیویورک توانسته محل استقرارخود
در منهتن (در شهر نيويورک) را تبدیل به یک سرمایه بزرگ نماید. گرچه
بسیاری از دانشگاه ها ی دیگر نیز دانشکده های اقتصاد بسیار خوبی
دارند، اما این دانشگاه نیویورک است که در نزدیکی بزرگترین سازمان
جهانی بورس قرار دارد.
دوم اینکه این دانشگاه توانسته است
در بازار، نقاط منحصر به فردی برای خود بیابد. آنچه این همه را
میسر نموده، قدرت مرکزی و متمرکز شده ای است که در اختیار بخش
اداری قرار دارد.
اکثر دانشگاه های دنیا قدرت را در
اختیار گروه علمی خود که همان اساتید باشند، قرار می دهند. در حالی
که در آمریکا، نظام اداری نیز به عنوان مهره ای اساسی در توازن
قدرت شریک شده و این رئیس دانشگاه است که نقش هدایت آن را بازی می
کند. رئیس دانشگاه از این امکان برخوردار است که به اساتید اجازه
رشد و ترقی در زمینه های نوين را بدهد و جنبه های کارآفرینی را به
بدنه کم تحرک و سنتی مؤسسات آموزشی اضافه نماید.
به طور کلی، تنوع سیستم آموزشی در
آمریکا باعث شده است که هم دانشگاه هايی با کیفیت بسیار بالا برای
پروراندن نخبگان رشد نمایند وهم مؤسسات آموزشی درسطوح معمولی تر
شکل بگیرند که امکان دسترسی ساده را برای همگان فراهم آورند.
در واقع، مطابق آمار، از بین ٣٢٠٠
دانشگاه در آمریکا تنها ١٠٠ مؤسسه پژوهشی وجود دارد و مابقی
دانشکده هائی هستند که در کنار کمی تحقیق، دوره های آموزشی دوساله
ارائه می دهند. اما دانشجویان همواره این امکان را دارند که به
راحتی از یک دانشکده به یک دانشگاه تحقیقاتی خوب منتقل شوند.
اگرچه در توانمندی و پیروزی نظام
آموزش عالی ایالات متحده در مقایسه با سایر کشورهای جهان تردیدی
وجود ندارد، اما انتقادات فراوانی نیز به آن وارد است. به عنوان
نمونه می توان به جنجالی اشاره کرد که راس دودات به تازگی با کتاب
جديد خود تحت عنوان "مزیت: هاروارد و آموزش افراد هدایت کننده
سیستم" به پا کرده است.
در حالی که دانشجویان تمامی سعی خود
را می کنند تا وارد دانشگاه هائی مانند هاروارد شوند، اما طبق نظر
آقای دودات - که به تازگی از این دانشگاه فارغ التحصیل شده - از
بدو ورود با مشکلات فراوانی مواجه می شوند.
به گفته او گرچه برخی از اساتید سعی
دارند موضوعات ویژه و منحصر به فرد ارائه دهند، اما بقیه به همان
موضوعات مورد علاقه خود چسبیده اند که لزوماً به درد دانشجویان هم
نمی خورد. آقای دودات سعی کرده لیستی از کلاس های رشته خود -
تاریخ و ادبیات- را ارائه دهد. متأسفانه این لیست به تعدادی از
کلاس های بی ربط منتهی می شود که توسط اساتید بی توجه و دستیاران
بسیار مشغولشان به دانشجویان تحمیل شده اند. وی معتقد است که با
مراجعه به گذشته تحصیلی خود احساس می کند که گول خورده است .
او در این وادی تنها نیست. به تعابیر
فراوان، دانشجویان مقطع کارشناسی فرزندان ناتنی نظام آموزش عالی
آمریکا هستند. اکثر مؤسسات آموزشی توجه بیشتری به پژوهش و در نتیجه
مقاطع کارشناسی ارشد و دکترا نشان می دهند.
این روند سبب شده که به آموزش سطوح
عمومی تر توجه چندانی مبذول نگردد. گر چه هرازگاهی دانشگاه ها سعی
خود را در بهبود وضعیت دانشجویان کارشناسی می کنند، اما اکثر این
دانشگاه ها موضوعات اصلی درسی شان را به دلیل انتخاب آموزشی از یاد
برده اند.
کما اینکه در حال حاضر آقای سامرز در
هاروارد به انجام همین کار مشغول است. این کارها از طریق اصلاحات
در موضوعات درسی، تضعیف اهمیت نمره و درخواست از اساتید برای تمرکز
روی آموزش به جای بهبود وضعیت شغلی خود، انجام پذیراست. اما چنین
اصلاح گرايانی دست اندر کار نبردی سهمگین می باشند. چرا که بیشترین
استفاده در زندگی دانشگاهی در انجام تحقیقات است.
گرچه برخی از اساتید سعی
دارند موضوعات ویژه و منحصر به فرد ارائه دهند، اما بقیه
به همان موضوعات مورد علاقه خود چسبیده اند که لزوماً به
درد دانشجویان هم نمی خورد.
به همين جهت زندگی آموزشی بیشتر صرف
پژوهش - و نه آموزش - می شود . چرا که پژوهش دست کم قابل اندازه
گیری است. از طرف دیگر اکثر دانشجویان مادامی که موفق می شوند مدرک
تحصیلی خود را بگیرند، ترجیح می دهند با اساتید بی تفاوت کار کنند.
سابقه شکایات درباره عدم توجه به
تحصیلات دوره کارشناسی به قدمت وجود دانشگاه های پژوهشی می رسد.
اما درسال های اخیر، انتقادات گسترده ای بر دانشگاه های آمریکا شده
است. نخست اینکه دانشگاه ها به اندازه سابق، خود را به یادگیری
آزاد مقید نمی دانند. در زمانی که احزاب اصلی آمریکا بر سر معانی و
مفاهیم اساسی مانند "زندگی" در رابطه با ايده تکامل، اعدام به
عنوان تنبيه و سقط جنين و اخلاقیاتی چون "جنگ پیشگیرانه" به شدت
اختلاف دارند و خود را از یکدیگر جدا ساخته اند، اساتید دانشگاهی
به طور قابل ملاحظه ای طرف یکی از دو حزب را می گیرند. همچنین
اساتیدی با تمایلات حزبی مشخص به کرات ثابت کرده اند که تا حد
انتخاب موضوعات تحصیلی بر اساس تمایلات شخصی شان، از تخریب رقیب
فروگزار نمی کنند.
شواهدی وجود دارد که حتی دانشمندان
نیز نه به دلایل سیاسی و اعتقادی، بلکه به جهت مسائل تجاری، بر
علیه جستجوی آزاد وارد عمل می شوند. تهیه کنندگان خصوصی محدودیت
های فراوانی را به کمک های مالی خود افزوده اند تا به این وسیله از
سوء استفاده های رقبا از نتایج تحقیقات شان جلوگیری نمایند. به این
ترتیب، اساتید و دانشجویان از چاپ زود هنگام نتایج تحقیقات شان منع
می شوند و حتی برخی موضوعات به کلی اجازه چاپ در نشریه های عمومی
را پیدا نمی کنند.
به عنوان مثال، وقتی شرکت داروئی
عظیم سوئیس به نام نوارتیس برای پرداخت ٢۵ میلیون دلار به دانشکده
منابع طبیعی برکلی موافقت نمود، خواستار آن شد که اول تمامی
تحقیقات انجام شده توسط دانشکده میکروبیولوژی آن دانشگاه را پیش از
چاپ مورد بازبینی قرار دهد.
"نتیجه افزايش غير منطقی
شهريه موجب کاهش دائمی احترام جمعی برای دانشگاه های با
کیفیت آمریکايی خواهد بود."
دومین انتقاد اساسی که به دانشگاه
های آمریکا وارد است به تعیین شهریه مربوط می شود. آنها قیمت های
خود را بسیار بالاتر از سطح درآمد متوسط مردم آمریکا تعیین کرده
اند. بین سال های تحصیلی ١۹٧۱-١۹٧٢ تا ٢٠٠٢-٢٠٠٣ هزینه سالیانه به
مقیاس ارزش دلاردر سال ٢٠٠٢ در دانشکده های دوساله از ٨۴٠ به ۱٧٣۵
دلار و در دانشگاه های خصوصی چهارساله از ٧۹٦٦ به ۱٨٢٧٣ دلار
افزایش یافته است. البته باید این را هم در نظر داشت که دولت مرکزی
بیش از ۱٠٠ میلیارد دلار در سال صرف کمک هزینه دانشجوئی می نماید و
همچنین دانشگاه های فراوانی نیز سعی در کمک به دانشجویان کم بضاعت
دارند.
تحقیقی که در مورد پذیرش در برخی
دانشکده ها به عمل آمده ، نشان می دهد که در سال تحصیلی ٢٠٠۱-٢٠٠٢
دانشجویان خانواده های طبقه متوسط تنها ٣۴ ٪ هزینه های تعریف شده
دانشگاه را پرداخته اند.
اما ساده گیری های فضای دانشگاهی
همچنان سبب نگرانی است. چرا که دانشگاه های ممتاز، انگیزه چندانی
برای رقابت در مورد کم کردن هزینه ندارند. ولی در عوض، در باره
اموری مانند استخدام اساتید معروف و یا ساختن ورزشگاه های زیبا با
هم رقابت می کنند که درواقع خود باعث بالا رفتن هزینه ها می شود.
همچنین دانشگاه های دولتی که نقش
بسیار مؤثری در حمایت از افراد کم درآمد دارند نیز، ناگزیر شده اند
شهريه های خود را افزايش دهند. میانگین هزینه ثبت نام در دانشگاه
های دولتی در سال گذشته ۵⁄۱٠٪ افزایش داشته که ۴ برابر نرخ تورم
می باشد.
می توان چنین انگاشت که واضح
ترین دلیل برای بسط دانشگاه ها و جهانی کردن آنان، اشتهای
دانش برای دستیابی به پول و نیروی انسانی است.
افزایش قابل ملاحظه در هزينه آموزش
عالی در دانشگاه های آمریکا، فشار سنگینی بر شانه خانواده های طبقه
متوسط که تقاضايشان برای گرفتن کمک های مالی قبول نمی شوند، وارد
آورده است.
دبورا ودسورث که یکی از متخصصین
نظرسنجی عمومی می باشد بر این باور است که درطی سال های آینده
تحصيلات عالی در دانشگاه محبوبیت خود را از دست می دهد. آمریکايی
ها درحالی به دانشگاه ها به عنوان دروازه های دستیابی به کارهای
خوب و زندگی مرفه نظر دارند، که آنها را به طورغیر منطقی، گران می
دانند. نتیجه چنین برداشتی، کاهش دائمی احترام جمعی برای دانشگاه
های با کیفیت آمریکايی خواهد بود.
مطلب قابل توجه دیگر در مورد نظام
آموزش عالی آمریکا مربوط به شکل گیری و توسعه دانشگاه های انتفاعی
می باشد که یا به ارائه مطالب از طریق شبکه سراسری رایانه ای می
پردازند و یا به مرکزی برای آموزش عملی با توجه به نیازهای حرفه ای
افراد تبدیل شده اند.
دانشگاه های فینیکس (در ايلت
آريزونا) و استریر(در ايالت نيويورک) از این قبیل مؤسسات هستند که
عموماً به منظور جذب دانشجویان از افراد حرفه ای، بر ارتباطات و
رشته های مربوط به بازرگانی تمرکز کرده اند. همچنین، دانشکده حقوق
کنکورد - که متعلق به کپلن ا ست که خود قسمتی از دارائی های
واشنگتن پست محسوب می شود- مدعیست که یکی از بیشترین تعداد ثبت نام
دانشجویان را در اختیار دارد.
تمامی دروس این دانشگاه به صورت
الکترونیکی ارائه می شوند. این در حالی است که دانشگاه کاردین -
محصول فکری مایکل میلکن - نیز آموزش از راه دور رشته تجارت و از
جمله در مقطع کارشناسی ارشد را ارائه می کند.
در کنار مؤسسات آموزشی وابسته به
دانشگاه های سنتی، تعداد دانشگاه هائی که به مؤسسات خصوصی ویژه ای
آموزش می دهند، نیز رو به افزایش است. در واقع، تعداد این دانشگاه
های اختصاصی از ۴٠٠ نهاد در دهه ۱۹٨٠ ميلادی به بیش از ٢٠٠٠ رسیده
است.
دراین گروه هم دامنه وسیعی به چشم می
خورد. برخی از آنان مانند دانشگاه مک دونالد استحقاق نام دانشگاه
را ندارند، درحالی که برخی دیگر – مثلاً آنان که توسط شواب و
مایکروسافت تأسیس شده اند- مؤسسات بسیار جدی به حساب می آیند.
همچنین تعداد چنين مؤسساتی که به کمک و واسطه دانشگاه های سنتی
اقدام به دادن مدرک تحصیلی نیز می نمایند، روبه افزایش است.
به طور کلی، در آمریکا عنوان
"دانشگاه دولتی" دارد به موضوع و حکایتی غیر واقعی تبدیل می شود.
در دانشگاه ویرجینیا سهم بودجه عملیاتی که از طرف دولت پرداخت می
شد از حدود ٢٨٪ در سال ۱۹٨۵ميلادی، به ٨٪ در ٢٠٠۴ کاهش یافته است.
بر اساس گفته یک رئیس دانشگاه دولتی، دانشگاه او از یک "موسسه
دولتی" به یک "نهاد تحت حمایت دولت" و سپس به یک "مؤسسه وابسته به
کمک های دولتی" و بعد به "محلی که زمین خود را از دولت گرفته " و
در نهایت به "مؤسسه ای که از طرف دولت مورد آزار قرار می گیرد"
تبدیل شده است.
به این ترتیب می توان چنین انگاشت که
واضح ترین دلیل برای بسط دانشگاه ها و جهانی کردن آنان، اشتهای
دانش برای دستیابی به پول و نیروی انسانی است. به عنوان مثال،
آزمایشگاه لینکلن در مؤسسه تکنولوژی ماساچوست (ام- آی- تی) سالیانه
نزدیک به ٢۴٠٠ نفر را استخدام نموده و ۴۵٠ میلیون دلار برای پژوهش
خرج می کند.
تشکيل یک گروه کارآزموده و طراز اول
از پژوهشگران، ملزم دسترسی به بازار نیروی انسانی در سطح جهانی
است. همچنین سیاست گذاران بر این باورند که دانشگاه های ممتاز
جهانی سهم قابل توجه و بالائی در تولید تحقیقات و ایده های اساسی و
با اهمیت دارند.
با نگاه به دانشگاه شیکاگو و تأثیری
که براقتصاد و در نتیجه سیاست های اقتصادی گذاشته است، گوشه ای
ازاین واقعیت مشخص می گردد. از ۵۵ اقتصاددانی که از سال ۱۹٦۹ميلادی
- یعنی هنگامی که مؤسسه نوبل عنوان اقتصاد را به لیست جوایز خود
افزوده- موفق به اخذ این جایزه شده اند، ۹ نفر هنگام گرفتن جایزه
در دانشگاه شیکاگو تدریس می کردند و ۱۴ نفر دیگر یا در این دانشگاه
تحصیل کرده اند و یا در بخشی از زندگی دانشگاهی خود در آن تدریس
نموده اند.
علاوه بر این، دانشگاه های طراز اول
جهانی می توانند منافع اقتصادی عظيمی را تولید نمایند. بهترین مثال
در این مورد دانشگاه استنفورد (در ايالت کاليفرنيا) است که به شکل
گیری بسیاری از شرکت های بزرگ و موفق امروز در جهان مانند گوگل،
یاهو، سیسکو و سان میکروسیستم و بسیاری دیگر کمک نموده است. مثال
های فراوان دیگری نیز در این مورد وجود دارند. دانشگاه تگزاس در
آستین (در ايالت تگزاس) به شکل گیری یک مرکز بسیار مدرن اقدام
نموده که حدود ۱٠٠ هزار نفر را برای نزديک به ۱٧٠٠ شرکت استخدام
کرده است.
در سال ٢٠٠٠ ميلادی هشت مرکز
تحقیقاتی در بوستون با ثبت ٢٦۴ نوآوری و اعطای ٢٨٠ پروانه کار به
شرکت های خصوصی، ۴⁄٧ میلیارد دلار به افزايش اقتصاد منطقه یاری
رسانده اند.
دانشگاه های عالی سرمایه ارزشمندی
برای رقابت در جذب استعدادها درعرصه جهانی نیز محسوب می شوند.
مراکز پژوهشی بسیار خوب آمریکايی توان بالائی برای جذب دانشجویان
دکترا از سراسر دنیا دارند که آنان را در رتبه اول در جهان قرار
داده است.
در سال های ۱۹۹٨-٢٠٠۱ در حدود ٧۵ ٪
خارجیانی که موفق به اخذ دکترای خود در علوم و رشته های مهندسی در
آمریکا شدند ، می گویند که برنامه مشخص و محکمی برای ماندن در این
کشور دارند. این نسبت در سال های ۱۹۹۴-۱۹۹٧ تنها ٪۵٧ بوده است.
لیست بیست دانشگاه برتر دنیا
۱. دانشگاه هاروارد
٢. دانشگاه استنفورد
٣. دانشگاه کمبریج
۴. دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در برکلی
۴. مؤسسه فنی ماساچوست (امی- آی- تی)
٦. مؤسسه فنی کالیفرنیا (کل تک)
٧. دانشگاه پرینستون
٨. دانشگاه آکسفورد
۹. دانشگاه کلمبیا
۱٠. دانشگاه شیکاگو
۱۱. دانشگاه ییل
١٢. دانشگاه کرنل
۱٣. دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در سان دیگو (یو- سی- اس- دی)
۱۴. دانشگاه توکیو
١۵. دانشگاه پنسیلوانیا
۱٦. دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در لوس آنجلس (یو- سی- ال- ای)
۱٧. دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در سن فرانسیسکو (یو- سی- اس- اف)
۱٨. دانشگاه ویسکانسین در مدیسن
١۹. دانشگاه میشیگان در ان آربر
٢٠. دانشگاه واشنگتن در سیاتل
محمد منصوری، متخصص مديرت سيستم ها، از نويسندگان نشريه واشنگتن
پريزم می باشد