اعتدال بهاری به لحظهای گفته میشود که خورشید از صفحه
استوای زمین میگذرد
و به سمت شمال میرود.
و یکی از دواعتدالی
است که در هر سال رخ میدهد .
اعتدال بهاری آغاز بهار نجومی در نیمکره شمالی است. جشنی از لحظه
اعتدال بهاری آغاز می شودکه درقلب ایرانیان از زمان های باستان به
نوروز معروف بوده است.
نوروز
مهمترین جشن ایرانیان است که پس از طی قرن ها و با گذر از طوفان
رویداد ها به نشانه ی ملیت و افتخار ایرانی به تمدن باستانی خود
بدل گشته است . در باره نوروز و اشتراک آن با نخستین روز بهار در
علم و اسطوره و افسانه نظرات متفاوتی وجود دارد اما وجه اشتراک همه
ی آن ها جمشید است
.در اسطوره ها آمده است: نام
اصلی جمشید ، جم بود
،((جم شاه)) در نخستین
روز بهار بر تخت
جواهر نشان خود نشسته بود . آفتاب بهاری بر جواهرات تخت و تاج او
تابید و اشعه
های فراوان از آن بازتابید . مردمی که به تماشای شاه ایستاده بودند
، با دیدن نوری که از جواهرات شاه برمی تابید فریاد برآوردند ((شید
)) (یعنی درخشان - خورشید ) و این چنین شد که شید به نام شاه پیوست
و او جمشید شد
.
جهان انجمن شد بر تخت اوي از آن بر شده فره بخت اوي
به جمشيد بر گوهر افشاندند مر آن روز را روز نو
خواندند
سر سال نو هرمز فرودين بر آسوده از رنج تن، دل
ز کين
به نوروز نو شاه گيتي فروز بر آن تخت بنشست
فيروزروز
بزرگان به شادي بياراستند مي و رود و رامشگران
خواستند (فردوسی
)
حکیم عمر خیام ستاره
شناس و ریاضی دان بزرگ ایرانی در قرن پنجم مي
نويسد كه جمشيد به مناسبت باز آمدن خورشيد به برج “حمل” نوروز را
جشن گرفت: "سبب
نهادن نوروز آن بود كه آفتاب را دو دور بود، يكي آن كه هر سيصد و
شصت و پنج شبانه روز و ربعي از شبانه روز به اول دقيقة حمل باز مي
آمد و به همان روز كه رفته بود بدين دقيقه نتواند از آمدن، چه هر
سال از مدت همي كم شود. چون جمشيد آن روز دريافت (آن
را) نوروز نام نهاد و جشن و آيين آورد و پس از آن پادشاهان و ديگر
مردمان بدو اقتدا كردند."
محمد بن جرير طبري نوروز
را سر آغاز دادگري جمشيد دانسته : جمشيد علما را فرمود که آن
روز که من بـنـشـسـتم به مظالم، شما نزد مي باشيد تا هر چه در او
داد و عدل باشد بنمايـيـد، تا من آن کنم. و آن روز که به مظالم
نشـسـت روز هرمز بود از ماه فروردين. پس آن روز رسم کردند.
ابوريحان بـيـروني پرواز
کردن جمشيد را آغاز جشن نوروز مي داند : چون
جمشيد براي خود گردونه بساخت، در اين روز بر آن سوار شد، و جن و
شياطين او را در هوا حمل کردند و به يک روز از کوه دماوند به بابل
آمد و مردم براي ديـدن اين امر به شگفت شدند و اين روز را عيد
گرفته و براي يادبود آن روز تاب مي نـشـيـنـند و تاب مي خورند.
ابوریحان نقل
کرده است که نخستين روز از فروردین ماه را از اين جهت نوروز نام
نهادند زيرا پيشاني سال نوست و به اعتقاد پارسيان نخستين روزي است
از گشتن زمان. در اين روز خوشبختي را براي ساكنان زمين توزيع مي
كنند و از اين رو ايرانيان آن را روز اميد مي خوانند.
نویسنده : محسن
بختيار
انسان، از نخستين سال هاي زندگي
اجتماعي، زماني که از راه شکار و گردآوري خوراک هاي گياهي
روزگار مي گذراند، متوجه بازگشت و تکرار برخي از رويدادهاي
طبـيعي، يعني تکرار فصول شد. زمان يخ بندان ها موسم شکوفه ها،
هنگام جفت گيري پرندگان و چرندگان را از يکديگر جدا کرد. نياز
به محاسبه در دوران کشاورزي، يعني نياز به دانستن زمان کاشت و
برداشت؛ فصل بندي ها و تقويم دهقاني و زراعي را بوجود آورد.
نخستين محاسبه فصل ها، بي گمان در همهً جامعه ها، با گردش ماه
که تغيـيـر آن آسانتر ديده مي شد، صورت گرفت. و بالاخره
نارسايي ها و ناهماهنگي هايي که تقويم قمري، با تقويم دهقاني
داشت، محاسبه و تنظيم تقويم بر اساس گردش خورشيد صورت پذيرفت.
سال در نزد ايرانيان همواره داراي فصل نبوده، زماني شامل دو
فصل : زمستان ده ماهه و تابستان دو ماهه بوده؛ و زماني ديگر
تابستان هفت ماه ( از فروردين تا آبان) و زمستان پنج ماه ( از
آبان تا فروردين ) بوده، و سرانجام از زماني نسبتاً کهن به
چهار فصل سه ماهه تقسيم گرديده است. گذشته از ايران: "سال و
ماه سغدي ها، خوارزمي ها، سيستان ها در شرق و کاپادوکي ها و
ارمني ها در مغرب ايران، بدون کم و زياد همان سال و ماه ايراني
است".
آغاز سال
مردم شناسان را عقيده بر اين است
که محاسبه آغاز سال، در ميان قوم ها و گروه هاي کهن، از دوران
کشاورزي، همراه با مرحله اي از کشت يا برداشت بوده و بدين جهت
است که آغاز سال نو در بيشتر کشورها و آيـيـن ها در نخستين
روزهاي پائيز، يا زمستان و يا بهار مي باشد. آغاز سال
ايرانيان، هر چند زماني دستخوش تغيـيـر گرديد ولي حمزه اصفهاني
در کتاب سني ملوک الارض و الا نبـيـاء و ابوريحان بـيـروني در
آثار الباقيه گويند که آغاز سال ايراني، از زمان خلقت انسان (
يعني ابتداي هزاره هفتم از تاريخ عالم ) روز هرمز از ماه
فروردين بود. وقتي که آفتاب در نصف النهار، در نقطهً اعتدال
ربـيـعي بود، و طالع سرطان بود.
پيدايش جشن
نوروز
در ادبـيـات فارسي جشن نوروز را،
مانند بسياري ديگر از آيـيـن ها، رسم ها، فرهنگ ها و تمدن ها
به نخستين پادشاهان نسبت مي دهند. شاعران و نويسندگان قرن
چهارم و پنجم هجري، چون فردوسي ،منوچهري، عنصري، بـيـروني،
طبري، مسعـودي، مسکويه، گرديزي و بسياري ديگر که منبع تاريخي و
اسطوره اي آنان بي گمان ادبـيـات پـيـش از اسلام بوده، نوروز و
برگزاري جشن نوروز را از زمان پادشاهي جمشيد مي دانند، که
تـنـها به چند نمونه و مورد اشاره مي شود :
جهان انجمن شد بر تخت
اوي از آن بر شده فره بخت اوي
به جمشيد بر گوهر
افشاندند مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز
فرودين بر آسوده از رنج تن، دل ز کين
به نوروز نو شاه گيتي
فروز بر آن تخت بنشست فيروزروز
بزرگان به شادي
بياراستند مي و رود و رامشگران خواستند.
محمد بن جرير طبري نوروز را سر
آغاز دادگري جمشيد دانسته :
جمشيد علما را فرمود که آن روز
که من بـنـشـسـتم به مظالم، شما نزد مي باشيد تا هر چه در او
داد و عدل باشد بنمايـيـد، تا من آن کنم. و آن روز که به
مظالم نشـسـت روز هرمز بود از ماه فروردين. پس آن روز رسم
کردند.
ابوريحان بـيـروني پرواز کردن
جمشيد را آغاز جشن نوروز مي داند : چون جمشيد براي خود گردونه
بساخت، در اين روز بر آن سوار شد، و جن و شياطين او را در هوا
حمل کردند و به يک روز از کوه دماوند به بابل آمد و مردم براي
ديـدن اين امر به شگفت شدند و اين روز را عيد گرفته و براي
يادبود آن روز تاب مي نـشـيـنـند و تاب مي خورند.
به نوشته گرديزي، جمشيد جشن
نوروز را به شکرانهً اين که خداوند " گرما و سرما و بيماري و
مرگ را از مردمان گرفت و سيصد سال بر اين جمله بود " برگزار
کرد و هم در اين روز بود که " جمشيد بر گوساله اي نشست و به
سوي جنوب رفت به حرب ديوان و سياهان و با ايشان حرب کرد و همه
را مقهور کرد. " و سرانجام خيام مي نويسد که جمشيد به مناسبت
باز آمدن خورشيد به برج حمل، نوروز را جشن گرفت : سبب نهادن
نوروز آن بوده است که آفتاب را دو دور بود، يکي آنکه هر سيصد و
شصت و پنج شبان روز به اول دقيقه حمل باز آمد و به همان روز که
رفته بود بدين دقيقه نتواند از آمدن، چه هر سال از مدت همي کم
شود؛ و چون جمشيد، آن روز دريافت ( آن را ) نوروز نام نهاد و
جشن و آيـيـن آورد و پس از آن پادشاهان و ديگر مردمان بدو
اقتدا کردند.
در خور يادآوري است که جشن نوروز
پـيـش از جمشيد نيز برگزار مي شده و ابوريحان نيز، با آنکه جشن
را به جمشيد منسوب مي کند، ياد آور مي شود که، " آن روز را
که روز تازه اي بود جمشيد عيد گرفت؛ اگر چه پـيـش از آن هم
نوروز بزرگ و معظم بود " . گذشته از ايران، در آسياي صغير و
يونان، برگزاري جشن ها و آيـيـن هايي را در آغاز بهار سراغ
داريم. در منطقهً ليدي و فري ژي، براساس اسطوره هاي کهن، به
افتخار سي بل، الههً باروري و معروف به مادر خدايان، و الههً
آتيس جشني در هنگام رسيدن خورشيد به برج حمل و هنگام اعتدال
بهاري، برگزار مي شد. مورخان از برگزاري آن در زمان اگـُوست
شاه در تمامي سرزمين فري ژي و يونان و ليدي و آناتولي خبر مي
دهند. به ويژه از جشن و شادي بزرگ در سه روز 25 تا 28 مارس ( 4
تا 7 فروردين ) .
صدرالدين عيني دربارهً برگزاري
جشن نوروز در تاجيکستان و بخارا ( ازبکستان ) مي نويسد: ... به
سبب اول بهار، در وقت به حرکت در آمدن تمام رستـني ها، راست
آمدن اين عيد، طبـيـعت انسان هم به حرکت مي آيد. از اين جاست
که تاجيکان مي گويند : " حمل، همه چيز در عمل ". در حقيقت اين
عيد به حرکت آمدن کشت هاي غله، دانه و سر شدن ( آغاز ) کشت و
کار و ديگر حاصلات زميني است که انسان را سير کرده و سبب بقاي
حيات او مي شود. وي در جاي ديگر مي گويد : در بخارا " نوروز
" را عيد ملي عموم فارسي زبانان است، بسيار حرمت مي کردند. حتي
ملاي ديني به اين عيد که پيش از اسلاميت، عادت ملي بوده، بعد
از مسلمان شدن هم مردم اين عيد را ترک نکرده بودند، رنگ ديني
اسلامي داده، از وي فايده مي بردند. از آيت هاي قرآن هفت سلام
نوشته به " غولونگ آب " که خوردن وي در نوروز از عادت هاي ملي
بيـش تره بوده، تر کرده مي خوردند. ولي برگزاري شکوهمند و
باورمند و همگاني اين جشن در دستگاه هاي حکومتي و سازمان هاي
دولتي و غير دولتي و در بيـن همهً قشرها و گروه هاي اجتماعي،
بي گمان، از ويژگي هاي ايران زمين است، که با وجود جنگ و
ستيزها، شکست ها و دگرگوني هاي سياسي، اجتماعي، اعتقادي، علمي
و فني، از روزگاران کهن پا بر جا مانده، و افزون بر آن به
جامعه ها و فرهنگ هاي ديگر نيز راه يافته است؛ و در مقام
مقايسه، امروز جامعـه و کشوري را با جشن و آيـيـن چندين روزه
اي، که چنين همگاني و مورد احترام و باور خاص و عام، فقير و
غني، کوچک و بزرگ و بالاخره شهري و روستايـي و عشايـري باشد،
سراغ نداريم.
روزها يا ماه
جشن نوروز
مدت برگزاري جشن هايي چون
مهرگان، يلدا، سده و بسياري ديگر، معـمولا يک روز ( يا يک شب )
بـيشتر نيست. ولي جشن نوروز، که درباره اش اصطلاح " جشن ها و
آيـيـن هاي نوروزي " گوياتر است، دست کم يک يا دو هفته ادامه
دارد. ابوريحان بيروني مدت برگزاري جشن نوروز را، پس از جمشيد
يک ماه مي نويسد :
چون جم درگذشت، پادشاهان همه
روزهاي اين ماه را عيد گرفتند. عيدها را شش بخش نمودند : 5 روز
نخست را به پادشاهان اختصاص دادند، 5 روز دوم را به اشراف ،5
روز سوم را به خادمان و کارکنان پادشاهي، 5 روز چهارم را به
نديمان و درباريان، 5 روز پنجم را به توده مردم و پنجه ششم را
به برزيگران.
کمپفر در سفرنامهً خود آورده که،
در زمان شاه سليمان صفوي، مهماني ها، تفريح و جشن هاي نوروز در
ميدان هاي عمومي تا سه هفته طول مي کشيد. "درو ويل" مدت تعطيلي
جشن نوروز را در زمان فتحعليشاه دو هفته مي نويسد. ولي
برگزاري مراسم نوروزي امروز، دست کم از پنجه و " چهارشنبه آخر
سال " آغاز و در " سيزده بدر " پايان مي پذيرد.
رسم ها و آيـيـن هاي نوروزي که
از روزگاران کهن برگزاري آن ها از نسلي به نسل بعد به ارث
رسيده، به ناگزير با دگرگوني شيوه هاي زندگي، تکنولوژي هاي
صنعتي و ماشيني، سازمان هاي اداري، شغـل ها، قانون ها، وسايـل
ارتباط جمعي جديـد - چنان که خواهيم ديد - بدون آنکه هويـت خود
را از دست بدهد، تحول يافته است. از آداب و رسم هاي کهن
پـيـش از نوروز، بايستي از پنجه ( خمسه مسترقه )، چهارشنبه
سوري و خانه تکاني ياد کرد.
پنجه ( خمسه
مسترقه )
بنابر سال نماي کهن ايران، هر يک
از دوازده ماه سال سي روز است و پنج روز باقي ماندهً سال را
پنجه، پنجک، خمسه مسترقه، پيتک( در زبان و تقويم مازندراني )
يا بهيزک ( در روز شمار زردشتيان ) گويند. ابوريحان دربارهً
پنجه مي نويسد :
... هر يک از ماه هاي فارسي سي
روز است و از آن جا که سال حقيقي سيصد و شصت و پنج روز است،
پارسيان پنج روز ديگر سال را " پنجي " و " اندرگاه " گويند.
سپس اين نام تعريب شده و " اندرجاه " گفته شد و نيز اين پنج
روز ديگر را روزهاي مسترقه نامند، زيرا که در شمار هيچ يک از
ماه ها حساب نمي شود ....
اين پنج روز را که همزمان با يکي
از شش " گهنبار " است، جشن مي گرفـتـند. مراسم پنجه تا سال
1304، که تقويم رسمي شش ماه اول سال را سي و يک روز قرار داد،
برگزار مي شد.
برگزاري جشن خمسه در بين همهً
قشرهاي اجتماعي رواج داشت. به طوري که در 1311 هجري قمري مردي
نيک انديش در هزينه کردن درآمد موقوفهً خود، در استرک کاشان،
سفارش مي کند که : " ... بقيه منافع وقف را هر ساله برنج
ابتياع نموده از آخر خمسه مسترقه به تمام اهالي استرک وضيع و
شريف ذکور و اناث، صغير و کبـير بالسويه برسانند ". در
گاهشماري تبري، که نوروز در مرداد ماه برگزار مي شد، مراسم
پنجه، در دورهً صفويه، همزمان با جشن و روز آب پاشان بود :
... و حضرت اعلي شاهي ظل اللهي، به دستور ولايت بهشت آساي
مازندران کامياب دولت بودند، و چون فصل نشاط افزاي بهاري سپري
گشته، هواي آن ديار رو به گرمي نهاد، ارادهً تماشاي جشن و سرور
پنجه که معتاد مردم گيلان است از خاطر خطير سر زد. رسم مردم
گيلان است که در ايام خمسه مسترقه هر سال که به حساب اهل تنجيم
آن ملک، بعد از انقضاي سه ماه بهار قرار داده اند، و در ميانه
اهل عجم روز آب پاشان است؛ بزرگ و کوچک و مذکر و موًنث به کنار
دريا آمده، پنج روز به سور و سرور مي پردازند و همگي از لباس
تکليف عريان گشته، هر جماعت با اهل خود به آب درآمده، با
يکديگر آب بازي کرده، و بدين طرب و خرمي مي گذرانند و الحق
تماشاي غريبي است.
مير نوروزي
از جمله آيـيـن هاي اين جشن پنج
روزه، که در شمار روزهاي سال و ماه و کار نبود، براي شوخي و
سرگرمي، حاکم و اميري انتخاب مي کردند که رفتار و دستورهايش
خنده آور بود، و در پايان جشن از ترس آزار مردمان فرار مي کرد.
ابوريحان از مردي کوسه ياد مي کند که با جامه و آرايشي شگفت
انگيز و خنده آور، در نخستين روز بهار مردم را سرگرم مي کرد و
چيزي مي گرفت. و هم اوست که حافظ به عنوان "مير نوروزي" دوران
حکومتش را " بيش از پنج روز " نمي داند.
مسعـودي در اين باره مي نويسد :
... پنج روز آخر آن فروردگان است، که روز اول آن در عراق و
ايران کوسه اي بر استر خود سوار شود ( و اين جز در عراق و ديار
عجم رسم نيست و اهل شام و جزيره و مصر و يمن آن را ندانند )، و
تا چند روز جوز و سير و گوشت چاق و ديگر غذاهاي گرم و نوشيدني
هاي گرمازا و سرمابر به او بخورانند و بنوشانند و چنان وانمود
کند که سرما را بـيرون مي کند و آب سرد بر او ريزد و احساس رنج
نکند، و به فارسي بانگ زند: " گرما، گرما" و اين هنگام عيد
عجميان است که در اثـناي آن طرب کنند و شاد باشند.
از برگزاري رسم ميرنوروزي، تا 73
سال پيش، آگاهي داريم؛ علامه محمد قزويني در پژوهشي ارزشمند
دربارهً ميرنوروزي - که مانند همه پژوهش هاي آن علامهً فقيد
ادبي و فرهنگي مي باشد - شرحي آورده است، که خود مي تواند
پژوهش مردم نگاري باشد و دريغم آمد که به اشاره بسنده شود.
.... يکي از دوستان موثـق
نگارنده، از اطباي مشهور، که سابق در خراسان مقيم بوده اند، در
جواب استفسار من از ايشان در اين موضوع، مکتوب ذيل را به
اينجانب مرقوم داشته اند که عيناً درج مي شود : " در بهار 1302
هجري شمسي براي معـالجه بيماري به بجنورد رفته بودم. از اول
فروردين تا چهاردهم فروردين در آنجا بودم، در دهم فروردين ديدم
جماعت کثيري، سواره و پـياده مي گذرند، که يکي از آنها با لباس
فاخر، بر اسب رشيدي نشسته، چتري بر سر افراشته بود. جماعتي هم
سواره در جلو و عقب او روان بودند. يکدسته هم پـياده به عنوان
شاطر و فراش که بعضي چوبي در دست داشتند، در رکاب او يعـني
پيشاپـيش و در جنبـين و در عقب او روان بودند، چند نفر هم چوب
هاي بلند در دست داشتـند که بر سر هر چوبي سر حيواني از قبـيل
گاو يا گوسفند بود، يعـني استخوان جمجمه حيواني، و اين رمز از
آن بود که امير از جنگي فاتحانه برگشته و سرهاي دشمنان را با
خود مي آورد. دنبال اين جماعت، انبوه کثيري از مردم متفرقه،
بزرگ و خرد، روان بودند و هياهوي بسيار داشتـند. تحقيق کردم،
گفتند که در نوروز يک نفر امير مي شود، که تا سيزده عيد، امير
و حکمفرماي شهر است، به اعيان و اعزه شهر حوالهً نقد و جنس مي
دهد، که همه کم يا زياد تقديم مي کنند. به اين طريق که مثلا
حکمي مي نويسد براي فلان متعـين : - که شما بايد صد هزار تومان
تسليم صندوق خانه کنيد، البته مفهوم اين است که صد تومان بايد
بدهيد. البته اين صد تومان را کم و زياد مي کردند، ولي در هر
حال چيزي گفته مي شد، غالب اعيان به رغبت و رضا چيزي مي دادند.
زيرا، جزو عادات عيد نوروز به فال نيک مي گرفتـند. از جمله به
ايلخاني هم مبلغي حواله مي دادند که مي پرداخت. بعد از تمام
شدن سيزده عيد دورهً امارت او به سر مي آيد، و گويا در يک
خاندان اين شغـل ارثي بود ".
بي گمان امروز، کساني را که در
روزهاي نخست فروردين، با لباس هاي قرمزرنگ و صورت سياه شده در
کوچه و گذر و خيابان مي بيـنيم که با دايره زدن و خواندن و
رقصيدن مردم را سرگرم مي کنند و پولي مي گيرند، بازماندهً شوخي
ها و سرگرمي هاي انتخاب " مير نوروزي " و " حاکم پنج روزه "
است که تـنها در روزهاي جشن نوروزي ديده مي شوند، نه در وقت و
جشني ديگر؛ و آنان خود در شعرهايي که مي خوانند، مي گويند :
حاجي فيروزه، عيد نوروزه، سالي چند روزه .
روزهاي مردگان و
پنجشنبه آخر سال
يکي از آيـين هاي کهن پـيش از
نوروز ياد کردن از مردگان است که به اين مناسبت به گورستان مي
روند و خوراک مي برند و به ديگران مي دهند. زردشـتيان
معـتـقدند که : " روان و فروهر مردگان، هيچ گاه کسي را که بوي
تعلق داشت فراموش نمي کند و هر سال هنگام جشن فروردين به خانه
و کاشانه خود برمي گردند ".
در روزهاي پنجه، از جمله رسم ها،
تهيه کردن غذا، آيـيني مذهبي بوده، ابوريحان مي نويسد: ... و
گبرکان در اين پنج روز خورش و شراب نهند، روان هاي مردگان را و
همي گويند، که جان مرده بيايد و آن غذا گيرد. غذا پختن و بر
مزار مردگان بردن در قرن چهارم رسم بوده است؛ از خوارزم تا
فارس : خوارزميان پنج روز آخر اسفند و پنج روز ديگري که در پي
آن است و ملحق به اين ماه مانند اهالي فارس، در روزهاي
فروردگان براي ارواح مردگان در گورستان غذا مي گذارند.
يکي از صورت هاي برجا ماندهً اين
رسم، در شهر و روستا، به گورستان رفتن " پنجشنبه آخر سال "
است، به ويژه خانواده هايي که در طول سال عضوي را از دست داده
اند. رفتن به زيارتگاه ها و " زيارت اهل قبور "، در پنجشنبه -
و نيز، روز پـيش از نوروز و بامداد نخستين روز سال - رسمي عام
است. در اين روز، خانواده ها خوراک ( پلو خورش )، نان، حلوا و
خرما بر مزار نزديکان مي گذارند و بر مزار تازه گذشتگان شمع،
يا چراغ روشن مي کنند. در برخي از شهرهاي ايران، روز پيش از
عيد، خانواده هاي عزادار، از خويشان و نزديکان با غذا و حلوا
پذيرايي مي کنند و در سر مزار جمع مي شوند. و نيز رسم است که
ايرانيان شيعه، در موقع سال تحويل، به زيارت قبر امامان و
امامزادگان ميروند.
خانه تکاني
اصطلاح " خانه تکاني " را بيشتر
در مورد شستن، تميز کردن، نو خريدن، تعمير کردن ابزارها، فرش
ها، لباس ها، به مناسبت فرا رسيدن نوروز، به کار مي برند. در
اين خانه تکاني، که سه تا چهار هفته طول مي کشد، بايستي تمامي
ابزارها و وسيله هايي که در خانه است، جا به جا، تميز، تعـمير
و معاينه شده و دوباره به جاي خود قرار گيرد. برخي از ابزارهاي
سنگين وزن، يا فرش ها، تابلو ها، پرده ها و وسيله هاي ديگر،
فقط سالي يک بار، آن هم در خانه تکاني نوروزي، جا به جا و تميز
مي شود. در برخي از شهرهاي آذربايجان نخستين چهارشنبهً ماه
اسفند ( چهارشنبه موله) به شستن و تميز کردن فرش هاي خانه
اختصاص دارد.
خانه تکاني امسال، در خانه تکاني
شهر نيز سرايت کرد : مسئـول خدمات شهري شهرداري تهران در
مصاحبه اي گفت : از آن جا که ايراني ها براساس يک سنت حسنه همه
ساله در واپسين روزهاي سال اقدام به نظافت و پاکيزه گي منازل
خود مي کنند، شهرداري تهران نيز براي دستيابي به شهري پاکيزه و
تميز همگام و همراه با مردم، نسبت به لکه گيري گذرگاه ها و جمع
آوري نخاله ها و ضايعات شهري در مناطق بيست گانه شهرداري تهران
اقدام مي کند.
کاشتن سبزه
اسفند ماه، ماه پاياني زمستان،
هنگام کاشتن دانه و غله است. کاشتن " سبزه عيد " به صورت
نمادين و شگون، از روزگاران کهن، در همهً خانه ها و در بين
همهً خانواده ها مرسوم است.
در ايران کهن، " بـيست و پنج روز
پيش از نوروز، در ميدان شهر، دوازده ستون از خشت خام بر پا مي
شد، بر ستوني گندم، برستوني جو و به ترتيب، برنج، باقلا،
کاجيله ( گياهي است از تيرهً مرکبان، که ساقه آن به 50 سانـتي
متر است )، ارزن، ذرت، لوبـيا، نخود، کنجد، عدس و ماش
ميکاشتـند؛ و در ششمين روز فروردين، با سرود و ترنم و شادي،
اين سبزه ها را مي کندند و براي فرخندگي به هر سو مي پراکندند
". و ابوريحان نقـل مي کند که : " اين رسم در ايرانيان پايدار
ماند که روز نوروز در کنار خانه هفت صنف از غلات در هفت
اسطوانه بکارند و از رويـيدن اين غلات، به خوبي و بدي زراعت و
حاصل ساليانه حدس بزنند ".
امروز، در همهً خانه ها رسم است
که ده روز يا دو هفته پيش از نوروز، در ظرف هاي کوچک و بزرگ،
کاسه، بشقاب، پشت کوزه و ... دانه هايي چون گندم، عدس، ماش و
... مي کارند. موقع سال تحويل و روي سفره "هفت سين " بايستي
سبزه بگذارند. در برخي از شهرهاي آذربايجان، سومين چهارشنبه به
خيس کردن و کاشتن گندم و عدس براي سبزه هاي نوروزي اختصاص
دارد. اين سبزه ها را در خانواده ها تا روز سيزده نگه داشته،
و در اين روز زماني که براي " سيزده بدر " از خانه بـيرون مي
روند، در آب روان مي اندازند.
سفره هفت سين
رسم و باوري کهن است که همهً
اعضاي خانواده در موقع سال تحويل ( لحظهً ورود خورشيد به برج
حمل ) در خانه و کاشانه خود در کنار سفره هفت سين گرد آيند.
در سفره سفيد رنگ هفت سين، از جمله، هفت رويـيدني خوراکي است
که با حرف " س " آغاز مي شود، و نماد و شگوني بر فراواني
رويـيدني ها و فراورده هاي کشاورزي است - چون سيب، سبزه، سنجد،
سماق، سير، سرکه، سمنو و مانند اين ها- مي گذارند. افزون بر آن
آينه، شمع، ظرفي شير، ظرفي آب که نارنج در آن است، تخم مرغ رنگ
کرده، تخم مرغي روي آينه، ماهي قرمز، نان، سبزي، گلاب، گل،
سنبل، سکه و کتاب ديني ( مسلمانان قرآن و زردشتيان اوستا و ...
) نيز زينت بخش سفرهً هفت سين است. اين سفره در بيشتر خانه ها
تا روز سيزده گسترده است.
در برخي از نوشته ها از سفره هفت
شين (هفت رويـيدني که با حرف شين آغاز مي شود) سخن رفته و آن
را رسمي کهن تر دانسته اند. در ريشه يابي واژهً هفت سين
نظرهاي ديگري چون هفت چين ( هفت رويـيدني از کشتزار چيده شده )
و هفت سيني از فراورده هاي کشاورزي نيز بيان شده است.
پراکندگي نظرها ممکن است به اين سبب باشد که در کتاب هاي
تاريخي و ادبي کهن اشاره اي به هفت سين نشده و از دورهً
قاجاريه است که درباره باورها و رفتارها و رسم هاي عاميانهً
مردم تحقيق و بحث و اظهار نظر آغاز شده است. نمي دانيم که آيا
پيش از قاآني هم شاعري هفت سين را در شعر خود آورده است؟
سين ساغر بس بود ما را در
اين نوروز روز گو نباشد هفت سين رندان دُرد آشام
را
ميرزاده عشقي نيز در " نوروزي
نامه " در اسلامبول در مسمطي براي آگاهي مردم آن ديار سروده :
همه ايرانيان نوروز را از ياد
بود کي
بپا سازند از مازندران تا شوش و
ملک ري
بساط هفت سين چينند و بنشينند
دور وي
پوشيدن لباس نو
پوشيدن لباس نو در آيـين هاي
نوروزي، رسمي همگاني است. تهيه لباس، براي سال تحويل، فقير و
غني را به خود مشغـول مي دارد. در جامعه سنتي توجه به تهيدستان
و زيردستان براي تهيه لباس نوروزي - به ويژه براي کودکان -
رسمي در حد الزام بود. خلعـت دادن پادشاهان و اميران در جشن
نوروز، براي نو پوشاندن کارگزاران و زير دستان بود. ابوريحان
بـيروني مي نويسد : " رسم ملوک خراسان اين است که در اين موسم
به سپاهيان خود لباس بهاري و تابستاني مي دهند ". مورخان و
شاعران از خلعـت بخشيدن هاي نوروزي فراوان ياد کرده اند. و
براي اين باور است که در وقف نامهً حاجي شفيع ابريشمي زنجاني
آمده است :هر سال شب هاي عيد نوروز پنجاه دست لباس دخترانه و
پنجاه دست لباس پسرانه، همراه کفش و جوراب از عوايد موقوفه
تهيه و به اطفال يتيم تحويل شود.
سفرنامه نويسان دوره صفويه و
قاجاريه، در شرح و وصف جشن هاي نوروزي، از لباس هاي فاخر مردم
فراوان ياد کرده اند. خريد لباس نو و برخي وسيله هاي فرسوده اي
که به مناسبت نوروز نياز به " نو " ساختن دارد، رقم عمدهً
هزينه هاي فصلي - و گاه سالانه - خانواده ها را تشکيل ميدهد.
بسياري از خانواده ها که در سوگ يکي از نزديکان لباس سياه
پوشيده اند، به مناسبت نوروز، به ويژه هنگام سال تحويل، لباسي
ديگر ميـپوشند. کساني که به هر علت لباس نو ندارند، مي کوشند
هر قدر هم اندک - جوراب، پيراهن - در هنگام سال تحويل، نو
بـپوشند.
در گذشته که فروشگاه ها و
بازارهاي فروش لباس دوخته نبود و مردم دوختن لباس خود را به
خياط ها سفارش مي دادند، نوبت هاي دوخت و کار شبانه روزي
خياطان يکي از دشواري هاي خانواده ها بود. اگر در روزهاي پيش
از نوروز، در خانواده ها، محله ها، مدرسه ها و سازمان هاي
نيکوکاري رسم است که براي کودکان نيازمند لباس تهيه کنند، اين
کار نيک پيش از آنکه براي کمک و همراهي باشد، براي لباس نو
پوشاندن به کودکان در جشن نوروز است.
اين باور کهن را در نوشته ها،
توصيه ها و توصيف هاي نوروزي، همواره مي بـينيم که : از طبـيعت
پـيروي کنيم، از درختان ياد بگيريم و با آمدن بهار، لباس نو
بـپوشيم، که شگون شادماني و آرامش است.
خوراک هاي
نوروزي
در کتاب ها و سند هاي تاريخي و
ادبي کهن، به ندرت از خوراکي هايي که ويژه جشن نوروز (يا جشن
هاي ديگر) باشد سخن رفته است. نويسندگان و مورخان بحث از "
خوردني " ها را، شايد، پـيش پا افتاده، نازيبا و يا بديهي مي
دانستند. در کتاب هاي قرن چهارم به بعـد، شرح و وصف هاي دقيق،
به شعر و نثر، دربارهً نوروز و مهرگان و جشن ها و آيـين هاي
ديگر کم نيست، ولي از نوع و ويژگي خوراک هاي جشن ها، نه در
دستگاه پادشاهان و اميران و نه در خانه هاي عامهً مردم، سخني
نرفته است.
در مقاله ها و پژوهش هايي که در
اين هفتاد و پنج ساله اخير درباره نوروز نوشته شده، افزون بر
خوردني هاي سفره هفت سين، گاه از غذاهاي ويژه شب پيش از نوروز،
و شب اول سال، در خانواده هاي سنتي شهرها و منطقه هاي مختلف
ياد شده است. خوراکي هايي که با ويژگي هاي اقليمي و نوع
فراورده هاي هر منطقه هماهنگي داشت، و در عين حال بهترين و
کمياب ترين غذاي منطقه بود؛ و همه قشرهاي اجتماعي - فقيران نيز
- ميکوشند که در اين روزها، براي فراهم آوردن غذاي بهتر، گشاده
دستي کنند و به گفتهً ابوريحان:"اين عيدها، يکي از اسبابي است
که تنگي روزي فقيران را به زندگي فراخ مبدل مي سازد ".
امروز در تهران و برخي شهرهاي
مرکزي ايران، سبزي پلو ماهي خوردن در شب نوروز و رشته پلو در
روز نوروز رسم است، و شايد بتوان گفت که غذاي خاص نوروز در اين
منطقه است. " پلو " در شهرهاي مرکزي و کويري ايران ( مي توان
گفت غير از گيلان و مازندران در همهً شهرهاي ايران ) تا چندي
پـيش غذاي جشن ها، غذاي مهماني و نشانه رفاه و ثروتمندي بود. و
اين " بهترين " غذا، خوراک خاص همهً مردم - فقير و غني - در شب
نوروز بود. اگر نيک مردي در صد و پنج سال پـيش در استرک کاشان،
ملکي را وقف مي کند که از درآمد آن " همه ساله برنج ابتياع
نموده از آخر خمسه مسترقه به تمام اهالي استرک، وضيع و شريف،
ذکور و اناث، صغير و کبـير، بالسويه برسانند "، بي گمان به اين
نيت بوده، که در شب نوروز سفرهً هيچ کس بي " پلو " نباشد.
با پـيدايش و گسترش رسانه هاي
گروهي صنعتي امروز چون روزنامه ها، راديو و تلويزيون، و وجود
برنامه هاي گونه گون در معرفي جشن ها و آيـين هاي کهن، نوعي
يکنواختي در فراهم آوردن وسيله ها و برگزاري مراسم، در همهً
شهرها و استان ها به وجود آمده است. بي گمان تبليغات مؤسسه
هاي توليد کننده کالاها نيز عاملي موثر در اين يکنواختي
هاست.
ديد و بازديد نوروزي، يا عيد ديدني
از جمله آيـين هاي نوروزي، ديد و
بازديد، يا " عيد ديدني " است. رسم است که روز نوروز، نخست به
ديدن بزرگان فاميل، طايفه و شخصيت هاي علمي و اجتماعي و منزلتي
مي روند. در بسياري از اين عيد ديدني ها، همه کسان خانواده
شرکت دارند. کتاب هاي تاريخي و ادبي، تـنها از عيد ديدني هاي
رسمي دربارها و اميران و رئـيسان خبر مي دهند. رسمي که هنوز هم
خبرگزاري ها و رسانه ها، به آن بسنده مي کنند. " ديدن" هاي
نوروزي که ناگزير " بازديد " ها را دنبال دارد، و همراه با دست
بوسي و روبوسي است، در روزهاي نخست فروردين، که تعطيل رسمي
است، و گاه تا سيزده فروردين ( و مي گويند تا آخر فروردين )
بـين خويشاوندان و دوستان و آشنايان دور و نزديک، ادامه دارد.
رفت و آمد گروهي خانواده ها، در کوي و محله - به ويژه در
شهرهاي کوچک - هنوز از ميان نرفته است. اين ديد و بازديدها،
تا پاسي از شب گذشته، به ويژه براي کساني که نمي توانند کار
روزانه را تعـطيل کنند، ادامه دارد.
تا زماني که "مسافرت هاي نوروزي"
رسم نشده بود، در شهرها و محله هايي که آشنايي هاي شغـلي و
همسايگي و " روابط چهره به چهره " جايي داشت، ديد و بازديد هاي
نوروزي، وظيفه اي بـيش و کم الزامي به شمار مي رفت. و چه بسا
آشناياني بودند - و هستـند - که فقط سالي يک بار، آن هم در ديد
و بازديد هاي نوروزي، به خانهً يکديگر مي روند. به ياد دارم که
در کرمان، در بـين زردشتيان، هنگامي که کسي از دوست و آشنايش
گله مي کرد که چرا بديدنش نمي آيد، اين جمله مي گفت : " اگر با
هم قهر هم بوديم، دست کم سالي يک بار به خانهً هم مي آمديم " و
چه بسيار کدورت ها و رنجشن هاي خانوادگي و خويشاوندي که به
يـُمن ديد و بازديد هاي نوروزي برطرف شده و مي شود.
گسترش شهرها، ازدياد جمعـيت،
پراکندگي خانواده هاي سنتي، محدوديت هاي شغلي و نيز فرهنگ
آپارتمان نشيني، از عامل هايي است که ديد و بازديد هاي نوروزي
را کاهش داد. و بر اثر اين دشواري ها و محدوديت هاي زماني،
بسياري از خانواده هايي هم که به مسافرت نمي روند، براي ديد و
بازديدهاي نوروزي، از پـيش زماني را معـين مي کنند.
کتاب تذکره صفويه کرمان که
گزارشي از رويدادهاي سال هاي 1063 تا 1104 است، " شرح وقايع "
هر سال را، با اين که محاسبهً ماه و سال بر اساس تقويم قمري
است، از برگزاري جشن ها، رسم ها، و آيـين هاي نوروزي، در
دستگاه حکومتي آغاز مي کند، از جمله : حاکم و وزير و آصف
حميده سير، در نوروز آن سال (1080 قمري) که مصادف با 15 شوال
بود، در باغ نظر به عيش و خرمي گذرانده، علما و صلحا وشعرا را
به صلات گرانمايه خرسند گردانيد (...) و دستار خواهان گسترده،
اقسام طعام نزد خاص و عام کشيد. روز ديگر به ديدن اعزه ولايت
رفته، دو سه روز هم چنين ديدن مردم مي نمودند، و بعد از آن هر
روزه به ازاء ضيافت نوروزي، هنگامه تير اندازي گرم بود.
تماشاي " جنگ گاو و قوچ " نيز در اين دوره از آيـين هاي نوروزي
بود : روز نوروز سال 1101 که در 7 جمادي الثاني واقع بود،
طرف عصر وزير به اتفاق ( ... ) در صحراي موًيدي ( در قسمت
شمال شهر فعلي کرمان ) جنگ گاو و قوچ طرح انداخته، بعد از آن
اسب دواني کرده، از حضور دوستان جناني خرمي، و به مقـتـضاي
وقت کامراني مي نمودند.
نوروز اول
در ديد و بازديدهاي نوروزي رسم
است که نخست به خانهً کساني بروند که " نوروز اول " در گذشت
عضوي از آن خانواده است. خانواده هاي سوگوار افزون بر سومين،
هفتمين و چهلمين روز، که بيشتر در مسجد برگزار مي شود، نخستين
نوروز که ممکن است بيش از يازده ماه از مرگ متوفا بگذرد، در
خانه مي نشـينند. و در اين روز است که خانواده هاي خويشاوند
لباس سياه را از تن سوگواران در مي آورند. جلسه هاي " نوروز
اول " که جنبهً نمادين دارد، در عين حال از فضاي ديد و
بازديدهاي نوروزي برخوردار است. و ديدارکنند گان، در نوروز
اول، به خانواده سوگوار تسليت نمي گويند، بلکه براي آنان "
آرزوي شادماني " مي کنند، تا در آغاز سال نو فال بد نزنند. رسم
نوروز اول بـيشتر در شهرهايي برگزار ميشود که آخرين روز اسفند
را به عنوان ياد بود درگذ شتگان سال سوگواري نکنند.
هديه نوروزي، يا عيدي
هديه و عيدي دادن به مناسبت
نوروز رسمي کهن است، کتابهاي تاريخي از پـيشکش ها و بخشش هاي
نوروزي - پـيش از اسلام و بعد از اسلام - خبر مي دهند، از
رعـيت به پادشاهان حکمرانان، از پادشاهان و حکمرانان به
وزيران، دبـيران، کارگزاران و شاعران، از بزرگتران خاندان به
کوچکتران، به ويژه کودکان.
رسم هديه دادن نوروزي را،
ابوريحان بيروني از گفته آذرباد، موبد بغـداد چنين آورده :
نيشکر در ايران، روز نوروز يافت شد، پـيش از آن کسي آن را نمي
شناخت. جمشيد روزي ني اي ديد که از آن کمي به بيرون تراوش
کرده، چون ديد شيرين است، امر کرد اين ني را بـيرون آورند و از
آن شکر ساختـند. و مردم از راه تبريک به يکديگر شکر هديه
کردند، و در مهرگان نيز تکرار کردند، و هديه دادن رسم شد.
پـيشکشي رعيت ( تاجر، صنعتگر،
کشاورز) و حاکمان ولايت، به پادشاهان و خلفا، در واقع بخشي از
باج و خراج و ماليات سالانه بود که - گفته يا نگفته - به آن
متعـهد بودند. و " خزانه " کشور از آن آبادان بود. ابوريحان
بـيروني مي نويسد : پادشاهان ساساني آنچه را که پنج روز عيد
( به ترتيب؛ اعيان، دهقانان، سپاهيان، خاصان و خادمان ) هديه
آورده بودند، روز ششم امر به احضار مي کرد و هر چه قابل خزانه
بود نگه مي داشت، و آنچه مي خواست به اهل انس و اشخاص که
سزاوار خلوتـند مي بخشـيد.
کمپر، سياح دوره صفوي، از هديه
هاي حاکمان و ثروتمندان محلي، که براي شاه سليمان مي آوردند،
به عنوان " سومين رقم بودجه دربار " ياد مي کند. تاورنيه هديهً
يکي از حاکمان را به پادشاه " ده هزار اشرافي " ذکر کرده، و
شاردن هديه هاي به پادشاه را حدود 2 ميليون فرانک تخمين
ميزند. " درو ويل " مي نويسد : اين هديه هاي نوروزي علاوه
بر طلا، جواهر و سکه هاي زر، عبارت از اسب هاي اصيل، جنگ
افزار، پارچه هاي گران بها و شال هاي کشمير و پوست هاي ممتاز و
قـند و قهوه و چاي و مربا است.
در کتابهاي تاريخي و ادبي، بـيش
از همه از هديه پادشاهان به شاعران سخن رفته، هديه اي که، بنا
بر رسم، براي سرودن قصيده ها و مديحه هاي نوروزي داده مي شد.
هديه به شاعران در جشن نوروز که انگيزه و وسيله اي براي سرودن
شعر و مديحه بود، در واقع نوعي حقوق ماهانه و سالانه شاعر به
شمار مي رفت. از جمله بيهقي مي نويسد : روز پنج شنبه هجدهم
ماه جمادي الاخري، امير ( سلطان مسعـود ) به جشن نوروز به
نشست، و هديه ها بسيار آورده بودند، و تکليف بسيار رفت و شعر
شنود از شاعران که شادکام بود، در اين روزگار زمستان و فارغ
دل، و فترتي نيفتاد و خلعت فرمود، و مطربان را نيز فرمود، و
مسعـودي شاعر را شفاعت کردند، سيصد دينار فرمود.
اين بخشش ها گاه به اندازه اي
بود که مي توانست شاعري را توانگر سازد : گويند روز نوروزي،
جهت خالدبن برمک وزير، کاسه ها از زر و نقره هديه آورده بودند.
يکي از شاعران عرب در اين باره شعري سرود و به اين موضوع اشاره
کرد. خالد هر چه در آن مجلس اواني زر و نقره بود به آن شاعر
بخشيد. چون اعتبار کردند، مالي عظيم بود و شاعر از آن توانگر
شد.
رسم و ضابطه پـيشکش هاي سنگين
بها به پادشاهان و حاکمان تا دوره مشروطيت رايج بود. برقراري
ماليات ها و الزام به پرداخت هاي منظم و حساب شده، پـيشکش هاي
باج و خراج گونه را به مقدار زيادي از اعتبار انداخت. ولي دادن
عيدي و هديه به ويژه از طرف مقام بالا تر ( منزلتي، اقتصادي و
سني ) از رسم ها و آيـين هاي ديرين فرهنگ ماست. امروز رسم عيدي
دادن به جوانان و کودکان در خانواده، به کسان کم درآمد و
خدمتگزاران در محيط کار، به رفتگر، به نامه رسان و ... در عين
حال نوعي جبران زحمت و انـتـظار خدمت است. عيدي هاي امروز
بيشتر به صورت نقد و اسکناس نو است. بانک ها پـيش بـيني تهيهً
" اسکناس نو " کرده، و در اختيار مشتريان مي گذارند. در جامعـه
کشاورزي، روستايي و عشايري، در گذشته اي نه چندان دور، پـيشکش
هاي نوروزي فراورده هاي محلي بود و بخشش ها، کالا و فراورده
غير محلي.
هد يه دادن ها، ک به مناسبت
هايي، چون عيد، موفقيت، مسافرت، تولد، ازدواج، مرگ (در برخي
شهرها، به ويژه جامعـهً عشيره اي رسم است که براي خانواده
متوفا غذا، گوسفند، برنج و ... مي برند) و .. است، به ويژه در
خانواده هاي سنتي، داراي اهميت و مفهومي در خور توجه است (که
خود پژوهش و گفتاري جداگانه مي طلبد). هر چند که چند سالي
است واژهً فرانسوي " کادو " براي هديه هايي چون ره آورد (
سوغات )، چشم روشني، مبارک باد، جاي خالي پا و ... به کار مي
رود، ولي اهميت، کيفـيت و کميت هر يک متمايز است. البته اين
باور وجود دارد که گرفتن عيدي از دست کسان مورد احترام ( از
نظر سني، منزلتي، خويشاوندي، علمي، نسبي و ...) تبرک، داراي
شگون و " دست لا ف " است.
کارت تبريک عيد
تبريک گفتن عيد و جشن نوروز، در
نامه هايي که از شهري به شهر ديگر فرستاده مي شد، رسمي کهن
است. در برخي از منشآت و کتابهاي ترسل و نامه نگاري نمونه هايي
آمده است، ولي با رواج چاپ، فرستادن " کارت تبريک عيد " که با
مضمون ها و رنگهاي گونه گون تهيه و در دسترس قرار گرفته، وارد
فرهنگ ما شده است. با کم شدن ديد و بازديدها - به علت هايي که
در پـيش ياد شد - فرستادن کارت تبريک رونق بـيشتري يافته
است.
چهاردهم فروردين
در واقع آغاز کار و فعاليت هاي "
سال نو " از چهاردهم فروردين است. دبستان ها، دبـيرستان ها و
دانشگاه ها از اين روز آغاز مي شود. مسافرت رفتن پـيش از سيزده
را باور عاميانه نحس مي داند. کوچ بسياري از عشاير از چهاردهم
فروردين است. تـقسيم آب کشاورزي، در برخي از روستاها و بسياري
از فعـاليت هاي ديگر، از چهاردهم فروردين شکل مي گيرد.
باورهاي عاميانه
رفتارها و گفتارهاي هنگام سال
تحويل و روز نوروز، به باور عاميانه، مي تواند اثري خوب يا بد
براي تمام روزهاي سال داشته باشد. برخي از اين باورها را در
کتابهاي تاريخي نيز مي يابـيم، و بسياري ديگر باورهاي شفاهي
است، و در شمار فولکلور جامعـه است که در خانواده ها به ارث
رسيده است :
- کسي که در هنگام سال تحويل و
روز نوروز لباس نو بـپوشد، تمام سال از کارش خرسند خواهد
بود.
- موقع سال تحويل از اندوه و غم
فرار کنيد، تا تمام سال غم و اندوه از شما دور باشد.
- روز نوروز دوا نخوريد بد يمن
است.
- هر کس در بامداد نوروز، پـيش
از آنکه سخن گويد، شکر بچشد و با روغن زيتون تن خود را چرب
کند، در همهً سال از بلاها سالم خواهد ماند.
- هر کس بامداد نوروز، پـيش از
آنکه سخن گويد، سه مرتبه عسل بچشد و سه پاره موم دود کند از هر
دردي شفا يايد.
- کساني که مرده اند، سالي
يکبار، هنگام نوروز، " فروهر " آنها به خانه بر مي گردد. پس
بايد خانه را تميز، چراغ را روشن و ( با سوزاندن کندر و عود )
بوي خوش کرد.
- کسي که روز نوروز گريه کند، تا
پايان سال اندوه او را رها نمي کند.
- روز نوروز بايد يک نفر " خوش
قدم " اول وارد خانه شود.
- اگر قصد مسافرت داريد پـيش از
سيزده سفر نکنيد. روز چهاردهم سفر کردن خير است.
- روز سيزده کار کردن نحس است.
گروه رز
زرد
نوروز به وقت تخت جمشيد
خاطره سه هزار ساله نوروز
دكتر نوشيروان كيهانى زاده
يازده روز اول فروردين در دوران هخامنشيان، (فرورتيشن Farvartishn)
ويژه انجام مراسم نوروز بود. رئيس كشور در نخستين روز سال نو
روحانيون، بزرگان، مقامات دولتى و فرماندهان ارشد نظامى، دانشمندان
و نمايندگان سرزمين هاى ديگر را مى پذيرفت و ضمن سپاسگزارى از
عنايات خداوند، گزارش كارهاى سال كهنه و برنامه هاى دولت براى سال
نو و نظر خويش را بيان مى كرد كه نصب العين قرار گيرد. اين آيين هر
سال با جزيى تفاوت رعايت مى شود. رئيس كشور سپس پيشكش ها را دريافت
مى كرد كه نمونه آن در كنده كارى هاى تخت جمشيد ديده مى شود. آنگاه
مراسم سان و رژه برگزار مى شد و افسرانى كه قهرمان دفاع از وطن شده
بودند، ترفيع و پاداش مى گرفتند و مقامات تازه و قضات نو معرفى مى
شدند.
در
روز نوروز، مردم نخست به ديدن سالخوردگان خانواده، بيماران و
ازكارافتادگان و قبور نياكان و بزرگان مى رفتند و اداى احترام مى
كردند. (احترام و رعايت احوال سالخوردگان و نسل بازنشسته، در ميان
ايرانيان همواره نهايت اهميت را داشته است). سپس عيدديدنى آغاز مى
شد. پيش از ديد و بازديدها، در لحظه تحويل سال هر فرد از خدا مى
خواست كه در سال نو روان او را پاك و آرام نگه دارد. اين مراسم پس
از ۲۵ قرن
به همين صورت ادامه دارد و باعث اعجاب ملل ديگر شده است.سران دولت
هخامنشى در آداب و رسوم و قوانين سرزمين هاى غيرآريايى نشين كمتر
مداخله مى كردند ولى در مصر كه بيش از يك قرن يكى از ايالات ايران
به شمار مى رفت، آيين هاى نوروز را رواج داده بودند و با اعزام
سفير به حبشه (اتيوپى) از رئيس انتخابى اين كشور خواسته بودند كه
نوروز را به رسميت بشناسد و برگزار كند. آلودن محيط زيست (آب و هوا
و زمين) را منع، و براى دروغ گفتن و سوءنيت مجازات در نظر بگيرد.
داريوش بزرگ كه در گسترش آيين هاى نوروزى در ميان متصرفات غير آرين
امپراتورى ايران سعى بليغ داشت در مراسم نوروز ۵۱۵ پيش
از ميلاد (هفت سال پس از آغاز فرمانروايى اش) تصميم خود را در
زمينه ايجاد سنگ نبشته بيستون _ حاوى آرزوها، اندرزها و شرح قلمرو
ايران _ اعلام كرد كه مورخان با توجه به اين سنگ نبشته گفته اند كه
ايران تنها كشور جهان است كه سند مالكيت دارد. بزرگترين آرزوى
داريوش كه در اين كتيبه آمده است، اين است كه خداوند ايران را از
آفت دروغ و خشكسالى مصون بدارد.پس از تكميل ساختمان عظيم و زيباى
تخت جمشيد در پارس و گشايش آن، آيين هاى رسمى نوروز، باشكوه بى
مانندى در آنجا برگزار مى شد. مراسم نخستين نوروز در تخت جمشيد دو
هفته طول مى كشيد. مردم عادى در تالار صد ستون و سران ايالات و
مقامات تراز اول در تالارهاى ديگر اين كاخ حضور مى يافتند. كار
ساختن تخت جمشيد (يونانى ها پرس پوليس = شهر پارس خوانده اند) ۵۱ سال
طول كشيد. داريوش اول تصميم به ساختن آن، در محلى نه چندان دور از
پاسارگاد گرفت، ولى پادشاه سوم بعد از او آن را گشود و به اين
ترتيب ايران داراى دو پايتخت شد: شوش پايتخت ادارى و تخت جمشيد
پايتخت سياسى و شهر همدان پايتخت ييلاقى (تابستانى نسبت به شوش).
عنوان "تخت جمشيد" را قرن ها بعد، عوام الناس به آن دادند، حال
آنكه اين كاخ با جمشيد افسانه اى ارتباطى نداشته است. از اين كاخ
كه گوياى تمدن و پيشرفت ايرانيان باستان است بر قلمروى ميان سند،
دانوب، مديترانه و نيل فرمانروايى مى شد، حسادت اسكندر مقدونى نسبت
به اين شكوه و عظمت، عامل عمده ويرانى اين كاخ به دست او شد. افراد
خاندان سلطنت و درباريان در هر كجاى كشور كه بودند پيش از فرا
رسيدن نوروز خود را به تخت جمشيد مى رسانيدند و بهار را در آنجا به
سر مى بردند.
• برخى
از رويدادهاى نوروزى
داريوش دوم به مناسبت نوروز، در سال ۴۱۶ پيش
از ميلاد سكه زرين ويژه اى ضرب كرد كه يك طرف آن شكل سربازى را در
حال تيراندازى با كمان نشان مى دهد. ضرب سكه زر و سيم يك قرن پيش
از آن، توسط داريوش اول آغاز شده بود. سكه هاى داريوش اول به
"داريك" يا "دريك" موسومند. بايد توجه داشت كه رسم دادن سكه به
عنوان عيدى از زمان هرمز دوم _ شاه ساسانى در سال ۳۰۴ ميلادى
آغاز شده است. ۱۵ سال
پيش از آن (مارس ۴۰۱ پيش
از ميلاد) چون ايران در آستانه جنگ داخلى (مخالفت كوروش كوچك با
شاه شدن برادرش اردشير دوم) بود مراسم نوروزى به صورت خصوصى برگزار
شده بود.
مهستان (مه: بزرگ)، پارلمان ايران در عهد اشكانيان نخستين جلسه خود
را در نوروز سال ۱۷۳ پيش
از ميلاد با حضور مهرداد اول _ شاه وقت _ برگزار كرد و اولين مصوبه
آن انتخابى كردن شاه بود. عزل شاه نيز در اختيار همين مجلس قرار
گرفت. البته طى شرايطى از جمله خيانت به كشور، ابراز ضعف و نيز
جنون، بيمارى سخت و از كارافتادگى. ايران در آن زمان داراى دو مجلس
بود. مجلس شاهزادگان و مجلس بزرگان كه جلسه مشترك آنها را
"مهستان"
مى خواندند.
در
سال ۵۲ ميلادى،
مهستان كه از نحوست ۱۳ فروردين
مى ترسيد، چند روز ايران را بدون شاه گذارد و روز ۱۵ فروردين
"بلاش" را از ميان شاهزادگان اشكانى به شاهى برگزيد كه از همه آنان
كوچك تر بود و استدلال كرد كه
"مصلحت" انتخاب بلاش را ايجاب مى
كرد، شاه قبلى در ايام نوروز مرده بود، نحوست رقم ۱۳ از
يونانيان است كه با اسكندر وارد ايران شده است.
نوروز ايرانى برحسب سال مصادف است با يكى از اين سه روز در تقويم
ميلادى؛ ۲۰ ، ۲۱ و
يا ۲۲ مارس
(مارچ)، در مارس ۴۴ پيش
از ميلاد ايران خود را براى دفاع در برابر حمله احتمالى
"سزار"
آماده مى كرد كه خبر رسيد سزار ۱۵ مارس
(هفت روز پيش از نوروز) در سناى روم ترور شده است و شاه جريان را
به اطلاع رجال كشور رسانيد كه ايام عيد را در دلواپسى به سر برده
بودند، سپهبد سورنا فرمانده كل ارتش ايران ۹ سال
پيش از آن (سال ۵۳ پيش
از ميلاد) در
"حران" ارتش روم را درهم شكسته بود، در اين جنگ،
كراسوس كنسول روم و فرمانده اين ارتش كشته شده بود و سزار تصميم به
انتقام گيرى داشت.اردشير پاپكان _ كه در سال ۲۲۶ ميلادى
سلسله ساسانيان را تاسيس كرده بود چهار سال بعد از دولت روم كه در
جنگ از وى شكست خورده بود، خواست كه نوروز ايرانى را به رسميت
بشناسد و سناى روم نيز آن را پذيرفت و از آن پس نوروز ما در قلمرو
روم به Lupercal معروف
شد.
در
دوران اشكانيان ايام نوروز به پنج روز كاهش يافته بود اما اردشير
به تقاضاى "تنسرTansar"
موبد موبدان (روحانى ارشد زرتشتيان) روز ششم فروردين _ زادروز
زرتشت _ را بر آن اضافه كرد و چون ايرانيان روز هفتم فروردين را
خوش يمن مى دانستند و بيشتر ازدواج ها را به اين روز موكول مى
كردند، از آن زمان ايام نوروز كه روزهاى روح ابدى، شادى ها و پاكى
ها به شمار مى آمدند، به هفت روز افزايش يافت و ايرانيان در اين
هفت روز دست از كار مى كشيدند.
در
طول حكومت ساسانيان اهميت نوروز افزايش يافت. نه تنها يك عيد ملى
بود بلكه ايام تميز كردن محيط زيست، پوشيدن لباس نو، تميز كردن
بدن، استغفار از گناهان، دلجويى از پيران، تجديد دوستى ها، استحكام
خانواده و بيرون كردن افكار بد و پليدى ها از روح و روان به شمار
مى آمد. در اين عهد، تشريفات نوروزى مفصل شد، از جمله روشن كردن
آتش روى بام ها در شب نوروز به منظور سوزاندن پليدى ها كه اينك اين
رسم به روشن كردن شمع سر سفره هفت سين تبديل شده است. ساسانيان
معتقد بودند كه هدف كوروش بزرگ از اعلام نوروز به عنوان يك روز
ملى، برقرارى عدالت، نظم، برادرى، انسان دوستى و پاكدامنى بوده و
بايد تحقق يابد.در مارس ۳۲۶ميلادى
ميان ارتش ايران به فرماندهى شاپور دوم و ارتش روم به فرماندهى
كنستانتينوس دوم امپراتور اين كشور جنگى خونين و پرتلفات درگرفته
بود. با اينكه پيروزى با ارتش ايران بود، شاپور دوم ۲۰ مارس
(شب عيد نوروز) به رغم مخالفت افسرانش كه در شرف بردن جنگ بودند،
آتش بسى دوهفته اى اعلام كرد تا سربازان بتوانند آئين هاى نوروزى
را برگزار كنند. كنستانتينوس دوم كه نيروهايش تلفات شديد داده
بودند، پس از اين آتش بس موقت حاضر به ادامه جنگ نشد و روز دهم
آوريل ميان دو امپراتور پيمان صلح به امضا رسيد.
در
مراسم نوروز سال ۳۹۹ ميلادى،
چند مسيحى ايرانى كه موفق به ورود به كاخ يزدگرد شاه وقت (ساسانى)
شده بودند، فى البداهه از او تقاضاى آزادى مذهبى براى خود كردند.
اين آزادى كه مورد درخواست دولت روم هم بود به تمامى مسيحيان در
قلمرو امپراتورى ايران داده شد.در نوروز سال ۵۰۱ ميلادى
(۱۳۴۹ سال
پيش از انتشار مانيفست كمونيست به قلم كارل ماركس) مزدك _ روحانى
زرتشتى _ جنبش سوسياليستى خود را بر پايه مالكيت عمومى دارايى ها،
استفاده از توليدات و ثروت برحسب نياز فرد و برابرى اجتماعى _
اقتصادى همه مردم علنى ساخت كه مورد توجه مردم كه گرفتار جامعه اى
طبقاتى و وجود شكاف عظيم ميان فقير و غنى بودند، قرار گرفت و حتى
شاه وقت ايران _ قباد _ متمايل به افكار او شد.بعد از اسلام تا
مدتى مراسم نوروز در ايران به صورت خصوصى و خانوادگى برگزار مى شد.
با وجود اين نوروز ايرانى از طريق مسلمانان تا اندلس (اسپانيا)
گسترش يافت. از زمان عباسيان به دليل بسط نفوذ ايرانيان در دستگاه
خلفاى اين دودمان مراسم نوروز به اين دستگاه راه يافت ولى عيدى
رسمى نبود. در روايت است كه هارون الرشيد خليفه معروف عباسى هزاران
سكه نقره كه يك طرف آنها را رنگ زده بود (علامت گذارى كرده بود) در
مراسم نوروز (سال ۲۱۱ هجرى)
در شهر بغداد به بزرگانى كه به ديدن او رفته بودند هديه داد و به
آنان تاكيد كرد كه سال آينده كسى سكه دريافت خواهد كرد كه سكه هاى
امسال را با خود بياورد و به او نشان بدهد.
هدف هارون اين بود كه سكه هاى عيدى را كه داده بود خرج نكنند.۲۴ مارس ۷۲۱ ميلادى
(در جريان آئين هاى نوروزى)
"پوشان" از شاهزادگان ساسانى، هشتاد
سال پس از جنگ نهاوند ادعاى سلطنت و احياى حكومت ساسانيان را كرد و
گروهى گرد او جمع شدند ولى كارى از پيش نبردند. چهار سال پس از
پوشان در مارس سال ۷۲۵ ميلادى
(ايام نوروز ايرانى) يك شاهزاده ديگر ساسانى به نام خسرو از
نوادگان يزدگرد سوم در شهر مرو خود را شاه ايران خواند. كار اين
شاهزاده هم با اين كه علاوه بر گروهى ايرانى جمعى از تركان مهاجر
نيز به او پيوسته بودند به جايى نرسيد. مورخين ناكامى اين دو
شاهزاده را به سبب خودخواهى آن دو نوشته اند و اضافه كرده اند كه
اگر هدفشان فقط ايران دوستى و احياى استقلال وطن بود شايد به
پيروزى هايى دست مى يافتند.مردآويز زيارى (مازندرانى) از قهرمانان
ملى ايرانيان كه بر قسمت بزرگى از ايران زمين حكومت مى كرد و
اصفهان را پايتخت خود قرار داده بود كمر به برگزارى آئين هاى ملى
ايران از جمله تيرگان، مهرگان، سده، چهارشنبه سورى و مهمتر از همه
نوروز درست مطابق عهد ساسانيان بسته بود و در اين راه سخت گيرى
زياد و افراط بيش از حد از خود نشان مى داد به گونه اى كه در سال ۹۳۴ ميلادى
دست به تنبيه كاركنانى زد كه در آذين بندى اصفهان براى نوروز سليقه
كافى به كار نبرده بودند و همين امر سبب شد كه خدمه غيرايرانى كه
مورد انتقاد قرار گرفته بودند از بيم جان خود او را در حمام كشتند.
مردآويز همان سال جشن سده را در اصفهان برگزار كرده و در آن شركت
جسته بود. وى بود كه پس از راندن دست نشاندگان عربان از مناطق
مركزى ايران دستور اكيد داده بود كه ايرانيان جز به فارسى نگويند و
ننويسند.اميراسماعيل سامانى از دودمان ژنرال بهرام مهران (بهرام
چوبين، متولد رى و نابغه نظامى ايران) كه به تجديد حيات زبان فارسى
و فرهنگ ايرانى كمك فراوان كرد در سال ۸۹۲ ميلادى
از رياضيدان هاى خراسان خواست كه تقويم ساسانى را دوباره نويسى
كنند تا "نوروز" در ساعت درست هنگام عبور خورشيد از استوار آغاز
شود و حلول سال دقيق باشد. اين آرزو سال ها بعد توسط
"عمر خيام"
تحقق يافت و تقويم هجرى خورشيدى و لحظه دقيق حلول سال نو تهيه شد.
ملك شاه سلجوقى كه عمرخيام نيشابورى در دوران حكومت او تقويم
خورشيدى را تنظيم كرده بود از همان زمان دستور رعايت آن را داد كه
طبق قانون از نوروز ۹ دهه
پيش نوشتن تاريخ مكاتبات در ايران با تقويم خورشيدى رسمى شده است.۲۲ مارس
سال ۹۷۸ ميلادى
(۳۵۷ خورشيدى)
بيمارستانى كه به دستور عضدالدوله ديلمى در شهر بغداد ساخته شده
بود به مناسبت نوروز گشايش يافت. اين بيمارستان را به نام
عضدالدوله بيمارستان عضدى خواندند. در زمان ديليمان حكومت بغداد در
دست ايرانيان بود. عضدالدوله شهر شيراز را پايتخت خود قرار داده
بود.شاه اسماعيل صفوى روز ۱۱مارس
(در سال ۱۵۰۲ ميلادى)
و ۹ روز
مانده به نوروز را براى تاجگذارى خود تعيين كرده بود تا آئين هاى
نوروزى را در كسوت شاه ايران برگزار كند. وى كه در تبريز خود را
شاه ايران اعلام كرده بود در همين مراسم گفته بود كه مكلف به احياى
امپراتورى ايران است.
در
سال ۱۵۹۷ ميلادى
شاه عباس صفوى آئين نوروز را در عمارت
"نقش جهان" برگزار كرد و در
نطق خود به اين مناسبت اعلام داشت كه اصفهان پايتخت هميشگى ايران
خواهد بود و تصميم دارد آن را به صورت زيباترين و امن ترين شهر
جهان درآورد و به نمايندگان كشورهاى خارجى كه به شركت در مراسم
دعوت شده بودند اجازه داد كه براى كشور خود در اصفهان سفارتخانه
بسازند. شاه عباس اول اكتبر سال ۱۵۸۸ ميلادى
رئيس كشور ايران شده بود. وى در رعايت اعياد ملى و مذهبى شيعه دقت
كامل به عمل مى آورد.
نادر شاه به نوروز و آئين هاى آن علاقه مندى فراوان داشت. وى سكه
خود موسوم به سكه نادرى را در سال ۱۷۳۵ ميلادى،
در مراسم سلام نوروز رايج ساخت و قطعاتى از آن را به رسم عيدى به
منشى ها و افسران خود داد كه در يك طرف سكه نقش شده بود:
"الخير فى
ما وقع" و در طرف ديگر سكه اين عبارت ديده مى شد:
"نادر ايران
زمين". اين عبارت نشان مى دهد كه نادر خواهان احياى امپراتورى
ايران در چارچوب مرز هاى عهد ساسانيان، اشكانيان و هخامنشيان بوده
است. نادرشاه در سال ۱۷۳۹در
جريان لشكر كشى به هند، پس از شكست دادن ارتش ۳۶۰ هزار
نفرى اين كشور و دريافت تاج شاه هند، براى ورود به دهلى منتظر
فرارسيدن نوروز شد تا در روزى سعد به اين آرزو برسد و روز ۲۰ مارس
(نوروز) وارد دهلى شد و مراسم عيد را در كاخ دهلى برگزار كند.كريم
خان زند (وكيل مردم) پس از اعلام شهر شيراز به پايتختى ايران، از
سال ۱۷۶۱ ميلادى
به بعد سلام نوروزى را در عمارتى كه اينك موزه پارس ناميده مى شود،
برگزار مى كرد و سپس به ديدن مردم عادى (كوچه و خيابان) مى رفت.
وى در نخستين نوروز در شيراز، از جيب خود چند نوازنده را اجير كرد
كه در ميدان هاى شهر بنوازند و مردم را شاد كنند كه بعداً اين رسم
شامل روز هاى ديگر هم شد.
كريم خان براى شاد كردن مردم و زدودن غم هايشان هر اقدامى را كه مى
توانست، مى كرد.آغا محمد خان قاجار با همه سفاكى و داشتن ريشه و
تبار مغولى،
"نوروز" را براى تاجگذارى اش تعيين كرد. وى در نوروز
سال ۱۱۷۴ هجرى
شمسى (مارس ۱۷۹۵ ميلادى)
در تهران تاجگذارى كرد و اين شهر را پايتخت قرار داد كه هنوز
پايتخت است.تهرانى ها سال ۱۳۳۲ را
در سايه ترس از تيفوس آغاز كردند و نوروز خوبى نداشتند. بيمارى
مسرى و كشنده تيفوس كه نتيجه فقر ناشى از جنگ و اشغال نظامى ايران
بود از اواخر سال ۱۳۲۱ بر
بيچارگى مردم افزوده بود و هر روز صدها تن از اين بيمارى و بعضاً
در گوشه كوچه و خيابان هاى پايتخت جان مى سپردند. از ترس اين
بيمارى كه بعداً به نقاط ديگر كشور سرايت كرد كسى جرات دست زدن به
كاسه ديگرى و رفتن به مهمانى شام و ناهار را نداشت. با وجود اين،
مراسم عيد ديدنى با احتياط تمام انجام شد.دكتر محمد مصدق نخست وزير
وقت و مبارز راه ملى شدن نفت ايران روز ۲۹ اسفند
هر سال را روز ملى شدن نفت، يك روز ملى و تعطيل عمومى اعلام كرد.
۲۹ اسفند ۱۳۲۹ طرح
ملى شدن نفت ايران به صورت قانون درآمده بود كه در اجراى آن پس از
پنج دهه از انگلستان در نفت ايران خلع يد شد و اين دولت را چنان
برآشفت كه تا بر اندازى حكومت دكتر مصدق در مرداد ۱۳۳۲ دست
از مخالفت، تحريك، تحريم و توطئه نكشيد.يك روز پيش از اعلام روز ۲۹ اسفند
به عنوان يك روز ملى، دكتر مصدق جزئيات ظلم هاى انگلستان به ملت
ايران در طول ۱۵۰ سال
و مداخلات اين دولت از جمله انحصار نفت ايران در دست خود را براى
ده ها روزنامه نگار آمريكايى كه به تهران آمده بودند تشريح كرده
بود و چند روز پيش از آن هم آب پاكى روى دست نمايندگان بانك جهانى
كه براى ميانجيگرى به تهران آمده بودند، ريخته بود
نوروز،انسانيترين جشن دنيا
استاد اکولوژي دانشگاه استراليا و مشاور بانک جهاني به ميراث خبرمي
گويدمن نوروز را جشن مي گيرم که اگر پسر عمويم با برادرش مشکل دارد
بهانه اي باشد براي آشتي آنها. مرتضي هنري
تهران- ميراث خبر
گروه فرهنگ، هستي پودفروش: من گنجشکي هستم که بر جاي پاي شما نوک
مي زنم تا شايد دانه عدسي را براي گنجشککم ببرم. تجربيات من دانه
هايي است که از دنياهاي خارج از ديد شما آورده ام. اين دانه هاي من
براي شما فرزندان ايران است.
روبروي شهرداري منطقه يک تجريش ، محله اي در تهران، جايي که هزاران
سال مردان تاريخ در اين رهگذري که روزي تجريش خوانده مي شد، آمدند
و رفتند، اکنون ساختماني با معماري خاص جايگاه موسسه اي فرهنگي
است،
"موسسه فرهنگي هنري". هنر نه هنري که موسيقي دارد و تئاتر،
"مرتضي
هنري" اين نام را به پيشنهاد دوستانش گذاشته است.
اتاقي با پوسترهاي رنگي از محوطه هاي ديدني استراليا در طبقه دوم
اين ساختمان با در ورودي شيشه اي. جايي که استاد اکولوژِي انساني
را در يکي از دانشگاههاي يک قاره جنوبي دنيا به عهده دارد. او
مشاور بانک جهاني است و مطالعات مردم شناختي بسيار دارد. بيش از
آنکه متاثر از فرهنگ ايراني يا فرهنگ ديگري باشد محيطي ساده با
ديوار هايي که از مدارکش مزين شده، براي خود تدارک ديده است.
"من در خور بيابانك به دنيا آمدم." کتاب انگليسي
"خانه تا بهشت"
او سفر نامه خيالي اش به همه دنياست.
"تمام زندگي فرهنگي ام در خور
مايه گرفته است." خور به او شخصيت علمي و فرهنگي داده."معلمي
را از پدرم ياد گرفته ام."
هنوز هم استادي مي کند. آخرين کارش تعزيه است. تجديد چاپ نوروزگان
را هم در دست دارد. من مثل آدم هاي ديگر به دنبال خودم هستم. اين
را گفتم اما مي گذارم و به آخرش اشاره مي کنم.
در
اين موسسه کارهاي دانشگاهي مي کنم. دانشجو انتخاب مي کنم براي
استراليا. تصميمش اين است که به زودي سه دانشگاه در ايران راه
بياندازد، در سرخس و اصفهان.
"در ايران کسي نمي داند چه قدر کارش
پيش رفته است. گاهي هيچ اميدي به پيشرفت کارهايت نيست، ناگاه مجوزي
براي تاسيس دانشگاه به خانه ات انداخته مي شود. گاهي هم گمان مي
کني کارهايت تمام شده اما مي فهمي هيچ کاري نکرده اي." به اين سوال
پاسخ نداد. اين دانشگاه با دانشگاههاي ديگر چه تفاوتي دارد:"من مي
خواهم بستري را فراهم کنم که دانشگاههاي معتبر به اين کشور بيايند،
با همان شرايطي که در دانشگاه کشورشان تدريس مي کنند، تدريس کنند.
در ايران تعدادي از موسسه ها اين کار را کرده اند اما هدف من اين
است که استادان با همان شرايط دانشگاه مبدا، همان رفتاري را داشته
باشند که در کشورشان داشته اند. من مي خواهم از تجربه دانشگاهي ام
استفاده کنم. از جوانان مي گويد و مقدمه چيني مي کند براي باز کردن
بحث نوروز." متاسف مي شوم که جوانان ما از دنيا فاصله گرفته اند و
وقت شناختن خود را ندارند.
کمتر از شما هستند که جهت مشخصي داشته باشند بدانند و فردا چه مي
کنند." تنها راه زندگي کردن در اين دنيا سه شرط است. تنها راه
ماندن در صحنه زندگي. اول شناختن خود، بعد دنيا و آخر اينکه بداني
چه مي خواهي.
"شما اين سه را نداريد." در هيچ دانشگاهي درس نمي دهد
چون هيچ دانشگاهي را جدي نمي بيند:" حاضرم بنشينم براي يک جوان 5
ساعت وقت بگذارم اما نه در دانشگاه." به ناگاه به فرهنگ ايراني
اشاره مي کند تا سريع تر به نوروز بپردازد:" 7 هزار سال دشمنان مي
خواستند اين فرهنگ از بين برود اما اين فرهنگ از درون چيزي دارد که
از بين نمي رود." به نوروز علاقه مند است. نه به خاطر جمشيد. از
جمشيد خوشش نمي آيد. او را توانمندي بي نظير مي داند که همه چيز را
کشف مي کند اما در آخر به مردم پشت مي کند:" جمشيد ادعاي خدايي مي
کند و به همين دليل ضحاک بر او مسلط مي کند. جمشيد مبدع نوروز
نيست. من نوروز را به خاطر خودم جشن مي گيرم. به دليل اينکه مادرم
جشن مي گيرد. من نوروز را به خاطر اين جشن مي گيرم که اگر پسر
عمويم با برادرش مشکل دارد نوروز بهانه اي باشد براي آشتي کردن
آنها. نوروز بهانه خوبي که خشکسالي کمترين مشکل را براي مردم به
وجود آورد. نوروز را به خاطر اين جشن مي گيرم که گل واژه اي در
فرهنگ من هست به نام
"داد" گل واژه اي در نوروز. اين واژه اي سه
حرفي اگر از شاهنامه به درآيد ديگر شاهنامه، شاهنامه نيست. من در
فرهنگي زيسته ام که حق، در زندگي ملموس بوده. داد نوروزي هم به اين
معناست که هيچ وقت در تاريخ نمي بينيم که قيمت چيزي در نوروز بالا
رود. اين به دليل اين بود که مسگر و بقال و نقال و قالي شو، هم مي
خواستند نوروز بهانه اي براي راحت تر برگزار کردن نوروز باشد.
تمام دنيا را گشته اما نوروز را محترم ترين ميراث هاي فرهنگي دنيا
مي داند:" نوروز از پدران من به پسران من رسيده. من به هر چه دارم
افتخار مي کنم از اينکه در اين سرزمين به دنيا آمده ام تاريخ ايران
را مي شناسم. از اين قلمرو ظلمت گذشتن آسان نيست/ دلي به روشني
آفتاب مي خواهم. زندگي کردن آسان نيست. من آن دلي به روشني آفتاب
را مي خواهم تا زندگي را برايم شيرين کند. اين جز با شناخت فرهنگ
حاصل نمي شود. وقتي در اين فرهنگ زندگي کردي از آن مايه گرفتي و بر
آن تاثير گذاشتي، فرزند اين فرهنگي. سپس فرهنگ هم به تو توان مي
دهد که به بدي ها نه بگويي. يکي از توانايي انسان اين است که بگويد
نه. اگر بتواند و نگويد نه از زندگي استفاده نکرده است. به نخستين
دليلش براي زندگي کردن باز مي گردد و صداي زنگ هاي مدام مبايلش، او
را مشوش مي کند:"
نوروز يکي از عمده ترين ابزار هايي است که مي توانيد خود را
بشناسيد."
از پرونده ميراث معنوي نوروز در يونسکو چه خبر؟
"پرونده ميراث معنوي نوروز. دست برداريد. مگر با ثبت آن چه مي توان
کرد که بدون آن نمي توان. متاسفانه کساني که متولي فرستادن پرونده
به يونسکو هستند خود نوروز را نمي شناسند."
مدتي مطالعات مردم شناسي داشته و از روند پيشرفت اين دانش در کشور
شکايت مي کند:"
در تمام دنيا مردم شناسي در خدمت بهتر زندگي کردن مردم است. مثلا
اينکه کساني که ديابت دارند چگونه از غذاهاي سنتي سرزمينشان براي
رفع بيماري استفاده کنند. در تمام روزنامه ها و مجله ها حرف از
آيين ها و رسم ها مي زنند اما چند گزارش يا مقاله تحليلي خوانده
ايد. مردم شناسي ما در مردم نگاري محدود مي شود اينکه هنوز در فلان
روستا در تنور نان مي پزند چه اهميتي دارد."
چاي تلخي که تلخي روزگار را پيش از او به ياد مي آورد، مي نوشد و
ياد سفره هفت سين مادر مي کند:"
ما نوروز را نه به فرمايش کسي جشن مي گيريم نه به فرمايش کسي جشن
نمي گيريم. 1320 بود در تخت جمشيد، سرباز هاي امريکايي در کنار
آنها در مرو دشت چادر زده بود. اما در نوروز همه با هم ديده بوسي
مي کردند و به سرباز ها محل نمي دادند. نوروز فقط سفره هفت سين
نيست."
نوروز وقتي مي آيد، 9 ماه از درو گذشته، يکسال از شير دادن
حيوانات، سه ماه سخت، انبار ها از غله ها خالي شده، اما به ناگاه
چيزي اتفاق مي افتد، زمين گرم مي شود. زمين از زير گرم مي شود. خاک
خشکي که به دماغمان مي خورد سرفه مي کرديم تازه مي شويد. هوا تغيير
مي کند، گلها حرکت و رنگ دارند. نوروز رنگ است و حرکت.تمام
اکوسيستم يک پشتوانه اي فراهم مي کند که ما بگوييم نوروزت مبارک.
يکي از مقاله هايش سال 79 در شماره اي از مجله هنر چاپ شده است.
اين مقاله به بررسي محيط زيست در بستر فرهنگ اشاره مي کند:" ما با
دو بال پرواز مي کنيم. يک بال محيط طبيعي و ديگري فرهنگي. اين دو
در نوروز به هم مي رسند. شکوه نوروز در اين است که مردم از کوچک و
بزرگ در آن مشارکت مي کنند. نوروز از نخستين جشن هايي ست که کودکان
و زنان در آن نقش دارند. بيشتر ما از ياد مي بريم روز تولد پدر يا
مادرمان چه زماني است. ولي هيچ وقت نوروز را از ياد نمي بريم. بر
سر اين ايران چه آمده که هيچ گاه نوروز را فراموش نکرده ايم.
همه اينها نيازمند تلاش معنوي يک ملت است. نوروز طبيعي ترين زمان و
انساني ترين شکل براي جشن گرفتن است. محيط زيست ايران در نوروز در
تمام فرهنگ ايران بافته و تجلي گاه همه زيبايي ها مي شود. مهمترين
ميراث فرهنگي ما در ساختمان هايمان نيست ، در مغز ماست. در شعر
حافظ . ميراث فرهنگي ما اين است که هيچ کس در اين مملکت نيست که
شعري نداند و نخواند. فرهنگ ما چيزي را مي گويد: در زندگي کيفيت
مهم است. همه مردم کره زمين غذا مي خورند اما فقط ما هستيم که
قورمه سبزي مي خوريم. سفره را فقط ما مي اندازيم. علاقه ما به
خانواده از اينجا شکل مي گيرد. اين است که غذاي مادر مزه اي ديگر
دارد، بر سر سفره است که مزه غذاي مادر شناخته مي شود. کارکرد سفره
در تمام زندگي ما جريان دارد. سفره را در همه مراسم شادي مي
اندازيم در سال تحويل، عقد، مراسم سنتي و مهماني ها. نوروز تنها
مراسمي است که کسي را دعوت نمي کنيم. هر کس آمد لطف کرده است.
نوروز تنها مراسمي در تمام جهان است که قرباني ندارد. انساني ترين
شکل جشن. مهم ترين امتياز نوروز روح است. ايراني ها در اين روزها
اگر لباس کهنه هم داشته باشند، مي پوشند. اصل اين است که درون نو
شود. همه در هر جا يک روح را جشن مي گيرند اگرچه جايي خرما بر سر
سفره مي گذارند جاي ديگر قيسي. از سفره تحويل سال و خان نوروزي مي
گويد و خسته از کار روزانه خواستار اتمام بحث مي شود. قرار است
دانشجويي را براي فرستادن به استراليا راهنمايي کند:" به نظر من
هفت سين، هفت سيني بوده که در هر کدام هر چه داشته اند مي گذاشتند.
در ديار من انار دانه با گلاب و خرما و هرچه داشتيم. در خان
نوروزي سمبل سازي وجود ندارد اما هر چه در سفره تحويل سال است
سمبليک و نمادين است. هر چيزي که در سفره مي گذاريم نماد چيز ديگري
است. آينه نماد کيهان صفا و راستي است. قرآن تنها چيزي است که از
دنيايي فراتر از ما آمده از جايي که تکليفش با ما نيست. تخم مرغ
نماد کره زمين و سبزه نمادي از رستني ها و ياد آور دوراني که
ايراني ها گندم را به تازگي شناخته بودند. صفحاتي را که گاهي از آن
برداشتي مي کرد و زير چشمي با نگاه به آن نوشته هاي گذشته اش را به
ياد مي آورد، بسته شد.
نقل از باران