English

Contact us

نظر دهید

تماس با ما

فارسی

Welcome to CPH Theory Siteبه سایت نظریه سی پی اچ خوش آمدید

 

 

نظریه سی پی اچ بر اساس تعمیم سرعت نور از انرژی به ماده بنا شده است.

اخبار

آرشیو مقالات

 

سی پی اچ در ژورنالها

   

 

مدل اتمی اینشتین و تکذیب آن

 

 

 


با ابتكار يك ايراني در تهيه ، تنظيم و نشر اخبار علمي: اينشتين دنباله درآورد
 

اينشتين وقتي هنوز دنباله نداشت در هيچ اثر علمي و غير علمي اعم از كتاب، مجله، روزنامه، اينترنت و ... هيچ اثري از چنين معمايي وجود ندارد. ياوه، پيچ وخم هاي شگفت آوري دارد.
حاشيه نشينان علم، خود را گاليله هايي مي پندارند كه دليرانه با جزميات علم معاصر به نبرد برخاسته اند و انقلاب علمي به پا كرده اند.


 

 

گروه دانش و فن آوري: اخبار ساعت 22:30، شبكه دوم سيما: كشف راز معماي مدال هاي اتمي آلبرت اينشتين، آن هم پس از نيم قرن، بهت و حيرت دانشمندان را برانگيخت. بهاره كمالي سروستاني، 25 ساله و دانش آموخته رشته مديريت بازرگاني كه تحقيق در زمينه علم شيمي را به خاطر علاقه پيگيري مي كند، پس از سه سال تلاش پيگير موفق شد مدال هاي اتمي مدنظر اينشتين را طراحي و توجيه كند. آلبرت اينشتين مدال هاي اتمي را به عنوان بنيادي ترين ذرات اتمي كه در شيمي پايه نيز به عنوان نگه دارنده چهار ذره اصلي اتم محسوب مي شود توجيه و بسياري از خواص اين ذرات را تشريح و همچنين كاربردهاي آن را پيشگويي كرد. اينشتين در سال 1948 بر اين باور بود كه چون قدرت انرژي اتمي مهار نشده است، براي مهار شدن انرژي هسته اي نياز به شناسايي ذارت نگه دارنده هسته اتم است. او معتقد بود مي شود با مهار كردن انرژي هسته اي ماشين هاي پرنده اي طراحي كرد كه در ارتفاع 30 متري سطح زمين بتوانند پرواز كنند. روزنامه ديلي نيوز چاپ آمريكا، با انتشار مقاله بهاره كمالي سروستاني در تاريخ دهم نوامبر (نوزدهم آبان ماه) نوشته است: دانشمندان آمريكايي كه سال هاست درباره مدال هاي اتمي تحقيق كرده اند از اين كشف به عنوان بزرگ ترين تحول قرن بيست و يكم و از خانم بهاره كمالي سروستاني به عنوان ستاره دنباله دار ذهن اينشتين در ايران، ياد كرده اند. 

 

حليلش كن

حالا مي خواهيم با اجازه دوستانمان در بخش هاي مختلف تهيه و تنظيم خبر در شبكه هاي گوناگون داخلي به تفسير جملات بالا بپردازيم تا ذهن خواننده ناآگاه به اهميت موضوع روشن شود.

 

عماي 50 ساله

كشف راز معماي مدال هاي اتمي اينشتين، آن هم پس از نيم قرن . اين جمله كاملا واضح است. ظاهرا آلبرت اينشتين نيم قرن پيش يك معما طراحي كرده و حالا پس از 50 سال از طرح آن، راز آن گشوده شده و معما حل شده. خب مبارك است. اما معما چه بوده؟ مدال هاي اتمي اينشتين معمايي كه نه تنها در هيچ كدام از كتاب ها و مقاله هاي اينشتين حرفي از آن زده نشده، بلكه حتي هيچ دانشمندي هم سخني يا حتي كلمه اي از آن نگفته و در هيچ  جا، هيچ مجله، هيچ كتاب، هيچ دايره المعارفي، هيچ… خبري و ردي از آن نيست. پس اين معما از كجا آمده؟

اصل خبر را از شيراز فرستاده بودند و شايد چون در لهجه شيرازي مدار به فتح ميم گاهي مدار به كسر ميم تلفظ مي شود، شايد دوستان تهراني، در هنگام تحرير خبر، آن را اشتباها مدال شنيده اند. باز هم از مدارهاي اتمي اينشتين در هيچ جا ذكري نشده نه مقاله، نه كتاب نه اينترنت و نه… شايد اين لغت مدل بوده و بعد مدال شده. اما وقتي صداي دقيق فرد حل كننده معما را مي شنويم مطمئن مي شويم كه حداقل مدل نبوده.

نكته ديگر اين كه آلبرت اينشتين دقيقا 50 سال پيش و در 76 سالگي مرد. خيلي خوب است كه يك پيرمرد 76 ساله در آخرين روزهاي عمرش معماي بزرگ قرن را طرح كرده و در حال انجام كار فكري و علمي بوده است.
كاش اينشتين مديريت بازرگاني مي خواند ...، 25 ساله و دانش آموخته رشته مديريت بازرگاني كه تحقيق در زمينه علم شيمي را به خاطر علاقه پيگيري مي كند، پس از 3 سال تلاش پيگير موفق شد... 

اين هم جمله بسيار جالبي است كه جاي تأمل بسيار دارد. به خصوص اگر كمي آشنايي با علوم روز داشته باشيد مي دانيد كه اين روزها نظريه هاي علمي را نه تنها يك نفر و دو نفر بلكه يك تيم تحقيقاتي بزرگ كه بعضا از پژوهشگران چندين دانشگاه تشكيل شده به انجام مي رسانند. در پژوهش هاي نظري از اين دست گاهي چند پروفسور تعداد زيادي پژوهشگر فوق دكترا و جماعت بسيار بيشتري از دانشجويان دكتري با هم كار مي كنند تا اين كه سرانجام به نتيجه برسند. كافي است به مقالات چاپ شده در مجله  هاي معتبر علمي مراجعه كنيد و اسامي نويسندگان را زير عنوان مقاله ببينيد.

حتي بعضي از پژوهش ها ممكن است چندين سال و حتي چندين دهه طول بكشد. مثل همين نظريه وحدت نيروها كه اينشتين آن را مطرح كرد و نتوانست به نتيجه برساند. واينبرگ، عبدالسلام و گلاشو در دهه 60 و 70 تنها نيروهاي الكتريكي و هسته اي ضعيف را و بعد از آن پوليتزر و ديگران در دهه 80 نيروي هسته اي قوي را با آن ها يكي كردند. بعد از گذشت 70 سال از شروع حل مسأله، و گذشت ميليون ها نفر ـ ساعت كار هنوز در حل اساسي ترين قسمت مسأله يعني نيروي گرانش مانده ايم. جالب اين است كه اگر بخواهيم كوچك ترين قدمي براي پيشبرد تحقيقات در راستاي نيل به اين هدف برداريم بايد حداقل 8 تا 10 سال تحصيلات پيشرفته دانشگاهي در اين زمينه را طي كنيم تا تازه بفهميم بقيه در نيروي هسته اي ضعيف يا هسته اي قوي چه كرده اند يا داخل هسته اتم چه مي گذرد. تازه مساله اصلا ربطي هم به شيمي ندارد. گويا تقسيم بندي علوم هم جابه جا شده و چون اسم اتم در اين خبر ذكر شده، گمان اين رفته كه پس مربوط به علم شيمي است. اي كاش اينشتين و بسيار از بزرگان سال ها عمرشان را صرف مطالعه فيزيك نمي كردند و مديريت بازرگاني مي خواندند شايد مسائل اساسي فيزيك به جاي 50 سال و 100 سال، در عرض 2 يا 3 سال و با كار يك نفره حل مي شد.

 

مدل غيراستاندارد ذرات بنيادي
اينشتين مدال هاي اتمي را به عنوان بنيادي ترين ذارت اتمي كه به عنوان نگه دارنده چهار ذره اصلي اتم محسوب مي شوند توجيه كرد… 

در مدل استاندارد ذرات بنيادي، اين ذرات به دو دسته اصلي تقسيم مي شوند، يكي فرميون ها كه آمار فرمي ـ ديراك بر آن ها حاكم است و از اصل طرد پائولي تبعيت مي كنند و تشكيل دهنده ماده هستند و ديگري بوزون ها كه آمار اينشتين بر آن ها حاكم است و حامل نيروهاي چهارگانه طبيعت هستند. فرميون  ها خودشان دو دسته اند كوارك  ها و لپتون ها كه بر حسب جرمشان طبقه بندي مي شوند. اتم ها در حالت طبيعي از پروتون و نوترون در هسته و الكترون ها كه در اطراف هسته قرار دارند تشكيل شده اند. پروتون ها و نوترون ها از كوارك تشكيل شده اند.اتم ها هم از برهمكنش الكترومغناطيسي پروتون ها در هسته (با بار مثبت) و الكترون ها در اطراف آن (با بار منفي) تشكيل مي شوند. در برهم كنش هاي الكترومغناطيسي هم، فوتون ها حامل نيرو هستند و الكترون ها را در كار هسته نگه مي دارند. اين ها همه واضح و روشن است و نه تنها سال  هاست كه كشف شده بلكه به خاطر آن ها جايزه نوبل هم داده اند كه آخرين آن ها جايزه نوبل سال 2004 به پوليتزر و ديگران بود.

 

اينشتين حواس پرت

در سال 1948، اينشتين بر اين باور بود كه چون قدرت انرژي اتمي مهار نشده است... 
افسوس، اينشتين كه در سال 1942 به روزولت نامه نوشته بود كه بمب اتمي بهتر است ساخته شود چون از تمام تحقيقات فرمي و زيلارد در دانشگاه شيكاگو باخبر بوده، چطور نمي دانسته كه فرمي توانسته پيش از آن قدرت انرژي اتمي را مهار و كنترل كند. واقعا او بعد از 6 سال همه قضيه بمب اتم را فراموش كرده بود، عجيب است. اما عجيب تر اين كه با وجود آن كه كتاب ها و آثار اينشتين اكثرا منتشر شده، اما اين باور او پيش از اعلام از تلويزيون در جاي ديگري ديده يا شنيده نشده بود.

 

اينشتين در اوج آسمان ها
اينشتين معتقد بود مي شود با مهار انرژي هسته اي ماشين هاي پرنده اي طراحي كرد كه در ارتفاع 30 متري زمين بتوانند پرواز كنند. 

در زمان اينشتين ماشين هايي بود كه با مهار انرژي الكترومغناطيسي (واكنش هاي گرمايي كه در موتور بنزيني احتراق داخلي انجام مي شود) تا 3000 متر هم پرواز مي كردند يعني همان هواپيما. ديگر چه برسد به انرژي هسته اي كه اينشتين بيشتر از هر كس ديگري از قدرت آن مطلع بود. 30 متر!

 

روزنامه روزنامه 

روزنامه  ديلي نيوز چاپ آمريكا... 

خواننده آگاه به زبان انگليسي مي داند كه ديلي يا ديلي نيوز يعني همان روزنامه يعني يكي خواسته اسم روزنامه اش را بگذارد روزنامه . خب ايرادي ندارد. اما هر چه در اينترنت جست وجو مي  كنيد، اثري از روزنامه روزنامه نمي يابيد. قوي ترين موتور هاي جست وجوي اينترنتي هم نزديك ترين اسمي را كه پيدا مي كنند،  LA DailyNews و Ny DailyNews است كه به ترتيب يعني روزنامه لس آنجلس و روزنامه نيويورك. ما كه چيزي از اين روزنامه  روزنامه پيدا نكرديم كه شبيه لوگو روزنامه اي باشد كه در تلويزيون ديديم.

 

همه خوابند

انتشار مقاله اي در دهم نوامبر (نوزدهم آبان ماه)... 

در حالي كه اين مقاله در دهم نوامبر در روزنامه معتبر روزنامه يا همان ديلي نيوز چاپ شده، در هيچ جاي ديگري خبري از آن نيست. نه از مجله هاي بسيار معتبر علمي و نه از مجله هاي ISI  و نه حتي از مجله هاي علمي عامه كه خودم شخصا در دو ماه اخير اكثر آن ها مثل New Scientist، Focus، Nature، American Scientific و... را دقيق ورق زده ام، بيچاره اين مقامات علمي كشور كه اين همه سفارش مي كنند كه فقط مقالات چاپ شده در مجله هاي فهرست ISI پذيرفته است، اما بزرگ ترين معماي قرن را نه در يك مجله ISI و نه حتي در يك مجله علمي عامه فهم هم نمي توان يافت و بايد براي پيدا كردن آن سراغ روزنامه روزنامه رفت. 
در پايان از همه علاقه مندان به علم و پيشرفت علمي كشور مي خواهيم كه نام و نام خانوادگي ستاره دنباله ذهن اينشتين در ايران را با هر املايي كه خواستند، در اينترنت جست و جو كنند تا اگر چيزي از ستاره شهير تازه طلوع كرده آسمان دانش شرق يافتند، ما را هم بي نصيب نگذارند چون ما كه چيزي پيدا نكرديم. نقطه شروع هم مي تواند همان جايي باشد كه ادعا كردند كه صحت مقاله را پذيرفته يعني انجمن شيمي آمريكا با آدرس اينترنتي:www.acs.org


 

توهم انقلاب علمي

مريم جعفراقدمي: بانوي خلاق ايراني موفق به حل معماي مدال هاي اتمي اينشتين شد. اين تيتر خبري است كه تقريبا در تمام بخش هاي خبري سيما در روز دوشنبه اعلام شد. شرح خبر هم كه يك گزارش ارسالي از شيراز بود ادعا داشت يك جوان ايراني توانسته اين مسأله را بعد از نيم قرن حل كند و انجمن شيمي آمريكا راه حل او را قبول كرده است. متن خبر آن قدر غلط دارد كه هر شيمي يا فيزيك خوانده اي همان دم مي فهمد كه باز هم از آن خبرهاي عجيب و غريب است. جايي كه مدار به مدال تبديل شده، مي شود شك كرد كه باقي كار هم مي لنگد. گويا باز هم داستاني شبيه آن قضيه معروف عدد پي (كه هموطني ادعا كرده بود 15/3 است) خبرنگاران غير متخصص را فريب داده است.در دنياي علم رسم بر اين است كه هر پژوهشگر و دانشمندي نتايج مطالعات و پژوهش هايش را به صورت مقاله براي چاپ در مجلات تخصصي آن رشته مي فرستد.

آن مجله هم مقاله را قبل از چاپ براي چند متخصص در همان رشته مي فرستد تا داوري كنند. بعد از طي مراحل داوري است كه مقاله چاپ مي شود. با اين حال چاپ شدن يك مقاله در يك مجله تخصصي درست بودن هم به معني آن پژوهش علمي نيست. هدف از چاپ مقالات اطلاع نتايج تحقيقات به ديگر دانشمندان متخصص در آن رشته است و هر كدام از اين متخصصين مي توانند آن نتايج را بررسي و نقد كنند و حتي با استدلال هاي معتبر نشان دهند كه آن كار غلط است. بنابراين مصاحبه يا گزارش يك روزنامه عمومي هيچ گاه تأييدي براي يك كار علمي به حساب نمي آيد. مشكل چنين مواردي در محتواي آن ها نيست، مشكل در اين جاست كه ساختار علمي ندارند. در واقع هر جوان نخبه  اي مي تواند نتيجه تحقيقات و مطالعاتش را براي مجلات تخصصي رشته خود بفرستند و اگر كمترين استانداردها را رعايت كرده باشد، آن مقاله چاپ خواهد شد. از آن به بعد است كه بايد به دنبال بازتاب هاي آن پژوهش در مجامع علمي باشد. ضمن اينكه برخلاف گفته اين دانشمند جوان لازم نيست كسي صورت مسأله يا معماي علمي را مثلا از انجمن شيمي آمريكا بگيرد، اگر مسأله اي پنجاه سال بدون جواب مانده باشد حتما امروز در تمام كتاب هاي درسي تخصصي آن رشته اشاره اي به آن شده است. مگر اين كه آن محقق كتاب ها و مقاله هاي كلاسيك مربوط به رشته خودش را هم نخوانده باشد. نكته جالب در اين خبر اشاره به تأييد يك دانشمند آمريكايي است. تنها نكته مهم در مورد اين دانشمند خارجي اين است كه دو بار در عمرش اينشتين را ديده است. انگار تأكيد بر اين نكته باعث مي شود مخاطب بيشتر تحت تاثير قرار گيرد. بله، مخاطب، زيرا چنين مواردي تنها براي جلب نظر افكار عمومي و نه براي جوامع علمي مطرح مي شوند.

براي همين است كه مغلطه هايي مانند مرجع معتبر يعني استناد به سخنان و تأييد بزرگان در چنين مواردي زياد است. اين  يكي از مشخصات مهم شبه انقلابي هاي علمي است. اينكه ديگران مسخره شان مي كنند و تنها عده معدودي حرف آن ها را جدي مي گيرند. شبه انقلابي هاي علمي عموما از تصورات نادرست جامعه از علم و فعاليت علمي بهره مي گيرند. تصوري كه مبنايش روايت هاي نادرستي از تاريخ علم است. مثل اين كه نيوتن با سقوط يك سيب قانون جاذبه عمومي را كشف كرد يا اينشتين يك كارمند ساده اداره ثبت اختراعات بود و نظريه نسبيت ناگهان بر او نازل شد. در هيچ يك از اين روايت ها به سابقه فعاليت علمي دانشمندان بزرگ اشاره اي نمي شود. براي همين است كه براي جامعه عجيب نيست اگر كسي بدون سابقه پژوهش علمي بتواند علم را زير و رو كند. جالب است كه اين انقلابيون مي خواهند همه مشكلات علم را يك جا حل كنند و حتي مشكلات شبه علم را. براي همين است كه در اين خبر به ساخت ماشين هاي پرنده و حل معماي مثلث برمودا اشاره مي شود. اين گونه موارد جديد نيستند و در همه جاي دنيا يك چنين افرادي پيدا مي شوند. كساني كه هنوز ادعا مي كنند زمين تخت است يا توانايي هاي فراروانشناسي دارند يا تمدن امروزي را فضانوردان باستان در زمين به يادگار گذاشته اند و در تمام اين موارد بر علمي بودن ادعاهاي خود تأكيد دارند. زيرا علم را نه به عنوان يك روش براي كشف طبيعت بلكه به عنوان ارزشي تلقي مي كنند كه با نزديك شدنشان به آن مي توانند ادعايشان را به كرسي بنشانند. مشكل در تصور نادرست جامعه از علم است. تصحيح اين تصور وظيفه مشترك رسانه ها و دانش پيشه هاست. اگر رسانه اي قبل از انتشار چنين اخباري با متخصص آن رشته مشورت كند، هيچ گاه اين قضايا پيش نمي آيد.

 

 

افسوس بر پژوهشگاه دانش هاي بنيادي!

 مهدي صارمي فر: واقعا كلافه كننده است. بيشتر از 500 جلد كتاب تخصصي فيزيك و شيمي اعم از اصل و افست و كپي توي قفسه كتابخانه ات باشد و بعد از چند ساعت جست وجو توي فهرست و ايندكس آن ها اثري از بزرگ ترين مسأله قرن بيست  و يكم نباشد. مگر مي شود در كتاب هايي كه نويسندگانش فاينمن و شويينگر و لاندا و ديراك و بور و هاوكينگ و... بوده اند اثري از معماي مدال هاي اتمي اينشتين نباشد. حيف اين همه پول كه صرف خريدن كتاب هاي اينشتين كردم. خودش هم يك كلمه توي هيچ كدامشان حرفي از بزرگ ترين معمايش نزده. افسوس مي خورم بر خودم كه توي زيرزمين نمور كتابخانه مركزي دانشگاه صنعتي شريف، مدت ها وقتم را دنبال پيدا كردن ترجمه انگليسي مقالات اينشتين لاي آرشيو مجلات صرف كردم، ولي مقاله اصلي را كه تويش معماي بزرگ قرن را گفته بود پيدا نكردم. نه توي كتاب هايم اثري است و نه توي مقاله هايم. حيف اين همه پول كتاب، حيف اين همه تونر پرينتر. حيف آن همه كارت اينترنت كه صرف دانلود كردن مقاله هاي فيزيك مي كردم و مي كنم! به كتابخانه مركز تحقيقات فيزيك نظري و رياضيات (پژوهشگاه دانش هاي بنيادي) مي روم. محض اطلاع بايد بگويم كه اين جا غني ترين كتابخانه علمي كشور در زمينه علوم محض (دانش هاي بنيادي) است. هزاران جلد كتاب كه تمام موضوعات علوم محض را پوشش داده اند، به علاوه سريع ترين باند اينترنت كشور كه البته به تمام مجلات علمي دنيا هم دسترسي دارد. به قسمت جست وجوي كامپيوتري كتاب ها مي روم اما در كمال تعجب، مي بينم كه در يكي از به اصطلاح غني ترين منابع علمي كشور هيچ اثري از مدال هاي اتمي اينشتين نيست.

حيف اين همه فضا و اين همه پول كه بابت اين كتاب ها داده شده است. به قسمت جست وجوي اينترنتي مي روم. در آن جا حتما در يكي از مجلات علمي دنيا چيزي پيدا مي شود. مي گردم. Physical Review، Nature و... اين همه مجله معروف و سالي چند هزار دلار كه صرف اشتراك اينترنتي آن ها شده. واقعا حيرت انگيز است. مگر مي شود در آن ها از مهم ترين مسأله قرن چيزي گفته نشده باشد. پس اينشتين اين مسأله را در كجا نوشته بوده كه نه توي كتاب هايش خبري از آن است و نه توي مقاله هايش و نه توي كتاب ها و مقاله هاي ديگران، واقعا افسوس خوردم از اين كه هر سال اين همه پول صرف نگهداري و تجهيز چنين مركزي مي شود و بعد حتي در يكي از كتاب هاي آن جا هم اثري از معماي مدال هاي اتمي اينشتين نيست، واقعا افسوس بر اين پژوهشگاه دانش هاي بنيادي. كتاب خانه اين جا كه نداشته باشد ديگر واي به حال كتابخانه دانشگاه. افسوس بر اين دانشگاه. افسوس بر من كه گرايشم در تحصيلات تكميلي گرانش و ذرات بنيادي است، اما نمي دانستم كه معماي مدال هاي اتمي اينشتين مي تواند من را 30 متر از زمين بلند كند.

واي بر من و امثال من كه عمرمان را در دانشگاه داريم تلف مي كنيم و فيزيك و شيمي و رياضي و... مي خوانيم اما نمي دانيم كه درون اتم 4 تا ذره بنيادي هست. (خوب شد كه مجري اخبار تلويزيون مرا از اين جهل درآورد وگرنه كي و كجا مي توانستم از حقيقت مطلع شوم؟) حيف آن همه وقتي كه سر كلاس ذرات بنيادي گلشني و ذرات بنيادي پيشرفته اردلان تلف كر دم. افسوس بر من كه دارم نظريه ميدان هاي كوانتومي مي خوانم، اما نمي دانم كه توي اتم 4 ذره بنيادي است. افسوس بر دوستانم كه در دانشگاه صنعتي شريف نشسته اند و نمي دانند كه حالا با كشف راز معماي مدال هاي اتمي اينشتين مي توانند 30 متر بپرند. افسوس بر آن همه از دوستانم كه با مدال هاي رنگارنگ المپيادهاي جهاني شيمي و فيزيك رفتند و نمادند تا از بزرگ ترين كشف قرن مطلع شوند. افسوس بر پژوهشگاه دانش هاي بنيادي كه آن همه خرج كتاب و مجله هاي بزرگ علمي مي كند آن وقت روزنامه ديلي نيوز را مشترك نيست.
واقعا افسوس!

 

 

 نقل از همشهری

 


 

 

 

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 

26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40

آخرین مقالات


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

LEIBNITZ'S MONADS & JAVADI'S CPH

General Science Journal

World Science Database

Hadronic Journal

National Research Council Canada

Journal of Nuclear and Particle Physics

Scientific Journal of Pure and Applied Science

Sub quantum space and interactions from photon to fermions and bosons

آرشیو موضوعی

اختر فیزیک

اجتماعی

الکترومغناطیس

بوزونها

ترمودینامیک

ذرات زیر اتمی

زندگی نامه ها

کامپیوتر و اینترنت

فیزیک عمومی

فیزیک کلاسیک

فلسفه فیزیک

مکانیک کوانتوم

فناوری نانو

نسبیت

ریسمانها

سی پی اچ

 فیزیک از آغاز تا امروز

زندگی نامه

از آغاز کودکی به پدیده های فیزیکی و قوانین حاکم بر جهان هستی کنجکاو بودم. از همان زمان دو کمیت زمان و انرژی بیش از همه برایم مبهم بود. می خواستم بدانم ماهیت زمان چیست و ماهیت انرژی چیست؟


 

 


يکشنبه 1 دي 1392

22 December, 2013 13:27

free hit counters

Copyright © 2013 CPH Theory

Last modified 12/22/2013