پس از آنکه نسبیت
آلبرت اینشتن پا به عرصه نهاد به این موضوع پرداخته شد که فضا خودش
خمیده است. حالا ما می دانیم که سفر به دریای بیکران فضا که ما به
آن جهان می گوئیم در واقع به مکانی ژرف و عمیق است و اگر مسافری
بدون اطلاع به آن سفر کند ممکن است به داخلی اجرامی فوق العاده
عظیم سقوط کند و زندگی را برای همیشه وداع گوید و با یک ریسک جانش
را از دست بدهد . او به درونی افقی کاملا" مخفی سقوط می کند و ما
هنوز به طور کامل نمی دانیم که برایش چه پیش می آید این افق
وحشتناک متعلق به سیاهچاله است.
گرانش مهلک
یک سیاهچاله یک جسم
متناقض کیهانی است . یک ستاره تاریک ، یک جسم کاملا" نا مرئی ، یک
زندان برای نور . این جسم یک مرز دارد که هر چیز وارد آن شود
بازگشتی نخواهد داشت ، ما این مرز را افق رویداد می خوانیم . یک
کره که هر چیز وارد آن شود برای ابدیت اسیر آن می شود ، مکانی که
دیگر امکان فرار از آن نیست . جایی که در آن سطح جامد وجود ندارد .
در این هنگام هر چیز حتی نور مکیده می شود و فقط یک گردات ژرف
گرانشی مشاهده می شود ، این اجرام بسیار بی رحم هستند و هرجیز را
که به طرفشان بیاید جذب می کنند ، در واقع آن جسم را برای همیشه از
آمدش پشیمان می کند . ما از مرکز که تکینگی خوانده می شود اطلاعات
چندانی نداریم ولی می دانیم که در آنجا گرانشی مهلک حکم فرما است .
چهره ی این اجرام
همیشه مخفی و پوشیده است . تکینگی آنها همیشه به صورت نقطه ای است
که نیروی گرانش فوق العاده ای در آن متمرکز شده است . همه ی اجرام
و امواج الکترومغناطیسی و انرژی که در سیاهچاله فروافتاده اند در
نقطه ای فوق العاده کوچک و فوق العاده چگال فشرده شده اند و گرانشی
نا متناهی ایجاد می کنند . سیاهچاله ها عموما" گازهای میان ستاره
را حریصانه قورت می دهند . فضا از وجود این اجرام متلاطم است و هم
چنین زمان از جود آنها فشرده می شود تا اینکه متوقف شود . چون نور
نمی تواند از افق رویداد سیاهچاله عبور کند ما آن مکان را لبه جهان
فرض می کنیم .
مختصری از داستان
گرانش
مفهوم گرانش : این
نیروی نامرئی که بر زندگی ما مسلط است و ما را بروی زمین نگاه می
دارد . این نیرو برای مدتها طولانی انسان های بزرگ را کشفش به
مبارزه طلبیده است . حتی روزی که گالیله در بالای برج پیزا که کج
است به مشاهده می پراداخت این سؤال برایش پیش آمد که چرا اجسام به
سوی پائین سقوط می کنند . گالیله تعجب کرد که چرا اجرام سنگین و
اجرام سبک با یک زمان یکسان به سطح زمین می رسند . همچنین از این
موضوع که چرا سیارات در راهشان به حرکت می پردازند حیرت کرد .
زمانی که کشفیات خود را در مورد سیارات بیان کرد او را به این جرم
که در قوانین کلیسا بدعت گذاری کرده است دستگیر کردند و در دادگاه
های خود محکوم کردند . این که چرا آنها این کار را کردند بحثی
کاملا" مجزا است که در این مقال نمی گنجد . او سرانجام در سال 1642
در فلورانس زمانی که سعی می کرد که نشان دهد گرانش عامل این امر
است درگذشت.
در یک کریسمس چارچوب
گرانش به دست دانشمند بزرگ سر ایزاک نیوتن نهاده شد . او با 28 ماه
اندیشه ی پیاپی توانست حساب دیفرانسیل و انتگرال را کشف کند . سپس
طبیعت نور را مورد مو شکافی قرار داد و با این تلاش ها توانست
قوانین حرکت سیارات را وضع کند . هرچند که امروزه مکانیک کلاسیک که
بیشتر قوانین آن به وسیله نیوتن وضع شده بود تا حد زیادی از فیزیک
کنار رفته است . زیرا بعضی از کمیت ها همانند نور و جرم را مطلق می
دانست و با این گونه روابط بعضی از پدیده ها قابل شرح نبودند . و
سر انجام یک روز وقتی که در حال استراحت بود و فنجان چای را می
نوشید مشاهده کرد که از درخت به زمین افتاد ؛ در این هنگام رشته
افکاراتش قطع شد و در زمینه ی گرانش به فکر فرو رفت.
در ذهنش این سؤال ها
تداعی می شد که چرا سیب به طور مستقیم سقوط کرد ؟ آیا آن می خواهد
به مرکز زمین رود ، جایی که کانون نیروی گرانش است . با این
افکارات به این مووضع پی برد که هر یک از سیارات و حتی خود خورشید
دارای گرانش هستند ؛ او گفت که در بین هر دو جسم دارای جرم در عالم
گرانش وجود دارد در واقع او گفت که هر جسم دارای جرم گرانش دارد .
هم چنین او گفت که هر چه جرم جسم بیشتر باشد گرانش آن بیشتر است .
بنابراین به این سؤال پاسخ داده شد که چرا سیارات به دور خورشید می
چرخند.
در پایان آلبرت
اینشتن در سال 1919 با ارائه ی تئوری نسبیت عام خود که در آن از
معادلات بسیار پیچیده ریاضی استفاده کرده بود گفت که گرانش اثر
هندسی جرم بر فضا اطراف خود است . به این ترتیب برای نخستین نظریه
ای کامل گرانش را شرح داد.
ستاره های تاریک
در سال 1784 جان
میشل دانشمند بزرگ ولی فراموش شده ی قرن 18 که کشیش نیز بود ؛ ( در
تاریخ علم دانشمندان بزرگی مشاهده می شوند که بدون اقتضا به شغل
شان کارهای فوق العاده کرده اند ؛ مثلا همین آقای میشل که مطالعاتش
چندان مناسبتی با شغلش نداشت ) از سرعت گریز بعضی از اجرام تعجب
کرد ( سرعت گریز حداقل سرعتی است که نیاز است تا از سطح یک سیاره
یا یک ستاره جدا شویم ، در واقع سرعتی است که یتوانیم از گرانش آن
فرار کنیم ) ؛ او می دانست که گرانش یک جسم به جرمش بستگی دارد ،
همچنین این موضوع را می دانست که سرعت نور بسیار زیاد است ولی با
این حال متناهی است . او از این موضوع تعجی کرد که خورشید با این
جرم باز هم قادر نیست نور را در سطح خود نگه دارد و نور از سطح آن
می گریزد ( می دانیم که سرعت نور 299792 کیلومتر بر ثانیه است که
آن را 300000 کیلو متر بر ثانیه فرض می کنند و از این سرعت تقریبی
بیشتر استفاده می کنند ) . میشل پاسخ به این صورت استنباط کرد که
اگر خورشید در همین اندازه بود ولی جرمش 500 برابر بود نور نمی
توانست از سطح خورشید بگریزد زیرا در این صورت گرانش آن بسیار می
شد . چند سال بعد ریاضدان بزرگ فرانسوی لاپلاس به طور مستقل تنیجه
را به طور یکسان شرح داد و بدین ترتیب مفهوم ستاره تاریک زاده شد .
جهان حفره ها
سیاهچاله ، این
اجرام نادر و عجیب ، را می توان نتیجه ی تفکرات جوان باهوش آلمانی
که در سال 1919 در دفتر ثبت اختراعات سوئیس مشغول به کار بود دانست
. آلبرت اینشتن در سال 1919 تئوری نسبیت عام خود را که انقلابی
عظیم در فیزیک نوین بود را ارائه کرد . آلبرت اینشتن پی برده بود
که جهان اساسا" در مکان های متفاوت نسبت به قوانین نیوتن قابل
توضیح نیست . او گفت که سه بعد از فضا نمی توانند به صورت مجزا از
بعد چهارم یعنی زمان باشند . او گفت که این ها با هم پیوسته هستند
و آنها فضا – زمان نامید . این ساختار همانند یک ساختار نامرئی است
که در واقع وجود دارد . او گفت که فضا نمی تواند مطلق باشد ، بلکه
پیوسته است . این بافت فضا زمانی می تواند خمیده شود و یا اینکه
پیچ و تاب پیدا کند .
این بافت که می
تواند جالب باشد فقط در صورتی می تواند مسطح و صاف باشد که هیچ چیز
در روی آن وجود نداشته باشد . اگر جسمی جرم دار در روی آن وجود
داشته باشد گرانش نیز وجود دارد ؛ و هر جا که گرانش وجود داشته
باشد این بافت فضا – زمان خمیده می شود . این خمیدگی این بافت برای
اجرام حکم می کند که چگونه حرکت کنند ، در واقع می گوید که گرداگرد
این فضا – زمان خمیده به سیر و سفر بپردازند . همانطور که در بخش
گرانش گفتیم گرانش در تئوری نسبیت عام اثر هندسی جرم بر فضا ی
اطراف خود است . اگر بخواهیم کمی ساده تر توضیح دهیم همین خمیدگی
عامل ایجاد گرانش است .
اینشتین برای تصور
این واقعیت فرض کرد که کاغذی دارد و آن کاغذ را ساختار فضا – زمان
فرض کرد . او جسمی سنگین را در روی آن ماغذ قرار داد ( آن جسم را
خورشید در نظر گرفت ) و دید که در ساختار کاغذ خمیدگی و فرو رفتگی
ایجاد شده است . او گفت که این فضا زمان خمیده گرانشی تولید می کند
که هرچه این خمیدگی بیشتر باشد گرانش نیز قوی تر خواهد بود .
سرانجام در جهان اجرامی وجود دارند که این خمیدگی را به نهایت خود
می رسانند و تمام مسیرها را به سوی خود خم می کنند و این اجرام
حقیقتا" سیاهچاله های کیهانی هستند .
تولد ستاره
برای فهم مقیاس
بزرگ در جهان ما باید به مقیاس های بسیار کوچک را درک کنیم . با
باز کردن زندگی یک ستاره ما می توانیم زاده شدن یک سیاهچاله را به
خوبی درک کنیم .
ستاره ها زمانی پدید
می آیند که ابری فوق العاده بزرگ از غبارهای کیهانی و هیدروژن در
زیر بار گرانش خود فشرده شوند . در این صورت گرانش به همراه افزایش
چگالی فزونی می یابد و بدین ترتیب فضا – زمان خمیده و خمیده تر می
شود . پس مدتی گاز هیروژن در هسته متراکم می شود و در این تراکم
شدید اتم ها با یک دیگر برخورد می کنند و دمای آن ها رفته رفته
افزایش می یابد . زمانی که دمای هسته به 10 میلیون درجه رسید ،
پروتون های هیدروژن در پی واکنش های زنجیره ای هم جوشی هسته ای به
هلیوم تبدیل می شوند . در هنگام این واکنش ها مقداری از جرم نا
پدید می شود که تبدیل به انرژی و امواج الکترومغناطیسی همچون نور
می شوند . در این صورت یک جسم که همچون یک لامپ غول پیکر کیهانی
است پدید آمده است و این آغاز زندگی یک ستاره است . هر ستاره ای که
ما در آسمان مشاهده می کنیم در هسته اش واکنش های عظیم هم جوشی رخ
داده است تا این نور تولید شود و به ما برسد . هنگامی که ستاره
همانند خورشید درخشان و نورانی می شود ، گرانش آن سعی می کند تا
ستاره را هم چنان منقبض کند و در خود فرو کشد . اما واکنش های عظیم
هسته ای که در هسته ی ستاره انجام می شوند انرژی عظیمی تولید می
کند و همین انرژی از در هم کشیده شدن ستاره و فروریختن آن جلوگیری
می کند. زمانی که ستاره مورد نظر(بسته به جرمش) سوخت خود را در چند
میلیون یا چند میلیارد سال مصرف کرد و تمام هیدروژن ها به هلیوم
تبدیل شدند ستاره وارد مرحله ی جدید زندگی خود می شود در این هنگام
ستاره سعی می کند تا هلیوم تولید شده را به عناصر سنگین تر همانند
آهن تبدیل کند ولی این واکنش ها چندان انرژی زیادی را تولید نمی
کنند تا با گرانش به مقابله بپردازد . سر انجام پس از مدتی گرانش
پیروز می شود و این پایان زندگی یک ستاره است . در این هنگام ستاره
نسبت به جرمش می تواند به سه حالت 1- کوتوله سفید 2- ستاره نوترونی
3- سیاهچاله تبدیل شود .
فشردگی عظیم
سرنوشت نهایی یک
ستاره به جرمش وابسته است . خورشید ما در نیمه ی عمر است ، یعنی
حدود 5 میلیارد از سن خود را سپری کرده است و برای بقایای حیات به
میزان پنج میلیارد سال دیگر سوخت دارد . اما در زمان های دور واقع
در آینده پس از اتمام سوخت خود لایه ی بیرونی خود را به بیرون
خواهد انداخت . بدین ترتیب گرانش هسته را به شدت فشرده می سازد و
تا حدی این کار را انجام می دهد و به جایی می رسد که توانایی ادامه
ی ادامه ی آن را ندارد . در این صورت جرمی پدید می آید که کوتوله
سفید نامیده می شود . باقی مانده ی هسته یکصد هازار برابر از زمین
فشرده تر است .
بیشتر ستاره های
عظیم سریع تر سوخت خود را می سوزانند و در نتیجه عمران آنها نیز
کوتاه تر از حد انتظار خواهد بود . یک ستاره به جرم ده برابر
خورشید ممکن است تنها میلیون ها سال عمر کند و زندگی آن به میلیارد
سال نمی رسد . چنانکه فروریختن آن آغاز شود ماده ی موجود در آن زیر
فشار گرانش له می شود . در این حالت هسته در حدود 50 میلیارد درجه
حرارت دارد ، در چنین حرارتی هسته تنها چند ثانیه واکنش می دهد و
سپس به سبک سوپر نوا منفجر می شود .
سوپرنوا نوعی
انفجار عظیم کیهانی است . در پی این واقعه ی کیهانی مقدار زیادی
ماده به محیط میان ستاره ای دمیده می شود . در این گونه ستاره ها
واقعا" از درون متلاشی می شوند و پی از آن اتم های هسته در زیر بار
گرانش به هم می ریزند و الکترون های آنها به پروتون ها متصل می
شوند و تولید ذره ی زیر اتمی دیگری به نام نوترون می نمایند . در
نتیجه ستاره نوترونی پدید می آید که جرمش حدود 5/1 برابر خورشید
است ولی این جرم عظیم تنها در در یک کره فشرده شده که ضخامت این سر
تا آن سرش تنها 20 کیلو متر است .
دانشمندان ثابت کرده
اند که ستاره های نوترونی واقعا" وجود دارند ، زیرا آنها سیگنال
های خاصی را از خود ساتع می کنند درست همانند هشدار فانوس دریایی
به ساحل . یک ستاره ی نوترونی امواجی خیره کننده ساتع می کنند ؛
این امواج توسط میدان مغناطیسی عظیمش که بیش از یک ترلیون برابر از
میدان مغناطیسی زمین قوی تر است تولید می شود . این چنین ستاره های
نوترونی را پالسار می خوانند . همچنین ستاره شناسان با دریافت این
امواج از فضای تاریک دیگر تردیدی از وجود آنها را در خود راه نمی
دهند .
پیروزی نهایی
گرانش
یک ستاره ی نوترونی
در برابر فشار عظیم گرانش در برابر فشرده شدن مقاومت می کند . اما
اگر باقیمانده ی هسته پس از انفجار بیش 3 برابر خورشید جرم داشته
باشد ، آنگاه دیگر شرایط کاملا" متفاوت می شود . در این شرایط حتی
نوترون ها از فشار بی وقفه ی گرانش نمی توانند در امان باشند .
نوترون ها در بی خبری هم چنان فشرده می شوند و هسته ی ستاره در زیر
بار گرانش در فضای خودش از پای در می آید و از شکل می افتد و در
این صورت جرمی بسیار ترسناک می شود . یک فرم تاریک که در قلب ستاره
ها قرار داشته است و حال بی وقفه حرکت می کند و از فضای اطراف خود
مواد را می مکد و آن را به درخشش وا می دارد . این اجسام گرسنه
همان سیاهچاله ها هستند که در آنها گرانش به پیروزی نهایی رسیده
است . هر چیز که به محدوده ی جادویی آن وارد شود برایش بازگشتی
نخواهد و نخواهد توانست تا بگریزد و سرانجام آین جسم قورت داده می
شود .
آن سوی تاریکی
لبه ی سیاهچاله را
افق رویداد می خوانند زیرا همه ی رویداد آن سوی آن بر ما پوشیده
است و بر ما نامرئی است و فقط تا جایی ما حق مشاهده داریم که افق
رویداد وجود دارد . در برخی از سیاهچاله ها ممکن شعاع افق رویداد
تنها چند کیلومتر باشد . هرگاه ستاره ای در مداری دوتایی با
سیاهچاله ای قرار گیرد هر از چند گاهی مقداری از گازهای خود را
برای سیاهچاله پرتاب می کند و سپس سیاهچاله آنها را به وسیله ی
تکینگی می رباید ؛ همانطور که گفته شد تکینگی نقطه ای است که در آن
چگالی بی نهایت است ، در واقع جرم آن بی نهایت است ولی حجم آن
بسیار بسیار کوچک است .
تکینگی جایی است
پایان علم است و دانشمندان تفکر در زمینه ی آن را آغاز کرده اند .
در این مکان موجودیت فضا و زمان متوقف می شود و جایگزین آن جرم
آشفته و خروشانی می شود که آن را اسفنج کوانتومی می نامند .
دانشمندان حدس می زنند این نقطه جایی باشد که قوانین اینشتین و
نسبیت و مکانیک کوانتوم شکسته می شود . این حوضه ی چیزی است که
کوانتوم گرانشی نامیده می شود ، در این مکان از یافته های بسیار
پیشرفته ی ریاضی استفاده می شود .
گفته می شود که
تکینگی وجود داشته است که جهان از آن آغاز شده است . در بسیاری از
راه های یک ستاره به تکینگی یک سیاهچاله فرومی ریزد و این معکوس
بیگ بنگ است . ما نمی دانیم که در آن سوی افق رویداد چه می گذرد
شاید در آن سویش جهانی هم چون جهان ما پنهان باشد و شاید حتی این
جهان نمونه ای از جهان های موازی خود باشد .
سیاهچاله یا فیل
سفید
اینشتین خود به
شخصه قادر نمی توانست باور کند که سیاهچاله های نامرئی در جهان ما
واقعا" وجود دارند و آنها نتیجه معادلات خودش نیز می باشند .
امروزه اما امروزه دانشمندان با شناسایی تعداد زیاد سیاهچاله در
درون و بیرون کهکشان راه شیری دلیلی ارائه کرده اند که پیش بینی ها
اینشتین و نسبیت او درست بوده است .
یک سیاهچاله شکار
خود را با استتار استادانه ی خود به دست می آورد ، جایی که از
تاریک ترین جاهای کیهان است . برای جستجوی یک سیاهچاله اول شما
باید یک ستاره ی مرئی را بیابید که در مدار یک سیاهچاله به دام
افتاده است ؛ سپس شما باید چگونگی حرکت ستاره را مورد مطالعه قرار
دهید . جان ویلر یک توصیف زیبا را برای رقص این دو جسم در فضا گفته
است : « مانند یک مرد سنگین که چیز سیاهی را پوشیده و نا مرئی است
می تواند به راحتی یک زن را که لباسی روشن و نورانی را پوشیده است
به دور خود بچرخاند . ستاره شناسان به نور ستاره ای که در مدار یار
تاریک خود اسیر است توجه می کنند .
یکی از بهترین
نماینده ها برای این امر ستاره است که V404 گایگنی
نامیده می شود . محاسبات نشان داده است که همدم مستتر V404 دوازده
برابر خورشید جرم دارد . البته هنوز مجموع جرم آن به طور کامل مشخص
نشده است . اما مدار هر سیاهچاله برای به دام انداخت یک سیاهچاله
باید نامرئی باشد . یکی از این سیاهچاله ها می توانند در کمین
ستاره ای پنهان شده باشد .
جاروبرقی کیهانی
اگر چه سیاهچاله
چنان قدرتی دارد که می تواند تمام اجرام را اعم از غبار و گاز را
همانند جاروبرقی به درون بکشد ولی توانایی شکار کردن را ندارد .
این چیزی برخلاف اعتقادات ما است . ولی شاید اگر این مووضع را
بدانیم بهتر به درک این مطلب کمک می کند . اگر ما در جای خورشید
خودمان در مرکز منظومه ی شمسی سیاهچاله ای با همان جرم قرار دهیم
نخواهد توانست را زمین را مدار زمین را جذب خود کند و فقط ما از
نور خورشید محروم خواهیم شد .
الیته شما می توانید
از زمین خارج شوید و رویداد های جالبی را تجربه کنید شما پس از
نزدیک شدن به افق رویداد کشیده می شوید و لاغر به نظر می آیید در
این صورت شما می توانید پاهای خود را با طول به اندازه ی چند
کیلومتر بیابید . پس از ورود به افق رویداد شما به ذرات بنیادی
تجزیه می شوید و در پرده ی تاریکی از نظرها ناپدید می شوید .
همانطور که گفته شد
پس از ورود به افق رویداد شما هرگز دیده نخواهید شد ، زیرا زمان
اتساع می یابد و فوتون های حمل کننده ی تصویر شما نیز در دام چنین
گرانش عظیمی خود را گرفتار می بینند و بسیار تقلا می کنند تا بدن
شما را ترک کنند و به بیرون روند هرچند که چنین چیزی امکان پذیر
نیست یعنی از یک میلیون سال هم تلاش کند نمی تواند .
قلب تاریکی
بیشتر ستاره شناسان
این امر را تصدیق می کنند که سیاهچاله های سنگین وزن در مرکز
کهکشان هایی همچون راه شیری هستند . آخرین برآوردها نشان می دهد که
این گونه سیاهچاله را فوق العاده بزرگ یا سنگین می نامند که در
کیهان موجود می باشند .
در دهه ی 1950 با
تلسکوپ های نوری امواج بسیار قوی دریافت کردند و آنها را با تلسکوپ
های رادیویی مورد مطالعه قرار دادند . منابع جستجو شده همچون ستاره
نورانی بودند و امواج بسیار قوی که آن را با نام " جت " می
شناسیم را از خود ساتع می کردند . این ها نخستین اجرامی بودند که
شناسایی شدند و سپس کوازار یا منابع رادیویی شبه اختری نام گذاری
شدند .
کوازار ها در قلب
فعال کهکشان فعال قرار می گیرند و گازهای بسیار داغی که به گرد آن
به چرخش در می آیند با سرعتی نزدیک به سرعت نور به چرخش در می آیند
و درخشنده می شوند . جت های عظیم ذرات باردار جریان هزار سال نوری
هستند که به بالا و پائین فضا راه می یابند ، درست همانند محور چرخ
ها در اتومبیل . و همچون موتوری که تمام فعالیت ها به طور پنهانی
در آن انجام می گیرد . با این تفاوت که در مرکز کهکشان سیاهچاله
بسیار کوچک و فوق العاده چگال و فشرده است . در سیاهچاله های سنگین
تر گازهای در دور آنها با سرعت بیشتری می چرخند . دانشمندان با
تخمین هایی که زده اند این گونه کهکشان پنج هزار میلیون برار
خورشید جرم دارند .
فرضیه ی ساخته شدن
این کهکشان ها وسیاهچاله هایشان بدین صورت است که می گوید این
کهکشان های از چرخش عظیم ابری از گاز به وجود می آید که همین ابری
پس از مدتی تبدیل به میلیون ها و یا میلیارد ها ستاره می شود ؛ در
مرکز جایی که گاز ها متمرکز شده است ماده ی کافی برای ساخته شدن
میلیون ها و یا میلیارد ها ستاره وجود دارد و پس مدتی این ها دست
خوش تغییراتی می شوند که توسط گرانش فرومی ریزند و سیاهچاله ای فوق
العاده بزرگ را پدید می آورند . در صورتیکه همان حفره ی ایجاد شده
هنوز در مرکز کهکشان ها قرار دارد و از گازها مصرف می کند . پس از
مدتی که تمام ستاره ها را بلعید سیاهچاله به حالت خاموشی و آرامی
فرو می رود . و نسبتا" به آرامی هسته ی کهکشان را ترک می کند . این
تئوری درست است زیرا در حال حاضر سیاهچاله ها در مرکز کهکشان ها
قرار دارند .
آینده در درون
سیاهچاله
فرض کنید شما یک فضا
نورد باشید و یک قدم به لبه ی سیاهچاله یا همان افق رویداد فاصله
دارید . اگر کمی در زمینه ی آناتومی سیاهچاله ها مطالعه داشته اید
حتما" می دانید که در نمودار پن روز راهی وجود دارد که از آن طریق
می توان به سیاهچاله وارد شد و از جهانی دیگر که به جهان موازی
معروف است ملحق شد . در ابتدا اگر نمودار پن روز را مشاهده کنید
شاید کمی به نظرتان مشکل آید ولی در کل ساده است . شما پس از ورود
به آن راه وارد سیاهچاله می شوید و پس از مدتی از یک جسم دیگر که
سفید چاله نام دارد بیرون پرت می شوید ؛ کاربرد سفید چاله دقیقا"
عکس کاربرد سیاهچاله است یعنی اینکه بر خلاف سیاهچاله هر چیزی را
از خود می راند . شما پس از خروج از این سفید چاله وارد جهانی دیگر
شده اید که ممکن است زندگی در آن جریان داشته باشد و آن زندگی شاید
اندکی با زندگی ما تفاوت کند . خلاصه شما حالا در جایی دیگر به غیر
از این جهان هستید .