از
همان ابتداي خلقت ، دست يافتن به نظريه اي براي همه چيز دل مشغولي
بشر بود ، يافتن جوابي كه پاسخ تمامي سئوالات باشد . سئوالاتي كه
مطرح شده اند و يادر آينده ممكنست مطرح شوند چه سئوالات مربوط به
متافيزيك ، چه سئوالات مربوط به جهان ماده .
ناممكن بودن دست يافتن به نظريه اي براي همه چيز در محدوده ي مسائل
مادي و غيرمادي بشر را مجبور ساخت تا مشكلات خود را در دو حوضه ي
مجزا مورد مطالعه قرار دهد، در عرصه غير مادي انسان به سرعت، شايد
در همان دوران غارنشيني به نظريه اي براي همه چيز دست يافت اما در
حيطه ي مسائل مادي هزاران سال است انسان براي رسيدن به اين نظريه
تلاش مي كند ودر اين راستا بشر و طبيعت به زور آزمايي با هم
پرداخته اند ، اين مبارزه من را به ياد كارتون هاي افسانه اي مي
اندازد كه پيرمردي با ريش سفيد و بلند، عصا به دست (طبيعت) معمايي
مطرح مي كند و پسربچه اي (انسان) بي تجربه با تحمل مشقات زياد و
كسب تجربه و علم به آن پاسخ مي دهد.
اين
رويارويي پاياپاي تاكي ادامه دارد و برنده ي اين بازي كيست ؟ انسان
يا طبيعت ؟
بيش
از صد سال پيش انسان موفق شد همه معما هاي به جا مانده از گذشته
هاي دور را در قالب فيزيك كلاسيك قدرتمندانه پاسخ دهد و دانشمندان
را در به پايان رسيدن دوران جستجو و كنكاش دلخوش نمايد .
در
اين ميان فريادهاي مستانه ي دانشمنداني از گوشه و كنار جهان به گوش
مي رسيد كه ما ديگر قادر خواهيم بود هرآنچه در آينده ممكنست رخ دهد
با مطالعه ي وضع موجود پيش بيني كنيم چرا كه راز نظم بنيادين طبيعت
را كشف نموده ايم ودر قالب فيزيك كلاسيك فرمول بندي كرده ايم .
ولي
چه زود طبيعت به حال خوش آنان (باپيش كشاندن چندين معما نظير سرعت
نور ، تابش جسم سياه ، اثر كامپتون ، اثر فوتو الكتريك،...)
پايان داد مشكلات پيچيده اي كه براي حل آنها ديگر از دست فيزيك
كلاسيك كاري بر نمي آمد .
اما
ديري نپائيد كه مسائل لاينحل و آزاردهنده ي پيش روي فيزيك كلاسيك
با ابداع نظريه هاي نسبيت توسط اينشتين بر طرف شد و توپ را انسان
برا ي بار ديگر به زمين طبيعت انداخت .
فيزيك كلاسيك به همراه نسبيت ها هرچه در زمين و وراي آن رخ مي داد
را قانونمند ساخت و به سئوالاتي مانند موقعيت يك ذره در آينده ( با
مطالعه نيرو هاي وارد بر آن ) تاريخ كسوف هاي بعدي ، ماهيت عالم و
چگونگي شكل گيري آن و صدها رخداد مشابه از اين دست را به دقت پاسخ
ميداد .
طولي نكشيد كه ايده اي ديگر سر از تخم تكامل انديشه ي بشر بيرون
آورد . كوانتوم . ايده اي جسورانه، نظريه اي كه ريزترين اجزاء
طبيعت را مورد مطالعه قرار مي دهد ، به يمن دست آورد هاي فيزيك
كوانتومي بود كه به ناگاه ذراتي از پس پرده ي نمايان شدند كه تا آن
زمان طبيعت آنها را از چشم بشر مخفي نگاه داشته بود ،دهها نوع ذره
با نامها و رفتارها ي متفاوت ، اين كوانتوم بود كه معما هايي چون
ساختمان اتم و مولكول ها را به انسان شناسانيد و او را در شكافتن
دل ذرات ياري نمود تا آفتاب نهان در آنها را به نظاره بنشيند و
براي بار ديگر ذهنش را از سئوالات گوناگون رهايي بخشد.
انسان قرن بيستم موفق شد به طور باور نكردني سئوالات به ارث مانده
از پيشينيانش را كه طي صدها سال بي پاسخ مانده بود را پاسخ دهد .
وتمام جوانب عالم را به كمك نظريه هاي گوناگون توضيح دهد اگر اين
نظريه ها را ما به شكل لباسي در نظر بگيريم كه انسان تن طبيعت كرده
است ،اين لباس در عين پوشاندن بدن عريان طبيعت اما از يك ناهمگوني
آزاردهنده اي برخودار است ، پيراهن كوانتومي وصله خورده ،كت چروك و
گشاد نسبيتي،بهمراه شلوار مرتب اما تنگ و كوتاه كلاسيكي .
اين لباسي كه ما به تن طبيعت كرديم به زحمت توانستيم قسمتي از
پيراهن كوانتومي را به زير شلوار كلاسيكي جاي دهيم (كنايه از بسط
برخي از روابط كوانتومي جهت استفاده در محاسبه وقايع ماكروسكوپي )
و وصله هاي آن را به زير كت نسبيتي بپوشانيم (كنايه از اتحاد نسبيت
خاص با مكانيك كوانتومي و تدوين نظريه كوانتومي ميدان )
با
اين اوضاع آيا مي توانيم به انجام وظيفه مان خرسند باشيم و بگوييم
هرچه طبيعت از ما طلب مي كرد ما آن را به انجام رسانديم.
چگونه مي توانيم طبيعت را از اين پوشش نا مرتب برهانيم ؟ طبيعتي كه
ما هنوز كفشي به پاهاي برهنه اش نكرده ايم(منظورناتواني در حل
معماهاي امروزي مانند ماده تاريك، انرژي تاريك ،سرانجام عالم
،ماهيت نوترينو ،...)
بله ، با دست يافتن به"نظريه
اي براي همه چيز"
در
اين صورت است كه وقايع لحظات اوليه ي خلقت عالم ، منشاء و چيستي
ماده و انرژي تاريك ،سرانجام كائنات ،ماهيت برخي از ذرات بنيادي و
دهها سئوال ديگر كه تاكنون بي پاسخ مانده اند به جوابشان دست
خواهيم يافت .
اكنون سئوالات اساسي كه براي دست يافتن به اين نظريه پيش مي آيد
اين است كه،
1- آيا
مي توان به دست يابي بشر در آينده اي نزديك به نظريه اي براي همه
چيز خوشبين بود.؟
2- آيا
نظريه اي براي همه چيز تا ابد نظريه اي براي همه چيز باقي خواهد
ماند.؟
اعتقاد من براين است كه تلاش انسان در اين برهه از زمان براي رسيدن
به نظريه اي براي همه چيز منوط به تحقق يافتن دو چيز است
الف )آگاهي كامل از تمام جوانب عالم
ب)رسيدن به تكنولوژي پيشرفته براي آزمودن نظريه هاي پيشنهادي
مورد اول بدون شك با امكانات موجودغير ممكن به نظر مي آيد ،چرا كه
ما نه شناخت كامل از عالم در بعد ماكروسكوپي آ ن داريم و نه مي
توانيم به روشني از ابعاد ميكروسكوپي آن سخن برانيم، بنابراين ما
در دو حيطه با تاريكي مطلق سر و كار داريم يكي ماهيت عالم در نقاط
دور دست كه نه نوري از آنجا به چشم ما مي آيد و نه ما قادريم به
آنجا سفر كنيم ، و مسئله ي ديگر ماهيت عالم در ابعاد فرمي و كوچكتر
از آن مي باشد ،اطلاعات ما از اين بعد تنها يكسري مشاهدات غير
مستقيم است كه در برخي از موارد برداشت هاي ضد و نقيضي به مشاهده
گر القا مي كند . با اين وضعيت ما مي خواهيم نظريه اي ابداع كنيم
كه اين دو حيطه ي ناشناخته و هر چه بين آنها ست را بدون كم و كاست
توضيح دهد .
تازه اگر موفق به تدوين اين نظريه شديم مي ماند اثبات آن ،به نظر
من ديگر نبايد بي درنگ تسليم ظاهر نظريه ها شد ،بدين صورت كه اگر
نظريه اي بر روي كاغذ و در قالب رياضياتي آن بدون نقص بود به آن به
چشم يك راه حل بي بديل و قطعي نگاه كنيم كه اين نظريه تنها راه حل
مشكل ماست.
همين نظريه ي نسبيت را در نظر بگريد ،با همه توانايي هايش در برخي
از زمينه هاي علم فيزيك تاكنون هيچ مدرك قطعي براي اثبات پيش بيني
هايش ارائه نگرديد ،تنها نسبيت خاص را توانسته اند با ذرات موجود
در شتابدهندها كه ذرات در آن از حركت شتابدار برخوردارهستند (در
صورتي كه نسبيت خاص ويژه ي حركت با سرعت ثابت است ) مورد آزمايش
قرار دهند مخالفت اين نظريه با "عقل سليم" وپارادوكس حل نشده ي دو
قلو هاي آن ديگر بماند.
در
ضمن تاكنون مدرك مستدلي در تاييدبرخي از پيش بيني هاي نسبيت عام
با تمام زيباييهايي كه اين نظريه دارد ارايه نشده است.
در
زمينه ي يافته هاي فيزيك كوانتومي نيز با همين مشكل مواجه هستيم
جايي كه صحبت از اتحاد بزرگ و يا اثبات وجود كوارك ها مي شود (به
صورت منفرد ) يا وجود ذرات گلوئون، خر شتابدهندها به گل مي نشيند .
ناتواني دانشمندان در ابداع روشي براي اثبات تجربي اين يافته ها
زمينه را براي ظهور ادعا هاي تازه مهيا ساخت. ادعا هايي كه هيچگونه
چشم اندازي در آينده هاي بسيار دور نيز براي اثبات آنها وجود ندارد
.
گرچه تلاش و پشتكار دانشمندان براي دست يابي به نظريه اي براي همه
چيز قابل احترام و ستودني است اما آنان مرا به ياد كيميا گران قديم
مي اندازند كه اميدتبديل مس به طلا سراسروجودشان را فرا گرفته است
،چند سالي است كه تب كيميا گري از علم شيمي به علم فيزيك منتقل شده
است و كيمياي "نظريه اي براي همه چيز" روياي شيرين برخي از
فيزيكدانان گرديده است .
البته همانطوري كه در طول تاريخ كيمياگري برخي از گوشه و كنار جهان
ادعاي دست يافتن به ماده اي كه مس را به طلا تبديل مي كند را مطرح
مي كردند ،اينك نيز پيدا مي شوند دانشمنداني كه مدعي دست يافتن به
نظريه اي براي همه چيز هستند.
جالب اينجاست كه اينان براي منطقي جلوه دادن نظريه هايشان بنيان
طبيعت را دگرگون مي سازند ، ذرات رابه ريسمان و ابعاد عالم را تا
جايي كه مشكلشان حل شود افزايش مي دهند .
گيريم كه توانستيم در قرن بيست و يكم به
نظريه اي براي همه چيز دست يابيم آيا در اين صورت مي توان ادعا كرد
كه در قرن بيست و دوم ، بيست و سوم و... اين نظريه در آن زمان هم
نظريه اي براي همه چيز باشد؟ اگر قادر به اثبات تجربي آن نباشيم" همه
چيز" اين نظريه بلوفي بيش نخواهد
بود چرا كه ممكنست تكنولوژي آينده به مبارزه با پيش بيني هاي آن
برآيد.و ضعف هاي آن را برملا سازد.
همان طوري كه تا قرن نوزدهم فيزيك كلاسيك براي همه چيز شناخته شده
تا آن زمان پاسخ قانع كننده اي داشت . و به نوعي نظريه اي براي همه
چيز بود. اما تكنولوژي قرن بيستم همانند شتابدهندها ،تلسكوپ ها ي
قوي ،و تجهزات دقيق آزمايشگاهي سئوالاتي پيش روي آن قرار دادند كه
ناقص بودن آن را نشان دادند .
تلاش براي دست يابي به نظريه اي براي همه چيز در حالي در حال انجام
است كه دانشمندان هنوز در همساز كردن نسبيت خاص با كوانتوم با
مشكلات عديده اي دست به گريبان هستند ، از وجود ذرات ميدان گرانش
سخن به ميان مي آورند اما قادر به اثبات تجربي آنها نيستند ، از كم
و كيف نيروي قوي هسته اي اطلاعات دقيقي ندارند،و...
كوتاه سخن اينكه اگر دانش بشري در مسير دست يافتن به نظريه هايي
باشند كه بتواند تنها مشكلات موجود را حل كند (مانندطريقه ي شكل
گيري نسبيت و كوانتوم)و اجازه بدهيم تا با پيدايش پاره نظريه ها
زواياي بيشتري از نظريه ي بزرگ آشكار شود آنگاه به راحتي وبا
اطمينان بيشتر قادر خواهيم بود گمشده ي خود (كه شايد نظريه اي
براي همه چيز باشد) را بيابيم.
شايد تمايل دانشمندان در اين برهه از زمان براي دست يافتن به يك
نظريه اي براي همه چيز ناشي از ناتواني آنها در حل معضلات فعلي است
كه براي فرار از اين مشكلات خود را به دامان نظريه اي براي همه
چيز انداخته اند . همين اقدام هاي گنگ و سر در گم كننده است كه اين
سئوال بزرگ را در اذهان تداعي مي كند.