اوسالهاي بعد به کار
روي نظريات مربوط به يکي از مرموزترين اجرام عالم يعني
سياهچاله ها پرداخت و در عين حال سعي کرد پيچيده ترين مفاهيم
جهان را با زباني ساده براي مردم بيان کند که از جمله مهمترين
کارهاي وي در اين زمينه نگارش کتاب تاريخچه مختصر زمان از سوي
اين فيزيکدان پرافتخار جهان است.
هاوکينگ به خاطر مي
آورد هيچ گاه در دوران کودکي و مدرسه ، دانش آموز فعالي نبوده
و حتي معلمان از دستخط بد او به ستوه آمده بودند؛ اما با ورود
به دانشگاه اوضاع فرق کرد و وي علاقه خاصي به فعاليت هاي بدني
نشان داد و حتي در يکي دو رشته ورزشي در سطح دانشگاه به موفقيت
هايي هم دست يافت ، اما در همين هنگام و از اواخر 19 سالگي
علايم مشکوکي از ضعفهاي غير طبيعي در او به چشم خورد. استفان
در بيست و يکمين سالگرد تولدش عازم بيمارستان شد تا مجموعه اي
از آزمايش ها را پشت سر بگذارد.
وي به بيماري فلج
اعصاب محرک عضلاني مبتلا شده بود. اين بيماري کم کم تمام بدن
اورا فرا مي گرفت و سرانجام او را از پاي در مي آورد.او تصميم
گرفت تا آنجا که مي تواند بکوشد زندگي معمولي را علي رغم
ناتوانايي هايش تجربه کند.
وي کم کم توانايي عضلاني خود را ازدست مي داد و رفت و آمد به
دانشگاه برايش سخت تر مي شد. در همين شرايط بود که با دختري به
نام جين وايلد آشنا شد که خود استفان معتقد است همين آشنايي
باعث تحول زندگي و تبديل شدن او به پروفسور هاوکينگ اين روزها
شده است.آنها با هم ازدواج کردند و استفان توانست خانه اي را
با کمک والدينش در نزديکي کالج خود تهيه کند. کم کم و با
افزايش فعاليت هاي استفان ، بيماري او هم گسترش مي يافت و جين
مجبور بود براي او پرستار بگيرد تا در کارهاي شخصي به او کمک
کند.
کم کم هاوکينگ توان
حرکتهاي اصلي خود را نيز از دست مي داد و مجبور بود براي حل و
نقل از صندلي چرخدار استفاده کند.سرانجام بيماري به قدرت تکلم
او نيز آسيب رساند و وي را از توانايي حرف زدن نيز محروم کرد.
يکي از دوستانش براي
او يک برنامه اکولايزر فرستاد که با نصب روي يک رايانه خانگي
وي را قادر مي کرد تا باانتخاب کلمات مناسب با کمک موس متن
مورد نظر خود را به صدا تبديل کند.او ابتدا فقط مي توانست
هردقيقه 15 کلمه را ساماندهي کند، اما اين شرايط هم پايدار
نماند و وي توانايي حرکت دستان خود را نيز از دست داد.
اينک نظريات جنجالي او
آنقدر معروف شده بود که مهندسان به فکر ساخت ابزار ويژه اي
براي او بيفتند و به همين دليل يک صدا ساز ويژه براي او تدارک
ديدند؛ صدا سازي که مي توانست با دنبال کردن حرکت چشمان استفان
(که جزو معدود اعضاي بدن استفان به شمار مي رود که هنوز سالم
است) کلمات مورد نظر او را شناسايي و اعلام کند.استفان با قبول
بيماري اش و در عين حال با مبارزه با آن توانست گامهاي بلندي
بردارد که شايد بسياري از افراد سالم از برداشتن آن عاجزند.
معلوليت باعث کاهش
فعاليت هاي علمي او نشده است.او تدريس مي کند و با شاگردانش بر
سر مسائل مختلف به بحث مي نشيند. غير ازمقاله هاي علمي ، براي
عموم مردم کتاب مي نويسد و با برگزاري سخنراني خود را در قالب
يک دانشمند تمام عيار به جهان معرفي مي کند.اکنون تقريبا تمام
اعضاي بدن استفان از کار افتاده اند، اما مغز او و اراده او
جهان را به تحسين واداشته است.
در 62 سالگي خود دست
به تغييرات بنيادي در دانش کيهان شناسي زده است و به قول يکي
از پزشکانش با اسير کردن مرگ در يک سياهچاله مانع از نزديک شدن
او به خود مي گردد.
هاوکينگ هنوز هم با
اميد به کار ادامه مي دهد. استفان
در حالي که محکوم به ادامه حيات روي يک صندلي چرخدار کوچک است
، سوداي حل رازهاي عالم بزرگ مقياس را در سر دارد و آن گونه که
خود هميشه يادآوري مي کند آموخته است که نا اميد نشود.