English

Contact us

نظر دهید

تماس با ما

فارسی

Welcome to CPH Theory Siteبه سایت نظریه سی پی اچ خوش آمدید

 

 

نظریه سی پی اچ بر اساس تعمیم سرعت نور از انرژی به ماده بنا شده است.

اخبار

آرشیو مقالات

 

سی پی اچ در ژورنالها

   

 

بياييد خود را فريب ندهيم

 

 

 


سخنراني ماريتن هيديگر  در بزرگداشت سالگرد درگذشت كنرادين كرويتزر
 

بياييد خود را فريب ندهيم. همه‌ي ما، از جمله آنان كه تخصصي فكر مي‌كنند، اغلب به اندازه‌ي كافي به فقر تفكر دچاريم. همه‌ي ما در فكركردن بسيار سهل‌انگاريم. بي‌فكري زائري مرموز و زيرك است كه در جهان امروز در همه جا حضور دارد زيرا در اين روزگار ما همه چيز را به سريع‌ترين و منحط‌ترين وجه تلقي مي‌كنيم، فقط براي اينكه فوراً و آناً فراموشش كنيم؛ به همين دليل است كه تجمعات و انجمن‌ها پي در پي برپا مي‌شوند و جشن‌هاي يادبود از جهت فكري پيوسته روي در فقيرتر شدن دارند.

اما حتي وقتي كه ما بي‌فكر هستيم، باز استعداد و قابليت تفكر را دارا هستيم. ما غالباً اين استعداد و قابليت را به كار مي‌بنديم و شگفت آنكه در بي‌فكري نيز آن را همچون زميني شخم كرده اما ناكاشته رها مي‌كنيم. اما زميني ناكاشته رها مي‌شود كه في‌نفسه مستعد روياندن و باليدن باشد. بزرگراهي كه در آن هيچ چيزي نمي‌رويد، نمي‌تواند كشتگاهي براي روييدن باشد. به همين جهت است كه ما مي‌توانيم كر شويم فقط بدين علت كه داراي قدرت شنوايي هستيم، مي‌توانيم پير شويم فقط بدين علت كه جوانيم و به همين ترتيب مي‌توانيم در فكر فقير و يا اصلاً بي‌فكر شويم به آن سبب كه آدمي در حاق وجود خويش مستعد فكر كردن است و «روح» و «عقلي» دارد كه او را ناگزير از فكر كردن مي‌كند. ما فقط مي‌توانيم آنچه را كه آگاهانه يا ناآگاهانه واجد آن هستيم از دست بدهيم و يا به تعبير ديگر از آن عاري و خالي شويم. بنابراين رشد بي‌فكري از جرياناتي نشئت گرفته است كه مغز استخوان بشر امروز را جويده و فرسوده است.
بشر امروز «گريزان از تفكر» است. اين گريز از تفكر مبدأ بي‌فكري است، اما لازمه‌ي اين گريز آن است كه آدمي نخواهد بي‌فكري خود را ببيند و بپذيرد. وضع بشر امروز چنان است كه مي‌خواهد حتي منكر گريز از تفكر بشود. او خلاف اين را مدعي است. خواهدگفت، حق هم با او است، كه در هيچ زماني چون امروز، چنين طرح‌ها و برنامه‌هاي دور و دراز، چنين تحقيقات فراوان در بسياري از زمينه‌ها و چنين جست‌وجوهاي پرشوري وجود نداشته است. البته كه چنين است. اين نمايش عظيم ابتكار و تخصص و اندازه‌گيري فوائد بزرگي دربردارد كه تاكنون سابقه نداشته است.
چنين فكري اجتناب‌ناپذير است. اما حقيقت آن است كه اينگونه انديشيدن نوع خاصي از تفكر است. خصوصيت چنين تفكري از اين واقعيت ناشي مي‌شود كه ما هنگام برنامه‌ريزي و تحقيق و سازماندهي همواره متكي به شرايطي هستيم كه از پيش براي خود تعيين كرده‌ايم. ما اين شرايط را با اغراض حساب شده متناسب با فوايد عملي خاصي كه از آنها توقع داريم، موردنظر قرار مي‌دهيم و لذا مي‌توانيم به نتايج معيني هم تكيه كنيم. چنين تفكري حتي اگر با اعداد و ارقام و ماشين‌هاي محاسب و كامپيوتر هم سروكار نداشته باشد، باز حسابگرانه است. كار تفكر حسابگرانه آن است كه پيوسته بيشتر نويد مي‌دهد و همواره بيشتر احتمالات اقتصادي را محاسبه مي‌كند. سروكار ما در تفكر حسابگرانه با شمارش كردن است. چنين تفكري مدام شمارش مي‌كند، مدام نويد مي‌دهد و مدام احتمالات اقتصادي را محاسبه مي‌كند. تفكر حسابگرانه از يك چشم‌انداز به چشم‌انداز ديگر مي‌شتابد. تفكر حسابگرانه هرگز توقف نمي‌كند و هرگز آرام نمي‌گيرد. تفكر حسابگرانه، تفكر معنوي 
(mediative)  نيست. تفكري نيست كه در معناي آنچه كه بر همه چيز حاكم است، تأمل كند. بنابراين دو نحوه از تفكر وجود دارد كه هر يك در جاي خود موجه و مورد نياز است: تفكر حسابگرانه‌ و تفكر معنوي. 

 

1-  وقتي مي‌گوييم بشر معاصر گريزان از تفكر است، مراد همان تفكر معنوي است. اما هنوز ممكن است اعتراض كنيد كه تفكر معنوي صرف درباره‌ي واقعيت سرگردان است. چنين تفكري با واقعيت تماس ندارد و در تدابير امور روزمره‌ي زندگي ناموفق است و در پيش بردن امور عملي هيچ فايده‌اي از آن حاصل نخواهد شد. بالاخره ممكن است بگوييد كه صرف تفكر معنوي و اصرار بر معنويت «فراتر» از دسترس فهم متعارف است. براي چنين عذر آوردني همين قدر كفايت مي كند، زيرا تفكر معنوي به خودي‌خود آنچنان كه تفكر حسابگرانه ميسر است، ميسر نمي‌شود. لازمه‌ي چنين تفكري جد و جهد فراوان است و نياز به ورزش بيشتردارد و حتي بيش از هر فن اصيل ديگري محتاج دقت و ظرافت است. اما در عين حال بايد قادر به تحمل زمان و رسيدن هنگام آن هم بود. بايد همچون برزگران در انتظار ماند و ديد كه آيا بذري كه كاشته‌ايم خواهد روييد و خواهد رسيد يا نه.
با اين حال هركس مي‌تواند راه تفكر معنوي را به شيوه‌ي خود و در حد خود دنبال كند. چرا؟ زيرا كه انسان يك «متفكر» يعني يك وجود (موجود) روحاني است. بنابراين تفكر معنوي به هيچ وجه محتاج «بلندپروازي» نيست. بلكه كافي است تا در آنچه كه از هر چيز به ما نزديك‌تر و ما نزديك‌تر به آنيم بينديشيم، يعني در آنچه كه با همه‌ي ما نسبت دارد، اينجا و اكنون: اينجا در همين نقطه از زمين زادگاهمان و هم‌اكنون، درهمين ساعت حاضر تاريخ.
اگر ما آماده‌ي تفكر باشيم، اين جشن چه چيزي را به ياد ما مي‌آورد؟ مي‌بينيم كه يك اثر هنري در زمين زادگاه‌ ما شكوفا شده است. وقتي كه اين حقيقت ساده را در نظر مي‌گيريم، بي‌درنگ به ياد مي‌آوريم كه طي دو قرن گذشته شاعران و متفكران بزرگي از سرزمين سوابيا (Swabia)  برخاسته‌اند. وقتي كه بيشتر در اين موضوع مي‌انديشيم درمي‌يابيم كه آلمان مركزي هم چنين سرزميني است، همين طور پروس شرقي، سيليزيا و بوهم.

همچنان مي‌انديشيم و مي‌پرسيم: آيا شكوفايي هر اثر هنري اصيلي بستگي به ريشه‌هاي خود در خاك زادگاهش ندارد؟ يوهان پيتر هِبِل مي‌گويد:

ما همچون نهالي هستيم

كه بايد از ريشه‌هاي خود

خواه‌ناخواه

سر از خاك بركشيم

تا در اثير 

بشكفيم و بَر دهيم

 

مقصود شاعر اين است كه براي پيدايش يك اثر هنري بهت‌انگيز و سلامت‌آميز، آدمي بايد بتواند از اعماق [خاك] زادگاه خويش سربرآورد و به آسمان برين عروج كند. مراد از كلمه‌ي «اثير» در اين شعر فضاي آسمان‌هاي برين يعني عروج قلمرو و روح است.
باز بيشتر مي‌انديشيم و مي‌پرسيم: آيا اين دعوي يوهان پيتر هبل امروز نيز همچنان صادق است؟ آيا آدمي هنوز هم با سكينه و آرامش در ميان آسمان و زمين فكر مي‌كند؟ آيا هنوز روح متفكري بر زمين حاكم است؟ آيا هنوز هم زادگاه حيات‌بخشي هست كه آدمي در زمين آن بر ريشه‌ي خود تكيه كند و به بوم و بر آن دلبسته باشد؟ بسياري از آلماني‌ها زادگاه خود را از دست داده‌اند و ناگزير از ترك روستاها و شهرهاي خود شده و از خاك زاد بوم خويش رانده شده‌اند. بسياري ديگر هم كه زادگاه‌هشان محفوظ مانده هنوز سرگردان‌اند. آنان در آشفتگي شهرهاي بزرگ گرفتار آمده‌اند و در برهوت نواحي صنعتي مأوي گزيده‌اند. آنها اكنون ديگر نسبت به زادگاه پيشين خود بيگانه‌اند. اما آنان كه در زادگاه خويش «مانده‌اند» چه؟

اغلب آنان بيش از آنها كه از زادگاه خود رانده شده‌اند، بي‌خانمان‌اند. ساعت‌ها و روزها در اسارت راديو و تلويزيون به سر مي‌برند. هفته‌هاي متوالي فيلم‌هاي سينمايي آنان را به عوالم خيالي دور از حقيقت اما كاملاً عادي سوق مي‌دهد دنيايي موهوم كه در واقع دنيايي نيست، به آنان القاء مي‌كند. مجلات مصور همه جا در دسترس همگان است و همه‌ي آن چيزهايي كه فنون جديد ارتباطات جمعي به ياري آنها آدمي را برمي‌انگيزند و بر او هجوم مي‌برند و به اين سو و آن سو مي‌كشانندش. نزديك او هستند، نزديك‌تر از مزارع اطراف خانه‌اش، نزديك‌تر از آسمان بالاي زمين، نزديك‌تر از گردش شب، نزديك‌تر از آداب و رسوم روستايش و بالاخره نزديك‌تر از ودايع و يادگارهاي عالم زادگاهش.

و باز بيشتر مي‌انديشيم و مي‌پرسيم: در اينجا بر سر آنان كه از زادگاه خويش رانده شده‌اند، نه فقط آنان كه باقي مانده‌اند، چه آمده است؟ پاسخ اين است كه تعلق بشر به خاك زادگاهش و ريشه داشتن او در زميني كه بر آن زندگي مي‌كند.

 

2-  امروز از بيخ و بن در معرض خطر است! و حتي بالاتر از اين، از دست دادن ريشه‌ تنها به اثر حادثه و يا ناشي از شيوه‌ي فراموشكارانه و مبتذل زندگي او نيست، از دست دادن ريشه‌ها ناشي از روح زمانه‌اي است كه ما همه در آن زاده شده‌ايم.
و باز هم مي‌انديشيم و مي‌پرسيم: اگر چنين است آيا مي‌توان اميد داشت كه در آينده كار آدمي در زمين بارور زادگاهش به سامان رسد و به اثير، به آسمان‌هاي دوردست و به مقام روح عروج كند؟ و يا اينكه همه چيز در چنگال برنامه‌ريزي و محاسبه و سازماندهي و «اتوماسيون» گرفتار خواهد آمد؟

وقتي در آنچه كه جشن امروز به ياد ما مي‌آورد انديشه كنيم، درمي‌يابيم كه تباه شدن ريشه‌هاي آدمي همان چيزي است كه زمانه‌ي ما را در خطر قرار داده است و مي‌پرسيم: به راستي در زمانه‌ي ما چه حادثه‌اي در شرف روي دادن است و نشانه‌هاي آن چيست؟

عصري كه اكنون آغاز گرديده از مدت‌ها پيش عصر اتم ناميده شده و بارزترين نشانه‌ي آن بمب اتمي است. اما اين يك نشانه ظاهري است، زيرا از همان آغاز گفته شد كه انرژي اتمي مي‌تواند براي مقاصد صلح‌آميز نيز مورد استفاده قرار گيرد.

كارشناسان فيزيك هسته‌اي همه جا دست‌اندر كار برنامه‌هاي وسيع جهت ساختن ابزاري براي استفاده‌ي صلح‌آميز از انرژي اتمي هستند. شركت‌هاي بزرگ صنعتي كشورهاي پيشرفته، در درجه‌ي اول انگلستان، پيشاپيش برآورد كرده‌اند كه انرژي اتمي مي‌تواند به يك تجارت عظيم تبديل شود. به مدد اين تجارت اتمي است كه عصر جديدي از رفاه و آسايش ترسيم شده است. دانش هسته‌اي نيز بيكار ننشسته است. اين دانش نيز چنين عصر سعادتي را به طور عمومي اعلام مي‌كند. لذا در ژوئيه‌ي امسال در كنار درياچه‌ي كنستانس 3 هجده برنده‌ي جايزه‌ نوبل در اعلاميه‌اي اظهار داشتند: «علم [كه مقصود علوم طبيعت است] راهي به سوي يك زندگي سعادت‌آميزتر است». معناي اين سخن چيست؟ آيا چنين سخني از سر تأمل گفته شده؟ آيا اين سخن هرگز از روي تفكر در معناي عصر اتم بر زبان آمده؟ نه! زيرا اگر ما به اين سخن علم دل ببنديم بيش از هر وقت ديگر از بينشي متفكرانه نسبت به عصر خود دور مي‌شويم. چرا؟ زيرا از تأمل و انديشيدن به عاقبت خويش غافل مي‌شويم، زيرا فراموش مي‌كنيم كه بپرسيم: اين كدام بود كه تكنولوژي جديد را قادر به كشف و آزادسازي انرژي‌هاي جديد در طبيعت كرد؟

اين امر مرهون انقلاب در مفاهيم اساسي است كه طي چندين قرن گذشته كارساز بوده و آدمي به سبب آن در عالم متفاوتي قرار گرفته است. اين انقلاب تمام عيار در نگرش بشر، در فلسفه‌ي جديد اتفاق افتاده است. زيرا به واسطه‌ي آن، نسبت كاملاً جديد و بي‌سابقه‌اي ميان انسان و جهان و موقع و مقام او در عالم پديد آمده است. اكنون ديگر جهان همچون يك شي‌ء در معرض حملات تفكر حسابگرانه قرار گرفته است، حملاتي كه گمان نمي‌رود هيچ چيز بتواند در برابر آن مقاومت كند. طبيعت به صورت يك مخزن عظيم و منبع انرژيي براي صنعت و تكنولوژي جديد درآمده است. اين نسبت انسان با جهان كه اساساً يك نسبت تكنيكي است، اولين بار در قرن هفدهم و فقط در اروپا پديد آمد و تا مدت‌ها در قاره‌هاي ديگر ناشناخته باقي ماند و به طور كلي براي اعصار و تاريخ‌هاي گذشته نيز بيگانه بوده است.

قدرت نهفته در تكنولوژي جديد تعيين‌كننده‌ي نسبت انسان است با هر آنچه كه هست. اين قدرت بر تمام كره‌ي زمين حاكم است. البته انسان مدت‌هاست كه شروع به پيشرفت در ماوراي زمين و فضاي خارج كرده است. در كمتر از بيست سال گذشته چنين منابع عظيمي از قدرت از طريق كشف انرژي اتمي، كه در آينده‌اي قابل پيش‌بيني نيازهاي بشر را به هر نوع انرژي براي هميشه برآورده خواهد كرد، شناخته شده است. ديگر به زودي استحصال انرژي‌هاي جديد، برخلاف زغال‌سنگ و نفت و چوب، وابسته به كشورها و قاره‌هاي معين نخواهد بود. در آينده‌اي نزديك ساخت نيروگاه‌هاي اتمي درهر كجاي كره‌ي زمين امكان‌پذير خواهد بود.

بنابراين امروز سوال اصلي علم و تكنولوژي اين نخواهد بود كه: در كجا مقادير كافي سوخت را مي‌توان يافت؟ بلكه پرسش اصلي اكنون اين است كه: چگونه مي‌توانيم مقادير عظيم غيرقابل تصوري از انرژي اتمي را مهار و هدايت كنيم تا بشر را در برابر اين خطر كه روزي ناگهان اين انرژي‌هاي عظيم ـ حتي بدون عمليات نظامي ـ در جايي مهارش بگسلد و «بگريزد» و همه چيز را نابود كند، در امان نگاه داريم؟ اگر مهار كردن انرژي اتمي با موفقيت همراه باشد و موفقيت‌آميز هم خواهد بود، آنگاه عصري كاملاً جديد از تكامل تكنولوژي شروع خواهد شد.

آنچه امروز ما به عنوان تكنولوژي سينما و تلويزيون، تكنولوژي حمل و نقل خصوصاً حمل و نقل هوايي، تكنولوژي ارتباطات و همچنين تكنولوژي پزشكي و تغذيه مي‌شناسيم، احتمالاً فقط يك شروع اوليه و مقدماتي است. هيچ كس نمي‌تواند تغييرات ژرفي را كه در شرف وقوع است پيش‌بيني كند. اما بسط تكنولوژي با شتاب هرچه بيشتر ادامه خواهد يافت و هرگز هم متوقف نخواهد شد.

وجود بشر از جميع جهات در محاصره‌ي قواي تكنولوژيكي است كه حلقه‌ي آن هر روز تنگ‌تر مي‌شود. اين قوا هر لحظه و هر كجا آدمي را به بهانه‌ي تدابير و اختراعات فني گوناگون بازخواست مي‌كنند و به دنبال خود مي‌كشند، بر او فشار مي‌‌آورند و خود را به او تحميل مي‌كنند؛ و چون ساخته‌ي دست آدمي نيستند، بسيار فراتر از خواست و اراده او رفته‌اند و بيش از ظرفيت تصميم‌گيري او رشد كرده‌اند.

اما اين نيز از مشخصات دنياي تكنولوژي است كه فرآورده‌هايش به سرعت هرچه تمام‌تر شناخته مي‌شود و مورد تحسين عمومي قرار مي‌گيرد. لذا امروز هر كسي خواهد توانست مطالبي را كه در اين سخنراني درباره‌ي تكنولوژي گفته مي‌شود در هر مجله‌ي مصوري كه با كفايت اداره مي‌شود بخواند و يا از راديو بشنود. اما خواندن و شنيدن چيزي، يعني صرفاً توجه كردن به آن، يك چيز است و فهميدن آنچه خوانده و شنيده‌ايم، يعني تدبر در آن، چيز ديگر. اجلاس بين‌المللي برندگان جايزه‌ي نوبل مجدداً درتابستان سال 1955 در ليندائو (Lindau)  برگزار شد و شيميدان آمريكايي، استانلي (Stanely) ، اين مطلب را بيان كرد كه: «زمان براي آنكه حيات در دست‌هاي شيميداني كه به اراده‌ي خود، قادر به تركيب، تفكيك و تغيير درموجودات زنده است، نزديك گرديده». ما به يك چنين سخني توجه مي‌كنيم و حتي در برابر جرئت و شهامت تحقيقات علمي شگفت‌زده مي‌شويم بدون اينكه درباره‌ي آن فكر كنيم. ما اصلاً دراين معني تأمل نمي كنيم كه در مقايسه با حمله‌اي كه ابزار تكنولوژيكي بر حيات و طبيعت انسان تدارك ديده انفجار بمب اتمي هيدروژني بسيار حقير مي‌نمايد، زيرا يقيناً اگر بمب‌هاي هيدورژني منفجر «نشوند» و زندگي انسان در كره‌ي زمين محفوظ بماند، باز با تغييرات نگران‌كننده‌اي در جهان روبه‌رو هستيم.

اما آنچه واقعاً نگران‌كننده است اين نيست كه جهان به تمامي در شرف صنعتي شدن است، نگران‌كننده‌تر از اين آماده نبودن ما براي اين تحول و ناتواني ما در توجه متفكران به آن چيزي است كه در اين عصر در شرف حدوث است.

هيچ فرد آدمي، هيچ گروهي از انسان‌ها، هيچ كميسيوني از سياستمداران سرشناس، دانشمندان، متخصصان فني و هيچ كنفرانسي از رهبران صنعت و تجارت نمي‌توانند جريان تاريخ را در عصر اتم متوقف و يا منحرف كند و هيچ سازماني هم قادر به تسلط بر آن نيست.

بنابراين، آيا انسان قرباني سرگردان و بي‌دفاعي در برابر قدرت فائق و مقاومت‌ناپذير تكنولوژي است؟ اگر آدمي امروز در برابر تفكر حسابگرانه‌ي صرف دست از هرگونه تمايلي براي رسوخ درتفكر معنوي بشويد، يقيناً قرباني خواهد شد. اما به محض اينكه تفكر معنوي در آدمي بيدار شود بايد بي‌وقفه و در هر فرصتي در كار باشد، حتي اينجا و اكنون، در همين مراسم يادبود. زيرا كار ما در اينجا توجه و رسيدگي به چيزي است كه خصوصاً در عصر اتم در معرض خطر است و آن اصالت و ريشه داشتن در زمين است.

لذا سوال اين است كه: اگرچه ريشه‌دار بودن قديم بشر در اين عصر در حال زوال است، اما آيا امكان آن نيست كه زمين و بنياد جديدي به انسان موهبت شود، زمين و بنيادي كه از آن كار و طبيعت آدمي به شيوه‌اي نوين، حتي در عصر اتم، برويد و بشكفد؟

زمين و بنياد از براي اصالت جديد چه مي‌توان باشد؟ شايد پاسخي كه در جست‌وجويش هستيم در دسترس ما باشد؛ آن قدر نزديك كه همه‌ي ما به آساني چشم از آن مي‌پوشيم. زيرا راه به آنچه كه بسيار نزديك است همواره دورترين و لذا سخت‌ترين راه مي‌نمايد. اين راه، راه تفكر معنوي است. تفكر معنوي از ما مي‌طلبد كه يك سره و مطلق، به يك مفهوم واحد نچسبيم و تا آخرين مرحله به طور يك طرفه مفاهيم را دنبال نكنيم. تفكر معنوي از ما مي‌خواهد كه خود را متعهد و مشغول به آن چيزي كنيم كه در بادي نظر هرگز ناشدني است و به سامان نمي‌رسد. 

بيايد آزمايش بكنيم. براي همه‌ي ما ادوات، ابزارها، ماشين‌‌آلات صنعتي كم و بيش چيزهايي ضروري‌اند. احمقانه است كه كوركورانه به تكنولوژي حمله كنيم؛ محكوم كردن آن به عنوان آثار شيطاني از كوته‌بيني است. ما وابسته به اسباب صنعتي هستيم و حتي آنها براي پيشرفت بيشتر با ما در ستيزند. اما از طرف ديگر، ناگهان و نادانسته آنچنان خود را به سختي پايبند اين ابزار فني كرده‌ايم كه به اسارت آن درآمده‌ايم.

لكن هنوز مي‌توانيم طور ديگري عمل كنيم. مي‌توانيم از اسباب فني استفاده كنيم و در عين حال، با بهره‌گيري صحيح، خود را از قيد آن آزاد نگاه داريم، يعني هر زمان كه خواستيم بتوانيم از بند آن خلاص شويم. مي‌توانيم از اسباب صنعتي آنچنان كه بايد استفاده كنيم و در عين حال همچون چيزي كه در باطن و فطرت حقيقي ما تأثير نبخشد رهايش كنيم. مي‌توانيم هم بهره‌گيري ضروري از ابزار صنعتي را اثبات كنيم و هم حق سلطه‌ي آن را بر خود و نيز تغيير و تخريب و اتلاف طبيعت را نفي كنيم.
آيا يك چنين آري و نه گفتن به اسباب صنعتي رابطه‌ي ما را با تكنولوژي ناپايدار و نامطمئن نخواهد كرد؟ هرگز! رابطه‌ي ما با تكنولوژي به طرز شگفت‌انگيزي ساده و راحت خواهد شد. اجازه خواهيم داد كه تكنولوژي در زندگي روزانه‌ي ما وارد شود و در عين حال بيرونش خواهيم كرد؛ درست مانند چيزهايي كه مطلق نيستند و وابسته به اموري والاتر از خود هستند. من اين نحوه‌ي سلوك با تكنولوژي را كه مستلزم در عين حال هم «آري» و هم «نه» گفتن است با يك كلمه‌ي قديمي تعبير مي‌كنم و آن «وارستگي از اشياء» (Gelassenheit)  است.

با داشتن چنين سلوكي ديگر ما اشيا را فقط به طريق صنعتي تلقي نمي‌كنيم. چنين سلوكي به ما نوعي روشن‌بيني خواهد داد و متوجه خواهيم شد كه اگر توليد و استفاده از ماشين مستلزم نسبت و رابطه‌ي ديگري با موجودات است، اين نسبت ديگر يك نسبت بي‌معني نيست. في‌المثل اكنون كشاورزي و زراعت تبديل به صنايع غذايي و ماشيني شده و لذا در اين مورد هم مانند موارد ديگر تغييري عميق به طور آشكار در نسبت انسان با طبيعت و جهان به وقوع پيوسته است اما معنايي كه بر اين تغيير حكمفرماست مبهم و تاريك است.

بنابراين در هر جريان صنعتي معنايي وجود دارد كه به وسيله‌ي ما اختراع يا ساخته نشده و آدمي را در آنچه مي‌كند و نمي‌كند، مورد بازخواست قرار مي‌دهد.

ما معني استيلاي خطرناك و دائم‌التزايد تكنولوژي اتمي را نمي‌دانيم. معني غالب بر تكنولوژي خود را پنهان مي‌كند. اما اگر ما صريحاً و پيوسته به اين واقعيت توجه كنيم كه چنين معني مكتومي همه جا در دنياي تكنولوژي با ما سروكار دارد آنگاه خويشتن را در حوزه‌ي آنچه كه خود را از ما پنهان كرده و پنهان شدنش نيز ناشي از تقرب و نزديكيش به ماست، خواهيم يافت. جلوه نمودن و روي پوشيدن خصيصه‌ي ذاتي چيزي است كه ما راز مي‌ناميم. من چنين تلقيي را كه ما را مهياي توجه به معني پنهان در تكنولوژي مي‌كند «فتوح از براي راز» مي‌نامم.

وارستگي از اشياء و فتوح از براي راز ملازم يكديگرند. اين هر دو امكان زيستن در جهان را به طريقي كاملاً متفاوت براي ما فراهم مي‌كنند. اين دو نويد زمين و بنيادي را به ما مي‌دهند كه در دنياي تكنولوژي، بي‌‌آنكه به بندگي آن درآييم، مي‌توانيم بر آن قرار و آرام بگيريم. وارستگي از اشياء و فتوح از براي راز، بينش و بصيرت جديدي در مورد ريشه‌دار بودن در زمين به ما مي‌دهد كه روزي حتي ممكن است براي بازيافت اصالت قديم، به صورتي ديگر، كه اكنون به سرعت در شرف از دست رفتن است، مفيد و مناسب باشد.

اما فعلاً، در حال حاضر ـ و نمي‌دانم تا كي ـ انسان خود را در موقعيتي خطرناك مي‌بيند. چرا؟ آيا صرفا‌ً براي اينكه ممكن است جنگ جهاني سوم به طور غيرمنتظر آغاز شود و به نابودي كامل بشر و انهدام كره‌ي زمين بينجامد؟ نه! در اين طلوع عصر اتم خطري به مراتب بزرگ‌تر، حتي وقتي كه خطر يك جنگ جهاني سوم هر برطرف شده باشد، آدمي را تهديد مي‌كند. ظاهراً اين سخن عجيب به نظر مي‌رسد و البته عجيب هم هست، لكن تا وقتي كه ما فكر نمي‌كنيم.
اين سخن به چه معني درست است؟ به اين معني درست است كه جزر و مد قريب‌الوقوع انقلاب تكنولوژي در عصر اتم آنچنان مي‌تواند انسان را اسير و افسون و خيره و غافل كند كه سرانجام روزي تفكر حسابگرانه‌ به عنوان «يگانه» راه تفكر پذيرفته و به كار بسته شود.

پس از اين كدام خطر بزرگ ممكن است به ما روي كند؟ پس از اين غفلت تام و تمام است كه دست در دست تخصص هرچه بيشتر در برنامه‌ريزي حسابگرانه و بي‌اعتنايي عمدي به تفكر معنوي به سراغ ما خواهد آمد. بنابراين، مسأله حفظ گوهر ذاتي انسان و زنده نگاه داشتن تفكر معنوي است. اما وارستگي از اشياء و فتوح از براي راز به خودي خود اتفاق نمي‌افتد. اين دو به طور اتفاقي براي ما روي نمي‌دهد. اين هر دو فقط در تفكري مستمر و شجاعانه جلوه خواهد كرد.

شايد جشن يادبود امروز ما را به سوي اين مقصود برانگيزد. اگر به اين انگيزش پاسخ مثبت بدهيم آن وقت است كه به كنرادين كرويتزر، با تفكر به بنياد آثارش، يعني به قدرت حيات‌بخش زادگاهش، هويبرگ  (Heuberg) ، انديشيده‌ايم، اين «ما» هستيم كه «فكر» مي‌كنيم به شرط آنكه خود را انساني بدانيم كه بايد اينجا و اكنون خويشتن را آماده كنيم و راه ورود و بيرون شدن از عصر اتم را بيابيم. اگر وارستگي از اشياء و فتوح از براي راز در وجود ما بيدار شود، آنگاه به راهي خواهيم رسيد كه ما را به زمين و بنياد جديدي هدايت مي‌كند. در آن زمين، ابداع و ابتكاري كه آثار آن باقي و پردوام است از نو ريشه خواهد كرد.بنابراين در عصري ديگر و به شيوه‌اي ديگر حقيقت سخن يوهان پيتر هبل تجديد خواهد شد كه:

ما همچون نهالي هستيم

كه بايد از ريشه‌هاي خود

خواه‌ناخواه

سر از خاك بركشيم 

تا در اثير 

بشكفيم و بَر دهيم.

 

مترجم: محمدرضا جوزي

منبع: باشگاه انديشه   
 

 

 

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 

26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40

آخرین مقالات


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

LEIBNITZ'S MONADS & JAVADI'S CPH

General Science Journal

World Science Database

Hadronic Journal

National Research Council Canada

Journal of Nuclear and Particle Physics

Scientific Journal of Pure and Applied Science

Sub quantum space and interactions from photon to fermions and bosons

آرشیو موضوعی

اختر فیزیک

اجتماعی

الکترومغناطیس

بوزونها

ترمودینامیک

ذرات زیر اتمی

زندگی نامه ها

کامپیوتر و اینترنت

فیزیک عمومی

فیزیک کلاسیک

فلسفه فیزیک

مکانیک کوانتوم

فناوری نانو

نسبیت

ریسمانها

سی پی اچ

 فیزیک از آغاز تا امروز

زندگی نامه

از آغاز کودکی به پدیده های فیزیکی و قوانین حاکم بر جهان هستی کنجکاو بودم. از همان زمان دو کمیت زمان و انرژی بیش از همه برایم مبهم بود. می خواستم بدانم ماهیت زمان چیست و ماهیت انرژی چیست؟


 

 


يکشنبه 1 دي 1392

22 December, 2013 13:27

free hit counters

Copyright © 2013 CPH Theory

Last modified 12/22/2013