هزار وعده ی جمهوری اسلامی یکی وفا نکند
سخنی و درد دلی با هم میهنان گرامی
حسين جوادي
سخن درست بگویم نمی توانم دید / که می خورند حریفان و من نظاره کنم
برای نوشتن این نامه دلایل بسیار و انگیزه ها بیشتر دارم. دیرزمانی است که دلایل رخ می نمایند و انگیزه ها به وسوسه گری می پردازند. اما بر این اندیشه بودم که صبر پیشه کنم تا ز غوره ی وعده های بزرگان عدالت گستر نظام حلوای امید سازم. اما به تجربه یافتم که این غوره ها به آفتاب بردباری پخته نمی گردند و از حق و عدالت به جز سخن مکرر هیچ بهره نمی برم. هر چند که برف عمر را به زیر آفتاب زمان رو به پایان می دیدم، قوت حویش را خون دل می کردم تا حرمت دانش را پاس دارم و حرف خلوت پژوهش را به بازار پر ازدحام جمع نبرم. چون عمر صبر به 16 سال رسید، کاسه اش بشکست و بغض ترک برداشت. با خود اندیشیدم که جان آدمی به دمی بسته است و جمع پایدار و در نهایت دانش و پژوهش از آن ایشان است. دیگر آنکه پژوهش به جمع همانند اندیشه است به فرد. پس باید که درد خویش با مردمان در میان گذاشت تا حکمت کنند و گره از کار بگشایند یا آنکه سران عدالت گستر نظام را پند و اندرز دهند که:
و هزاران پند دیگر که هم میهنان عزیز بهتر می دانند و شیواتر بیان می سازند. و بهتر آنکه من به اشارتی اکتفا کنم و درد خویش باز گویم.
و چنین آغاز شد...
به سال 1341 به درستی قوانین نیوتن شک کردم و بینهایت های آن را نپذیرفتم، نه سرعت بینهایت را پذیرفتم و نه نتیجه ی قانون گرانش را که به تمرکز نامحدود جرم در فضایی محدود می انجامید و زمان نیوتنی را نیز مبهم یافتم.
چون در سال 1344 با نسبیت انیشتین آشنا شدم و پاسخ برخی از ابهامات خویش را در آن دیدم، به نسبیت دل، به انیشتین ارادت و به ذهن خود اعتماد بستم و باور آوردم که در بیراهه ی علمی نتاخته ام. اما بازهم چراها بسیار داشتم و ابهامات گونه ای دیگر شد. سرعت بینهایت به نامتناهی بودن جرم می انجامید که خود شکی دیگر بر می انگیخت. اصل ثابت بودن سرعت نور خود مقوله ای دیگر بود که چرا باید چنین باشد؟ و تغییر آهنگ زمان از دستگاهی به دستگاهی دیگر و از یک میدان گرانشی به میدانی دیگر با چه دلیل فیزیکی توجیه پذیر است؟ و اصولاً کند شدن آهنگ زمان تا به کجا می انجامد؟ آیا پدیده ای در طبیعت هست که زمان بر آن بی اثر باشد؟ آنچه که بیشتر بر ابهامات می افزود نوع نگرش نسبیت به فیزیک بود، چرا که نسبیت بر خواص هندسی و توپلوزیک فضای متاثر از ماده بنیان گرفته بود. آیا می توان بی توجه به خواص هندسی فضا به شناخت ماهیت فیزیکی پدیده ها نائل شد؟
و در سال 1351 آشنایی با مکانیک کوانتوم بر حجم ابهامات و تعداد سئوالات افزود. چرا که مکانیک کوانتوم برای اجرام بزرگ و نسبیت در سرعتهای پائین به نتایج مکانیک نیوتنی می رسند. سئوال اساسی این بود که آیا قانونی در طبیعت وجود دارد که بتواند هر سه نظریه را شامل شود و در حالتهای خاص هر سه مکانیک نیوتنی، نسبیتی و کوانتومی را نتیجه دهد؟ بالاتر از همه چگونه می توان ماهیت فیزیکی انرژی و بویژه انرژی الکترومغناطیسی (فوتون ها و در حالت خاص ذرات نورانی) را شناخت؟ سرانجام به این نتیجه رسیدم که شناخت ساختمان فوتون و تعریف آن جوابگوی بسیاری از سئوالات و ابهامت است.
این کوشش در سال 1366 به نتیجه رسید و در آذر ماه 1366 ساختمان فوتون را تعریف کردم. حاصل بیست و پنج سال تلاش چند سطر و یک فرمول بسیار ساده شد. در مدتی کمتر از دو ماه چهار مقاله برای شورای عالی انقلاب فرهنگی فرستادم. در اولین مقاله به تعریف ساختمان فوتون و اثر نیروی خارجی بر سرعت اجسام پرداختم و بقیه مقالات توجیه پدیده های فیزیکی با توجه به تعریف فوتون بود. مقاله ی چهارم طبیعت فیزیکی گرانش و تبدیل نیرو به انرژی و در نهایت به ماده اختصاص داشت. یعنی جرم _ انرژی و نیرو هرسه یک کمیت اند. نتایج شگفت آور بود.
قبل از آنکه مقاله ی چهارم را بفرستم، در تاريخ 5/11/1366 با شوراي عالي انقلاب فرهنگي تماس گرفتم تا از واكنش شورا نسبت به مقالات قبلی مطلع شوم. پس از آنكه خود را معرفي كردم با اقبال رو به رو شدم و به من اطلاع دادند كه مقالات توسط استادان فيزيك بررسي شده و آقاي دكتر هاشمي گلپايگاني دبير شورا نتيجه را نزد رياست محترم جمهوري (آيت الله خامنه اي) برده است. از اين توجه بسيار خوشحال و اميدوار شدم كه مي توانم از طريق خدمت به جامعه و پيشرفت كشور مباهات كنم و حاصل يك عمر تلاش خود را ببينم و مي توانم با آرامش و اطمينان و با استفاده از امكانات عمومي و مطالعه و تلاش بيشتر نظرات خود را تكميل كنم. با اشتياق به تدوين مقاله چهارم كه در مورد طبيعت فيزيكي جاذبه بود پرداختم.
عمر اين خوشحالي خيلي كوتاه بود. اصولاً در ايران مسائل غير مترقبه و غير قابل پيش بيني بسيار است. به همين دليل بازار اعتقاد به شانش و اقبال پر رونق است. بالاخره دوران شادي و آرمش نسبي چند روزه در روز جمعه 9/11/1366 به پايان رسيد و جناب هاشمي رفسنجاني همه چيز را بهم ريخت. ايشان طبق معمول نماز جمعه را با توصيه به تقوا آغاز كردند و از تقواي علمي و كشفيات مهم و بزرگ علمي انجام شده در ايران سخن گفتند. ضمن تعريف و تمجيد تلويحي از كاشف (بدون ذكر نام) و اعتراف به اينكه حركتي در جامعه ايجاد خواهد كرد كل جامعه علمي و استادان را مورد نكوهش قرار داده و به فساد جنسی متهم کردند که همه به دنبال مسائل جنسی اند. قطعاً نوار آن روز در آرشیو صدا و سیما وجود دارد. در حاليكه ايشان مي بايست اين دستاورد را محصول همين دانشگاه ها و نتيجه كار استادان معرفي مي كردند كه حاصل تلاش دانشگاهها و جامعه علمي كشور است و توسط كاشف به بار نشسته است. حقيقتاُ هم غير از اين نيست. اگر چنين مي كردند ضمن آنكه كاشف از حمايت و همكاري استادان محترم برخوردار مي شد، جامعه علمي كشور احساس بالندگي و نشاط ميكرد و زمينه ی رشد فكري دانش پژوهان بيش از پيش فراهم مي شد و اصولاً جامعه براي علم و تحقيقات ارزش درخور مناسبي قائل مي شد. اين همان كاري است كه براي نيوتن، انيشتين، ماكس پلانك و... انجام شده بود. نمونه هاي تاريخي زيادي براي آن وجود دارد كه ذكر آنها از حوصله اين نامه خارج است. آنروز با خود می اندیشیدم که باید در پیشاپیش عده ای جوان ناآگاه به تسخیر دانشگاه بروم، گریبان دانشگاهیان را گرفته و بر حلقشان تقوای علمی بریزیم و برنامه ی نیمه تمام انقلاب فرهنگی را کامل کنم.
در هر صورت با نگراني منتظر رويدادهاي بعدي ماندم. روز جمعه 16/11/1366 جناب رئيس جمهور (آيت الله خامنه اي) در نماز جمعه از كشفيات مهم علمي انجام شده در ايران سخن گفتند و فرمودند چه چیزی با نام خدا مطرح شد. این نوع سخنان همه نشانگر آن بود که کشفیات علمی انجام شده بسیار مهم و ارزشمند است که بالاترین مقامات کشوری در مورد آنها داد سخن می دهند. در اين زمان احساس كردم كه با اين زمينه سازي ها كار به جدل مي كشد كه ضايع كننده عمر است يا گريبان عالمان به دست جاهلان مي افتد كه آنهم به جز صدمات جبران ناپذير براي جامعه و تخریب علم نتیجه ای نخواهد داشت. و اصولاً اينجانب بايد به راهي بروم كه برايم نا آشنا و با ذهنيت من نا مانوس است. من با تلاش ممتد به قدمت تمامي عمر و انديشه مداوم تنها مي خواستم به حقيقت قوانين فيزيكي حاكم بر طبيعت پي ببرم و از اين طريق خدمتي به جامعه انجام دهم و از راه كشفيات علمي موجب سربلندي و پيشرفت كشور باشم و در عین حال زندگی بهتری برای خودم فراهم کنم. نه به جنگ کسانی بروم که برای من از همه ی گروه های اجتماعی با ارزش ترند. حتي زماني كه متوجه شدم مشكلات و نارسايي هاي نسبيت انيشتين را بر طرف كرده ام، روزها در پيشگاه ايشان به زاري نشستم و پوزش ها خواستم.
در تاريخ 17/11/1366 مقاله چهارم را كه در مورد جاذبه بود همراه نامه اي براي رياست محترم جمهوري (آيت الله خامنه اي) ارسال كردم. در آن نامه ضمن بيان نگراني هاي خود و اعتراض مؤدبانه به چنين برخوردهايي اظهار داشتم كه من كاري به سياست ندارم و اگر اين نامه را به حضرتعالي تقديم مي كنم به دليل سخنراني شما در شهريور ماه گذشته در سازمان ملل بود كه جنابعالي از گذشته پر افتخار علمي ايران سخن گفتيد. انتظار داشتم ايشان به طريقي مانع انعكاس غير اصولي اين كشفيات شوند و موجبات تلاش و مطالعه ی بيشتر اينجانب را با استفاده از امكانات عمومي كشور فراهم سازند. دقيقاً همان كاري كه در تمام دنیا مرسوم است و دولت انگلستان براي نيوتن انجام داد يا كاري كه جامعه يهوديان ( مينكوفسكي – مارسل گريسمان و ...) براي انيشتين انجام دادند. حتي اولين كاربرد نظريه پلانك توسط انيشتين در توجيه پديده فتوالكتريك بيان شد و معادله فضا – زمان نسبيت توسط مينكوفسكي ارائه گرديد. با وجودي كه انيشتين براي توجيه علت شكست آزمايش مايكلسون و مورلی در سال 1905 نسبيت را مطرح كرد، اما مايكلسون تا آخر عمر ( سال 1930) از پذيرش نسبيت خود داري كرد. تاريخ هيچ برخوردي با علم را فراموش نمي كند و هر كس به اندازه تلاشي كه انجام داده سهم برده است.
اينكه گفتم كاري به سياست ندارم واقعيتي است كه تمام عمر اعتقاد داشته ام كه سياست و برنامه هاي دولتي اعم از اقتصادي و سياسي و اعتبار دولت در عرصه ی جهانی تابع درك و فرهنگ و امكانات عمومي كشور است. اصولاً در يك جامعه نبايد انتظار داشت كه همه ي شهروندان از يك ديدگاه و خط مشي خاصي تبعيت كنند. از نظر اينجانب در دوران اخیر بزرگاني مانند هشترودي، غلامحسين مصاحب، حسابي، پروين اعتصامي و... در رشد افكار عمومي از بسياري از سياستمداران تاثير بيشتري داشته اند. زمينه ی بسياري از انديشه هاي اجتماعي و سياسي كه منجر به درك بهتر جامعه از تساوي حقوق اجتماعي و ظلم ستيزي جوانان و زنان شد، توسط اين بزرگان ايجاد گردید. اصولاً ديدگاه من چنين است كه احترام پاسخ احترام است و خدمت به جامعه ايجاد محبوبيت مي كند. هر كس كه مي خواهد به مغز و قلب زنان و مردان آزاد انديش جامعه نفوذ كند، راهي به جز خدمت صادقانه ندارد. همچنين به اين اصل اعتقاد دارم كه جامعه خيلي زود ريا را از تزوير باز می شناسد و هر فرد يا گروهي كه شعور جمعي و قدرت بي نظير افكار عمومي را ناديده بگيرد، محكوم به انزوا و نابودي کامل است.
هرچند آن مطالب جمع شد ولي اينجانب نیز منزوي شدم و مورد بي مهري قرار گرفتم. پس از پيگيريهاي مداوم و تقاضاهاي مكرر نامه شماره 1160/ش مورخ 4/4/1367 به امضاي دبير محترم شوراي عالي انقلاب فرهنگي به دستم رسيد كه بايد با وزارت فرهنگ و آموزش عالي (وزارت علوم, تحقيقات و فناوري فعلي) تماس بگيرم. هر چهار مقاله را به وزارت فرهنگ تقديم كردم. پس از پيگيريهاي بسيار بالاخره وزارت فرهنگ طي نامه شماره 1526/21 مورخ 6/7/67 به امضاي مشاور معاون پژوهشي وقت وزارت فرهنگ مقاله چهارم (تاكيد مي كنم تنها مقاله چهارم) را كه در مورد طبيعت فيزيكي جاذبه بود براي بررسي به انجمن ستاره شناسي فرستاد. طبيعي است كه اين مقاله بدون توجه به مقالات قبلي با چه پاسخي مواجه خواهد شد. اعتراض من هم به اين نحوه ی برخورد هيچ تاثيري نداشت. وزارت محترم فرهنگ و آموزش عالي ظاهراً وظيفه قانوني خود را انجام داده بود و پاسخ مرا نيز داد. اگر بخواهم تمام ماجرا را تعريف كنم مثنوي هفتاد هزار من كاغذ خواهد شد. حاصل بیست و پنج سال تلاش فکری و کار پژوهشی چند سطر نوشته و یک فرمول ساده باشد، آن وقت آن را هم سانسور کنند. چرا؟ چون هر چه که با تشنج و اهانت و افترا همراه نباشد، فاقد ارزش است و مورد حمایت حکومت قرار نمی گیرد.
بسياري از كسان به من ايراد مي گرفتند و می گیرند كه وزارت علوم را رها كنم و از طرق ديگري مثلاُ مراكز علمي خارج از كشور اقدام كنم. اما مساله از نظر اينجانب اين است كه چون شوراي عالي انقلاب فرهنگي به من اطلاع داد كه بايد با وزارت علوم تماس بگيرم، اين وزارتخانه محترم وظيفه دارد بدون حب و بغض و بدون سانسور مقالات و بدون كلي گويي و با توجه به قوانين شناخته شده علمي و پديده هاي فيزيكي جواب درستي به من بدهد. و تا روزی که وزارت محترم علوم دست از اذیت و آزار و سانسور مقالات بر ندارد و به وظایف قانونی خود عمل نکند، کنار نخواهم کشید. به همين دليل به مناسبتهاي مختلف نامه هايي براي مقامات ارسال و تقاضاي برخورد مناسب وزارت علوم را مي كردم. هرچند مقالات خود را براي بسياري از استادان ميفرستادم و بدون پاسخ نماندم و مورد لطف عده اي از اين بزرگان قرار گرفتم ولي در سال 1371 كتابي تحت عنوان نظريه هاي علمي – رد يا تعميم؟ منتشر كردم و در فصل پاياني آن نظرات خود را گنجاندم. بتدريج تعدادي كتاب منتشر كردم كه بعضي از آنها در دانشگاههاي كشور تدريس مي شود. تعدادي مقاله هم در نشريات علمي داخلي منتشر كردم و بارها در مطبوعات داخلي نسبت به عملكرد وزارت علوم اعتراض كردم.
هنگاميكه جناب آقای خاتمی به عنوان رياست جمهوري قسم خوردند، طي نامه اي از ایشان تقاضا كردم مقرر فرماييد وزارت علوم پاسخي مناسب به اينجانب بدهند. بعد از آن هم به كرات نامه هايي تقديم می كردم كه طبق سنت حاكم بر روابط اداري و عدم احساس مسئوليت مقامات در ايران كه مقامات بلند پايه نبايد به شهروندان عادی چون من پاسخ بدهند مگر آنكه از پايگاه معتبر وابستگي به مقامات برخوردار باشند، بدون جواب ماند. البته لازم است ياد آور شوم كه اينجانب به هيچوجه اين تقسيم بندي رايج را كه شهروندان را به درجات مختلف ممتاز، درجه يك، دو و... تقسيم و براي هر كدام حقوق خاصي قائل مي شوند، قبول ندارم و همه آحاد مردم را در مقابل قانون مساوي مي دانم. چه بسا افرادي هستند كه از نظر شخصيتي و توان خدمت به جامعه از بسياري از مديران و مسئولان برتر هستند.
بالاخره در تاريخ 18/11/1380 نامه اي به مقام محترم رهبري تقديم كردم و تقاضاي تغيير روش برخورد وزارت محترم علوم، تحقيقات و فناوري را نمودم. رونوشت آن را براي آقای خاتمی و وزير محترم علوم ارسال كردم. در تاريخ 10/2/1381 تلفني از من دعوت كردند كه در تاريخ 14/2/1381 به دبيرخانه شوراي تحقيقات و فناوري مراجعه كنم. به موقع مراجعه كردم و حدود يك ساعت با جناب آقاي امين منصور رياست محترم دبيرخانه صحبت كرديم. برخورد بسيار صميمانه ايشان مرا تحت تاثير قرار داد. در پايان جلسه از من خواستند هيئتي از استادان فيزيك را براي داوري معرفي كنم و اظهار داشتند كه داوري در همانجا و با حضور اينجانب انجام خواهد شد. ايشان گفتند كه اين روش معمول وزارت علوم است و قول دادند پس از آنكه داوري به پايان رسيد مورد حمايت وزارت علوم قرار خواهم گرفت. و ... در تاريخ 21/2/1381 كتباً هياتي مركب از شش نفر از استادان محترم فيزيك دانشگاههاي مختلف كشور را براي داوري معرفي كردم.
چند روز بعد گفتند آقاي دكتر رضا منصوري معاونت محترم پژوهشي وزارت علوم با تشكيل جلسه داوري در وزارت علوم مخالفت كرده اند و داوري بايد در انجمن فيزيك ايران و زير نظر آن انجمن برگزار شود. (بر خلاف قولي كه قبلاً داده شده بود.) من با خوش خيالي و كمال ميل استقبال كردم. طي نامه اي ضمن معرفي هيات داوري به انجمن فيزيك ايران تقاضاي داوري كردم. انجمن محترم فيزيك ايران طي نامه شماره 81-183 مورخ 11/3/1381 به امضاي آقاي دكتر رضا منصوري (ايشان علاوه بر معاون پژوهشي وزارت علوم رئيس انجمن فيزيك نیز هستند و مانند همه ی مدیران کشور این سمت از حقوق اساسی و مادام العمر ایشان است.) دريافت كردم. در آن نوشته شده بود كه نظرات اينجانب بي ارزش است (به همين صراحت) و احتياج به داوري ندارد. و در صورت تمايل به داوري علي الحساب مبلغ پنج ميليون ريال به حساب آن انجمن واريز كنم تا داور انتخابي انجمن فيزيك نظرات اينجانب را بررسي كند. اينجانب كتباُ ضمن تشكر از اظهار لطف آن انجمن محترم با پرداخت هزينه داوري موافقت كردم و در ضمن تقاضا كردم جلسه داوري با حضور اينجانب و نظارت استادان معرفي شده انجام شود. ايشان باز هم مخالفت كردند. از يكي از دانشجويان سابق خود خواهش كردم با انجمن محترم فيزيك تماس بگيرد و علت اين برخورد را جويا شود. به ايشان گفتند كه هدف آن است كه وي(اينجانب) از پيگيري نظرات خود منصرف شود. به این نتیجه رسیدم که از اول همه بهانه و اشکال تراشی بوده است. گفتند هیئت داوری معرفی کن چون تصور می کردند که نمی توانم معرفی کنم، بعد گفتند زیر نظر انجمن فیزیک باشد (با آنکه قبول نداشتم و به آقای امین منصور هم گفتم) پذیرفتم، گفتند برای مطالعه ی چند صفحه و داوری آن پانصد هزار تومان بپرداز، همه را قبول کردم مشروط بر اینکه داوری با حضور اینجانب و عده ای از فیزیکدانان انجام شود، چون احساس می کردم که هدف دادن یک جواب رسمی و دندان شکن است تا اینجانب را در هم بشکنند. این را می گویند حمایت از علم و دلسوزی برای پیشرفت کشور، واقعاُ جاي تعجب است!!! اگر وزارت محترم علوم هم اینجانب را اذیت و آزار نمی کرد، باز هم من به اندازه ی کافی با مشکلات عدیده و سختی راه طرح یک نظریه ی جدید رو به رو بودم. وزارتخانه ای که برای پیشرفت علمی کشور و ارتقای سطح پژوهش و با هزینه های بسیار اداره می شود، مقالات علمی را سانسور می کند، آنهم در زمینه ی فیزیک که هیچ ربطی به سیاست های فرهنگی و اقتصادی حکومت ندارد. جا دارد به گفته ماكس پلانك توجه شود كه: در فيزيك وقتي يك نظريه جديد مطرح مي شود، معمولاً مخالفاني دارد، اما سرانجام اين نظريه قبول عام مي يابد، نه به اين سبب كه مخالفان اين نظريه مجاب شده اند؛ بلكه به اين سبب كه آنان پير شده و مرده اند.
بعد از اين برخورد غير منطقي و نامتعارف وزارت علوم به اينترنت پناه بردم. نظريه خود را به زبان انگليسي ترجمه كردم و براي بسياري از فيزيكدانان كشورهاي مختلف فرستادم. با آنكه اين ترجمه از نظر فن نگارش به زبان انگليسي مشكل داشت و با توجه به اينكه حتي يكصدم توجيه پديده هاي فيزيكي را كه مي توانستم انجام دهم موفق نشدم، در مدت كمتر از يك ماه پاسخهاي بسياري دريافت داشتم كه برخي از آنها را بيان مي كنم:
1 – این نظریه در مورد ساختمان فوتون جدید است. در واقع اولین تلاش بشر در تعریف و شناخت ساختمان فوتون است.
2 – درک این نظریه حتی برای بسیاری از فیزیکدانان مشکل است.
3 – این نظریه راه میانه ای است بین دو نظریه مطرح و متضاد در مورد ذرات بنیادی.
4 – این نظریه ادامه و پیگیری کارهای فارادی و پلانک است در مورد وابستگی نیروهای گرانشی و الکترومغناطیسی.
و بسیاری مطالب دیگر که هیچکدام از آنها نشان نمی دهد که این نظریه بی ارزش است. علاوه بر آن هیچ یک از این بزرگان برای مطالعه آن و راهنمایی اینجانب وجهی مطالبه نکردند. قسمتی از پاسخهای در یافتی را تنظیم کردم و برای وزارت علوم فرستادم، نتجه نداد، در مطبوعات نسبت به عملکرد وزارت علوم اعتراض کردم، بی نتیجه بود. برای بسیاری از نمایندگان محترم مجلس فرستادم و عده ای از ایشان از جمله آقایان: بهزاد نبوی، مهدی آیتی، دکتر جواد اطاعت و دکتر جعفر کامبوزیا با وزارت علوم مکاتبه کردند که باز هم بی نتیجه بود. وزارت علوم و مسئولان پژوهشی کشور حاضر به اعتراف نیستند که حقوق مردم و پژوهشگران را تضییع می کنند و در چاچوب پارتی بازی و برخورد مغرضانه عمل می کنند. به همین دلیل است که طبق آمار منتشر شده سالانه بیش از یکصد و پنجاه هزار مغر را از کشور فراری می دهند. البته پدیده ی فرار مغزها دلایل بسیاری دارد ولی یکی از این دلایل برخورد و عملکرد وزارت علوم است. توجه به این نکته ضروری است که تعداد مغزهای فراری در سال تقریباً با تعداد دانشجویان ورودی به دانشگاه های دولتی برابر است.
لازم می دانم به اختصار برخی از ویژگیهای سه نظریه را باهم مقايسه کنیم:
1- نيوتن: نيروي خارجي ميتواند عامل ازدياد سرعت تا بينهايت باشد. در اين نظريه زمان مطلق است و ماده، انرژي و نيرو سه كميت جداي از هم هستند و قوانين مربوط به بقاي ماده و بقاي انرژي مستقل از يكديگر هستند.
2- انيشتين: نيروي خارجي تا حد سرعت نور مي تواند سرعت را افزايش دهد. در اين نظريه زمان نسبي است و ماده و انرژي دو روي يك سكه اند و به جاي دو قانون بقاي ماده و قانون بقاي انرژي، تنها يك قانون بقاي ماده – انرژي وجود داد، اما در اين نظريه نيز نيرو كميتي جداي از ماده و انرژي است. همچنین در این نظریه زمان نسبی است و آهنگ ساعت از یک دستگاه به دستگاه دیگر تغییر می کند و این تغییرات تاربع سرعت نسبی آنها است.
3- نظر اينجانب: نيروي خارجي نمي تواند مقدار سرعت را تغيير دهد و تغيير ظاهري سرعت ناشي از تغيير حركت دوراني به خطي و بالعكس است. در اين نظريه زمان تنها مربوط به اجسام است و هيچ لحظه اي از عمر جهان نگذشته است. همچنين در اين نظريه ماده، انرژي و نيرو هر سه از ذره واحدي تشكيل مي شوند و در نتيجه تنها با استفاده از قانون بقاي نيرو تمام پديده هاي فيزيكي قابل توجيه است.
لذا هر کوششی برای محاسبه ی عمر جهان به شکست خواهد انجامید. از اواخر دهه ی 1920 میلادی کوششهای بسیاری برای وحدت نیروه های اساسی طبیعت یعنی نیروهای هسته ای، الکترومغناطیس و گرانشی انجام شده است، تا زمانیکه در این گونه تلاشها نیرو جدای از ماده مورد بررسی قرار گیرد، نتیجه ی مطلوبی به دست نخواهد آمد. همین مشکل در مورد سیاه چاله ها و ذرات بنیادی نیز وجود دارد. بیان بسیاری از مطالب خارج از حوصله ی این نوشته است.
حال به دو مورد زير توجه فرماييد:
1- آقاي دكتر پرويز تاجداري(در سال 1372) طي نامه اي خطاب به آقاي دكتر نوري معاونت محترم پژوهشي وقت دانشگاه شهيد بهشتي مي نويسند: آخرين مطلب علمي در خصوص سياهچاله ها كه توسط سازمان ناسا اعلام گرديده، همراه نظرات آقاي حسين جوادي در اين مورد كه قبلاً در كتاب نظريه هاي علمي – رد يا تعميم؟ منتشر شده است جهت اطلاع ارسال مي گردد. يگانگي مطالب جاي تعجب فراوان دارد و اينجانب را نسبت به آينده نظرات ايشان مطمئن تر مي سازد.
2- طي آزمايشي 120 تن از دانشمندان آمريكا و ژاپن و 155 ميليون دلار هزينه, به اين نتيجه رسيدند كه نوترينو داراي جرم است و در سال 1997 نتيجه آزمايش منتشر شد. در حاليكه اين مطلب حالت خاصي از نظرات اينجانب است. زيرا طبق نظريه اينجانب نيرو، انرژي و ماده از ذره واحدي تشكيل شده اند و حتي گرانش داراي جرم است. و 10 سال قبل از آن بيان كرده بودم.
در پایان با توجه به اینکه در جهان حاضر رقابت بسیار فشرده و سرنوشت سازی بین ملل برای پیشرفت علمی وجود دارد و بودجه های زیادی صرف آن می شود، از هم میهنان عزیز تقاضا دارم به سئوالات زیر توجه فرمایند و اگر لازم دیدند آنها را مطرح فرمایند.
بدیهی است هر نظریه ای علمی یا اختراعی در بدو امر با مشکلات عدیده ای همراه است که در روند بحث و نقد سیر تکاملی خود را طی می کند. هیچ یک از نظرات علمی موجود در نخستین مراحل پیدایی به این نحوی که ما امروزه با آنها آشنا هستیم، نبوده اند. نظریه اینجانب نیر نمی تواند از این قاعده ی کلی مستثنا باشد. به چند نمونه ی تاریخی زیر توجه فرمایید:
در مورد حساب دیفرانسیل و انتگرال که نیوتن و لایب نیتز مطرح کردند، بیش از دو قرن طول کشید تا ابهامات و مشکلات آن مرتفع شود. هنگامیکه آزمایش مایکلسون برای محاسبه ی سرعت مطلق زمین به شکست انجامید، بیش از بیست سال نظریه های مختلفی برای توجیه علت شکست آن مطرح شد تا سرانجام توسط انیشتین در نسبیت تکامل یافت. یا در مورد نور، از هنگامیکه گالیله نخستین آزمایش را برای محاسبه ی سرعت نور انجام داد تا زمانیکه انیشتین اصل ثابت بودن سرعت نور را مطرح کرد، نظرات مختلفی برای توجیه خواص موجی یا ذره ای بودن آن مطرح شد و سرانجام در نظریه ی موجی – ذره ای فوتون تکامل یافت.
بنابراین نظریه اینجانب در مورد ساختمان فوتون با توجه به اینکه اولین کوشش انسان برای شناخت ساختمان فوتون محسوب می شود، نبایستی نسبت به آن بی توجه بود. با تعريف خاطره اي نامه را به پايان مي رسانم و قضاوت نهايي را به پيشگاه زنان و مردان آزاد انديش و تاريخ واگذار مي كنم. گاليله و كپلر به ترتيب در سالهاي 1564 و 1571 متولد و در سالهاي 1642 و 1630 دار فاني را وداع كردند و با يكديگر تماس و مكاتبه و زمينه كاري يكساني داشتند. هميشه از اين مساله رنج ميبردم كه چرا هنگاميكه كليسا گاليله را محاكمه مي كرد، كسي از او حمايت نكرد؟ كپلر همواره مورد غضب كليسا بود و گالیله تا زمان مرگ کپلر در دستگاه کلیسا موقعیت خوبی داشت. زمانيكه متوجه شدم گاليله هيچ حمايتي از كپلر و نظرات وي نكرده بود. از آن پس از رنجي كه براي گاليله داشتم كمي كاسته شد.
با آروزی شادی و بهروزی برای همگان
و پیشرفت و سربلندی ایران عزیز در عرصه جهانی
سپاسگزارم.
تهران - چهارم مردادماه هشتاد و دو
حسين جوادي